شمشیر داموکلسِ ورزش به شرط پوشش

تحلیل فیلم «مو» از منظر حجاب برای زنان ورزشکار دارای معلولیت

نگین حسینی

یکی از عرصه‌های سلطه مردان بر زنان در طول چهار دهه گذشته، ورزش زنان بوده است. تفکر سنتی و غلط مبنی بر «مردانه بودنِ» ماهیت ورزش از یک سو و ایدئولوژی نظام اسلامی مبنی بر نگه داشتن زنان در خانه و محدود کردن حضور اجتماعی آنها از سوی دیگر، دو دلیل عمده‌ای است که بدنه ورزش و به‌خصوص مدیریت ورزشی و نگرش مسلط به ورزش را کاملا در حوزه مردان نگه داشته و از این رو، هر گونه تصمیم‌گیری کلان در زمینه ورزش زنان را (حتی با وجود مدیران زن) به مردان سپرده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی سال‌ها طول کشید تا ورزشِ منحل‌شده زنان، دوباره جان بگیرد. نگاهِ حاکم این بود که ورزش برای زنان مناسب نیست؛ به‌خصوص از این حیث که بدن زن باید پوشیده و پنهان باقی بماند و کسی تحرک اندام او را نبیند.
اما زنان ورزشکار در خفقان سال‌های پس از انقلاب، دست به کار شدند و دنبال خواسته‌های‌شان رفتند. زنان پیشرو، تونلی در دل ورزش مردانه زدند و بنای ورزش زنان را کم‌کم پایه گذاشتند؛ ورزشی جداسازی‌شده که رعایت حجاب اسلامی نخستین شرط آن بود. درهای سالن‌های تمرین و مسابقاتِ زنان به روی مردان بسته شد و لباس ورزشی زنان در داخل سالن‌ها، شلوار و تی‌شرت بود؛ یعنی در حالی که حتی مردی در سالن نبود، پوشیدن شورت ورزشی برای زنان ممنوع بود. در سال‌های اولیه پس از انقلاب، حضور زنان در هر میدان ورزشی خارجی ممنوع شد اما بازی‌های کشورهای اسلامی مقدمه‌ای شد بر گسترش مرزهای ورزش زنان ایران و البته با یک شرط: حفظ حجاب اسلامی در صورت حضور مردان.
در تمام این سال‌ها، مردان بودند که تصمیم می‌گرفتند زنان ورزشکار چه بپوشند و بدن‌شان تا چه اندازه پوشیده باشد. تصمیم‌گیری در مورد پوشش زنان به تقویتِ تسلطِ همیشگیِ مردان در ساختار ورزش و نگاه ذاتا تحقیرآمیز آنها به زنان و ورزش زنان منجر می‌شد. من به عنوان ژورنالیستی که بخشی از حوزه کاری‌ام پوشش خبری ورزش زنان در دهه‌های ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ بود، با بسیاری از مدیران ورزشی زن و روسای انجمن‌های رشته‌های ورزشی زنان در ساختار سازمان تربیت بدنی آن دوران در ارتباط بودم. گلایه‌ها و شکایت‌های مدیران ورزشی زن را که همواره فقط «جهت اطلاع» با من در میان می‌گذاشتند، هنوز یادم هست. نقطه مشترک صحبت‌های آن‌ها، نگاه بی‌نهایت تحقیرآمیز مردان مسئول نسبت به ورزش زنان بود که در جلسات خصوصی‌شان، موضوع جوک و خنده‍شان به حساب می‌آمد.
در آن سال‌ها ورزش زنان مدام در معرض تهدید بود برای بسته شدن. به عبارت دیگر، پوشش اسلامی ابزاری شد برای این تهدید که در صورت تخطی از حجاب، ورزش زنان از بین می‌رود. رعایت پوشش اجباری ضامنِ تداوم حضور زنان در مسابقات خارجی شد؛ زنانی که زندگی خود را بدون پاداش‌های همسان با مردان، بدون امکانات هم‌اندازه با مردان، بدون آزادی پوشش همسان با مردان، روی ورزش حرفه‌ای و در واقع روی آرزو و آمال خود گذاشته بودند. ورزش زنان هرچند در گذر زمان ساختار و تشکیلات خودش را پیدا کرده بود اما همواره زیر سلطه سیاست‌گذاری مردانه باقی ماند؛ به خصوص در بخش تعیین حد و مرزهای حجاب اجباری در میدان‌های خارجی.

