مجموعه تلویزیونی خانم اسکارلت و دوک را ریچل نیو ساخته است و کیت فیلیپس و استوارت مارتین در نقش یک جفت بازرس خصوصی در آن ایفای نقش میکنند. یک درام جنایی و جذاب که جامعه لندن در اواسط قرن نوزدهم را نشان میدهد، در زمانی که جک ریپر (قاتل زنجیرهای معروف) در همین جامعه به وجود آمد. قاتل زنهای روسپی که هرگز شناسایی نشد و در یک دوره سه ماهه در سال ۱۸۸۸ حداقل پنج زن را به قتل رسانید. قربانیهای این قاتل زنان فاحشه بودند. بیشتر قربانیها گلو و بدنشان بریده و بعضی از اندامهای داخلی بدن سه تن از قربانیان برداشته شده بود. قاتل زنستیزی که هرگز دستگیر نشد. در چنین دورانی که زنها فقط میتوانستند قربانی جنایتها باشند، الایزا اسکارلت، دختر یکی از کارآگاهان برجسته پلیس انگلستان، میخواهد به یک کارآگاه برای حل جنایتها تبدیل شود. الایزا در لندن زندگی میکند و بعد از فوت پدرش بیپول میماند و در آن شرایط ازدواج تنها گزینه امن برای خروج از این بحران مالی است. اما الایزا نمیخواهد تن به ازدواج برای گذران زندگیاش دهد. او از بچگی از سوی پدرش آموزش دیده است و بهشدت علاقهمند است تا شغل پدرش را دنبال کند و آژانس کارآگاهی پدرش را فعال نگه دارد. اما برای فعالیت درآن فضای مردسالارانه در زمینه حل جنایت که یک زن را به عنوان کارآگاه نمیپذیرند، دچار مشکل میشود. الایزا باهوش است و میداند که برای ادامه دادن شغل پدرش به همراهی یک مرد نیاز دارد. پس با بازرسی خشن با نام کارآگاه ویلیام ولینگتون، معروف به دوک که از دوستان خانوادگیشان است و الایزا از کودکی با او بزرگ شده، همکاری میکند تا بتواند جای خود را در فضای مردانه کارآگاهان باز کند. دوک ابتدا الایزا را پس میزند. اما وقتی نبوغ او در حل جنایتها را میبیند، کمکم نرم میشود و این دو در کنار هم معماهای بسیاری را حل میکنند.
اصولاً داستانهای معمایی-کارآگاهی همیشه جذاب بوده است و طرفداران بیشماری دارد. در چند سال اخیر فیلمها و مخصوصاً سریالهای جنایی بسیاری ساخته شده که نقش کارآگاه را یک زن بازی میکند؛ زنی توانمند که مردها زیر دست او کار میکنند و سختترین پروندههای جنایی را حل میکند. سریالهایی همچون براد چرج، کشتار، مارسلا، پل، دکستر و هپی ولی. در این سریالها سعی شده است در کنار وجه کارآگاه بودن این زنان، به زندگی خصوصی آنها به عنوان زن- مادر هم پرداخته شود؛ اینکه یک کارآگاه یا پلیس زن به واسطه شغلش میتواند با چه مشکلاتی مواجه شود و این در مورد همکاران مردشان صدق نمیکند. اما این تصویری که از کارآگاه زن در فیلم و سریالهای جدید میبینیم، با اولین کارآگاهان زن بسیار متفاوت است. ظهور اولین کارآگاه زن به اوایل قرن بیستم برمیگردد. در ایام جنگ جهانی اول بود که دو نویسنده زن وارد عرصه ژانر کارآگاهی شدند؛ آگاتا کریستی و دوروتی ال سایرز. آنها داستانهای خود را با کارآگاهان مرد آغاز کردند. آگاتا کریستی کارآگاه بلژیکیتبار خود، هرکول پوآرو، را در سال ۱۹۲۰ خلق کرد. کریستی با اینکه زن بود، اما خوب میدانست با توجه به وضعیت جامعه یک کارآگاه مذکر میتواند مخاطبان بیشماری را نصیب کتابهایش کند. اما درنهایت او جذابترین کارآگاه زن تاریخ ادبیات را خلق کرد؛ خانم مارپل. مارپل پیرزن تنهایی است که برای تفنن به حل مسائل جنایی میپردازد. شخصیت خانم مارپل اولین بار در داستان کوتاه «باشگاه سهشنبه شب» که در سال ۱۹۲۶ نوشته شد، به خوانندگان معرفی گردید. به نقل از دیلیمیل، پیتر کیتینگ در کتاب «آگاتا کریستی و خانم مارپل» ادعا میکند که ملکه جنایت پس از مشکلات فراوانی که با همسر اولش، آرچی کریستی، داشت، شخصیت خانم مارپل را خلق میکند. خیانتهای همسر کریستی درنهایت به جدایی این دو در سال 1928 انجامید. کریستی هیچوقت در مصاحبههایش درباره بیوفایی همسرش سخن نگفت، اما پاراگرافهای زیادی درباره عشق و خیانت نوشت. در داستانهای او بسیاری از قتلها به دلیل جاذبه جنسی رخ میدهد. ماجراهای پلیسی کریستی پر از مردان و زنانی است که به دلیل زیبایی زیاد به هم جذب میشوند، رفتارهای افراطی از خود بروز میدهند و به افراد مظلوم و بیگناه اطراف خود بیتفاوت میشوند. کیتینگ معتقد است حسادت، خفت و ناراحتی از احساساتی که کریستی پس از خیانتهای همسرش دچار آنها شد، باعث خلق شخصیت درخشان خانم مارپل شد. بارها از زبان خانم مارپل داستانهایی از عاشقان بیوفا، روابط سطحی، طلاق و بیاعتمادی به مردها میشنویم.
اما آنچه سریال خانم اسکارلت و دوک را از نمونههای مشابه متمایز میکند، حضور یک کارآگاه زن در عصر ویکتوریایی است. در آن زمان محال بود زنی بتواند به چنین شغلی دست پیدا کند. برای اینکه دقیقتر به موضوع بپردازیم، نگاهی اجمالی به وضعیت زنان در عصر ویکتوریا خواهیم انداخت. عصر ویکتوریا دوران بسیار مهمی در تاریخ انگلستان است که مهمترین دستاوردش انقلاب صنعتی بود. انقلاب صنعتی فرصتهای شغلی جدیدی را در کارخانهها برای زنان ایجاد کرد. تا پیش از آن مردم عموماً در حاشیه شهرها زندگی و در مزارع کار میکردند. با این انقلاب، زندگی مردم به شهرها و کارشان به کارخانهها منتقل شد. زنان در قرن نوزدهم حقوق بیشتری به دست آوردند و تعدادی رماننویس زن نیز به شهرت رسیدند. البته رسیدن به این حقوق اجتماعی حاصل تلاش خودشان بود. اما با تمام این تغییرات همچنان شایعترین شغل برای زنان خدمتکاری بود. با گذشت زمان، آنها توانستند به عنوان پرستار، معلم و سایر مشاغل کار کنند. اخلاق در دوران ویکتوریایی بهشدت مهم بود. پایبندی به اخلاقیات و تعهد زنان به خانواده بسیار اهمیت داشت. زنان تحصیلکرده اشرافی همچنان کارکردن را دون شأن خود میدانستند و مهمترین چیز برایشان این بود که یک ازدواج مناسب با شأن اجتماعیشان کنند. آموزشهای آنان در کودکی و نوجوانی مبتنی بر کمحرفی، معصومیت و پرهیزکاری بود. باید نواختن یک ساز و صحبت به زبانی دیگر را حتماً فرا میگرفتند تا خواستگاری مناسب پیدا کنند. میراث و دارایی زن پس از ازدواج به شوهرش تعلق میگرفت. به گواه تاریخ حتی سیستم مردسالاری از ملکه ویکتوریا هم میخواست ملکه بودن او فقط جنبه تشریفاتی داشته باشد و قدرت را به شوهرش، پرنس آلبرت، و مردان سیاستمدار اطرافش بسپارد. اما او ایستادگی کرد و خود قدرت امور را به دست گرفت. هر چند تمام مشاورانش مرد بودند، اما ملکه بهشدت استقلال رأی داشت.
در قرن نوزدهم زنان طبقه اشراف و ثروتمند علاوه بر رسیدگی به امور خدمتکاران خود، وارد فعالیتهای خیریه شدند که به نوعی فعالیت اجتماعی به حساب میآمد. پیش از آن فعالیتهای اجتماعی برای زنان مرسوم نبود. 80 درصد از مردم جزو طبقه کارگر به حساب میآمدند. طبقه متوسط در آن زمان به کسانی گفته میشد که حداقل یک خدمتکار داشتند. عمده این خدمتکاران را زنان تشکیل میدادند، چراکه خدمتکاران مرد گرانتر بودند و حقوق بیشتری را طلب میکردند. اما خدمتکاران زن کار بیشتری را در ازای حقوق کمتر انجام میدادند. کارهای خدماتی در طول این قرن از جمله کارهایی بود که عموماً زنان به آن اشتغال داشتند. برای زنان طبقه کارگر، زندگی چرخهای از کارهای سخت و شاق بود. آنها زمانی که ازدواج میکردند، علاوه بر نگهداری از بچهها و رسیدگی به امور ناچار بودند خیلی سخت در کارخانه یا مزارع کار کنند. در سال 1874 نخستین ماشین تحریر به بازار آمد و در سال 1876 نیز تلفن اختراع شد؛ دو اختراعی که به معنای ایجاد فرصتهای شغلی جدید برای زنان بود. اما همچنان زنان از شغلهایی مثل پزشکی، نیروی پلیس، وکالت و مهندسی منع میشدند.

اینجاست که میفهمیم کار الایزا اسکارلت برای دنبال کردن شغل رویاییاش و زنده نگه داشتن کسبوکار پدرش چقدر سخت است. او به عنوان زنی تحصیلکرده از طبقه بالای اجتماع میخواهد کاملاً برخلاف عُرف و سنت رایج جامعه رفتار کند و میداند که موانع بسیاری در مقابل اوست، اما آگاهانه به مقابله با این موانع برمیخیزد. الایزا هوش سرشاری دارد و از سوی پدرش آموزش دیده است، اما در سکانسی شاهد هستیم که مردی برای حل پروندهای به دفتر پدرش مراجعه میکند و الایزا ناچار به دروغ گفتن میشود که پدرش هنوز زنده است. وقتی جای پدر بر سر قرار میرود و مشتری ماجرا را میفهمد، او را جدی نمیگیرد و میگوید حاضر نیست با یک زن کار کند. اما الایزا سمجتر از این حرفهاست. بارها از طرف دوک ملامت میشود، حتی چند ساعتی هم به بازداشتگاه میافتد، اما دستبردار نیست. همین سماجت و باوری که نسبت به خود دارد، در کنار هوش و ذکاوتش کمک میکند تا درنهایت از سوی دوک به عنوان همکار به رسمیت شناخته شود. الایزا جنایتهایی را که همه از حل آن عاجزند و عملاً پیدا کردن قاتل غیرممکن است، حل میکند. مثل پرونده زن قرمزپوش که به دلیل نیاز شدید به پول آن را قبول میکند. پروندهای که حلش غیرممکن به نظر میرسد. اثبات بیگناهی مردی که در صحنه قتل با چاقوی خونآلود در دستش پیدا شده است.
الایزا سماجت و کنجکاوی یک کارآگاه حرفهای را دارد. شامهاش تیز است. درحالیکه دوک بیشتر اوقات مست است، الایزا ساعتها وقت خودش را صرف پروندهها میکند و برای دانستن جزئیات خودش را به هر آب و آتشی میزند و برایش حل کردن پرونده مهمترین است. هیچ ترسی از قانونشکنی ندارد و کارآگاهی تکرو و با اعتمادبهنفس بالاست که سعی دارد با کارهای عجیب و غریب خود، قوانین رسمی را به چالش بکشد و نقصهای آن را به پلیس گوشزد کند، حتی اگر راه و روشش از سوی مردان قانون اشتباه به نظر برسد. او کارآگاهی را به شکل یک شغل میبیند و نه از سر تفنن. همانطور که پدرش کارآگاه بود، او هم میخواهد کارآگاه باشد. برای فرار از دست خواستگار سمجی (که اتفاقاً بعداً معلوم میشود همجنسگراست و به اصرار مادرش به خواستگاری او آمده) میخواهد کار کند و پول دربیاورد تا دستمزد خدمتکار و هزینههای خانه را بدهد؛ کاری که دوست دارد، برای آن تعلیم دیده و در آن تبحر دارد. ترکیب زیبایی و هوش و جسارت و طنز از او یک کاراکتر فوقالعاده جذاب و دوستداشتنی میسازد که کیت فیلیپس با هنرمندی تمام به این شخصیت جان میدهد. بازی کیت فیلیپس در کنار بازی خوب استوارت مارتین در نقش ویلیام ولینگتون، کارآگاه الکلی، زنباره و خشن که درونگراست و برخلاف احساسات درونیاش با الایزا رفتار میکند، یک زوج بسیار جذاب سینمایی را برای مخاطب خلق کرده است که لذت تماشای سریال را صدچندان میکند.
یکی از دلایل دیگری که سریال را در بحث زنان مهم میکند، این است که از طریق پروندههای معمایی که الایزا حل میکند، به اتفاقات تاریخی مهم در جنبش فمینیسم ارجاع میدهد. مثل به دست آوردن حق طلاق و حق مالکیت زنان بر فرزندان و دارایی خود در سال 1887 که در اولین اپیزود فصل اول این سریال به آن پرداخته میشود. اولین پرونده الایزا پس از مرگ پدرش (الایزا ادعا میکند پدرش هنوز زنده است تا پرونده را به دست بگیرد) مردی است که تقاضای یافتن خواهرزادهاش را دارد، اما شوهر او از آب درمیآید و معلوم میشود به دلیل مشکلات همسرش ارثیه او را در اختیار گرفته است و همسرش را به تیمارستان فرستاده است. روشی که در آن زمان بسیاری از شوهران برای خلاصی از دست همسرانشان به کار میبردند. اَنگ دیوانگی زدن و آنها را به تیمارستان انداختن. کسی هم که تیمارستان میرفت، مگر معجزهای میشد که بتواند بیرون بیاید. یا در یکی از اپیزودهای دیگر الیزا از سوی دوک استخدام میشود تا مخفیانه در یک گروه حق رأی زنان که برای انتخابات تبلیغ میکنند، نفوذ کند و از این طریق به جنبش سافرجت اشاره میشود. در سال ۱۸۶۶، دادخواستی به مجلس انگلستان ارائه شد که در آن زنان تقاضا کرده بودند قانون انتخابات تغییر کند و حق رأی کامل زنان را نیز در بر گیرد. این دادخواست با اعتراض خشونتبار مخالفانی روبهرو شد که معتقد بودند حق رأی زنان بزرگترین خطرات را برای انگلستان به همراه خواهد آورد. پارلمان عقیده داشت که دخالت زنان در سیاست، آن را به ابتذال میکشاند و در عین حال ثبات خانواده را از میان میبرد. بنابراین به دادخواست عمل نکرد. در سال ۱۸۶۷، نخستین جامعه ملی حق رأی زنان تأسیس شد. اعضای این جامعه که به سافرجتها معروف شدند، خود را هواخواه حق رأی زنان میدانستند. سافرجتها تا پایان قرن نوزدهم برای دادن حق رأی به زنان بیش از 40 دادخواست به پارلمان بریتانیا ارائه دادند که این کار، تا سال ۱۹۰۰ به طول انجامید و بالاخره هفتم فوریه ۱۹۱۸ زنان انگلیس پس از دههها مبارزه در راه دستیابی به حق رأی، آن را به دست آوردند.
سریال خانم اسکارلت و دوک فراتر از جذابیتهای بصری و داستانی، بازیهای خوب و کاراکترهای دوستداشتنی، به دلیل پرداختن به موضوعی تازه یعنی کارآگاه زن در عصر ویکتوریایی حائز اهمیت است. الایزا اسکارلت میتواند نماینده زنانی باشد که با تمام توانشان سعی کردند در مقابل جامعه مردسالار بایستند. چنانچه رسیدن به حق رأی و به رسمیت شناختن زنان در عرصههای مختلف اجتماعی حاصل دههها مبارزه زنان گمنامی است که الایزا اسکارلت میتواند یکی از آنها باشد. شاید تلاش الایزا برای به دست آوردن شغل مورد علاقهاش یک کنش فردی به حساب بیاید، اما همین سختکوشیهای هر زن در طول تاریخ برای کسب حقی که به ناروا از او سلب شده است، نقش مهمی در شکلگیری جنبش زنان دارد و از اینرو میتوان کلنجارهای الایزا با اطرافیانش را برای دستیابی به شغلی که در انحصار مردان بوده است، در راستای همان مبارزات تاریخی در راستای زیر سؤال بردن کلیشههای جنسیتی در بحث کار و حرفه و اشتغال زنان و رفع تبعیض شغلی زنان و اصلاح نگرش عمومی نسبت به تواناییهای زنان برای مشاغل مختلف دانست.