تشدید استیلا در تقاطع تبعیض‌ها

بدون تردید، استیلای جنسیتی در تقاطع تبعیض‌ها بیشتر و ملموس‌تر است. فیلم مو به کارگردانی محمود غفاری، روایتی است غم‌انگیز از سه ورزشکار زن ناشنوا در رشته کاراته که برای اعزام به مسابقات جهانی آلمان به تهران آمده‌اند و در اردوهای آمادگی هستند. اما ناگهان سفر آن‌ها لغو می‌شود. مسئول فدراسیون به آن‌ها می‌گوید که فدراسیون جهانی و برگزارکنندگان با پوشش شما موافقت نکرده‌اند و بعد می‌گوید که گردن شما نیز باید پوشیده باشد؛ طوری که انگار فدراسیون جهانی این الزام را گذاشته است!
این فیلم به خوبی نشان می‌دهد که چطور مردان مسلط در سیستم ورزش برای زنان تصمیم‌گیری می‌کنند و حتی برای آن که کجای بدن‌شان پوشیده باشد، حکم صادر می‌کنند. تسلط مردانه روی زنان ورزشکار که ناشنوا هستند و فقط با زبان اشاره صحبت می‌کنند، آشکارتر است؛ زیرا این ورزشکاران نه تنها زن هستند، بلکه با شرایط ویژه ناشنوایی و بدون گفتاری زندگی می‌کنند. در اینجا باید به این نکته اشاره کنم که در نگرش‌ امروزی نسبت به معلولیت‌ها در کشورهای پیشرفته، ناشنوایی الزاما معلولیت به حساب نمی‌آید؛ بلکه نوعی «تنوع» زیستی است. جامعه افراد ناشنوا، «هویت ناشنوا» و «فرهنگ ناشنوا»ی خاص خودش را دارد که الزاما همسان با جامعه شنوا نیست و افراد جامعه ناشنوا سعی نمی‌کنند خود را به هر شکلی شده، شبیه افراد شنوا کنند. اما در ایران متاسفانه ناشنوایی همچنان نوعی معلولیت و البته «نقص» به حساب می‌آید که باید «اصلاح» یا تا حد ممکن «درمان» شود و ارزشِ افراد ناشنوا و بدون گفتار، کمتر از دیگرانِ شنوا است.
نگرش منفی نسبت به افراد ناشنوا در فیلم مو به خوبی به تصویر کشیده شده است. مردی که رئیس فدراسیون است، رفتاری نامحترمانه و تحقیرآمیز با زنان ورزشکار ناشنوا دارد. این بدرفتاری دقیقا در تقاطع «زن بودن» و «ناشنوا بودن» تشدید می‌شود تا جایی که مرد مسئول، حتی زحمت استخدامِ یک مترجم زبان اشاره برای برقراری ارتباط با ورزشکاران ناشنوا را به خود نداده است، در زمان ارتباط با آن‌ها بی‌حوصله و بداخلاق می‌شود، کلافگی‌اش را به وضوح نشان می‌دهد، بی‌ادبی می‌کند و در نهایت، زنان ورزشکار را با خشونت از اتاق خود بیرون می‌کند. این موارد فقط چند نمونه از رفتارهای تحقیرآمیز و سلطه‌جویانه‌ای است که زنان با شرایط زیستی متفاوت، مثل زنان ناشنوا، در زندگی اجتماعی و به خصوص در مواجهه با مردانِ غیرمعلولِ صاحب‌منسب یا دارای موقعیت اجتماعی، بطور مداوم تجربه می‌کنند.

پوشش اسلامی به مثابه تهدید

پوشش اسلامی زنان ورزشکار ناشنوا که موضوع اصلی فیلم مو است، در واقع توسط مرد مسئول تعیین می‌شود که در بخشی از ماجرا حتی به دروغ، به زنان ورزشکار می‌گوید که فدراسیون جهانی با پوشش شما موافقت نکرده، چون گردن شما پیداست. در حالی که می‌دانیم اگر فدراسیون‌های جهانی با پوشش اسلامی مخالفت کنند، به دلیل خود پوشش است و آن‌ها در مقام حوزه علمیه یا گشت ارشاد نیستند که بخواهند برای زن مسلمان تعیین کنند پوشش او تا چه حدی مجاز است. زنان ورزشکار داستان که حسابی سردرگم شده‌اند، حتی نزد یک آخوند مثلا مرجع می‌روند، پوشش خود را نشان می‌دهند و از او مجوز شرعی می‌گیرند اما این برای مسئول فدراسیون که بیشتر نگران موقعیت خودش است، فایده‌ای ندارد. در واقع شاید فدراسیون جهانی به کل با پوشش اسلامی این زنان مخالفت کرده اما مسئول فدراسیون به دروغ به آنها گفته که پوشش شما کافی نیست.
همان‌طور که اشاره شد، حجاب اسلامی زنان ورزشکار از ابتدای شکل‌گیری ورزش زنان در بعد از انقلاب اسلامی، به کلید طلاییِ حق ورزش برای زنان تبدیل شد. به عبارت دیگر، امکان ورزش و حضور در مسابقات از زنان گرفته می‌شد، اگر آن‌ها زیر بار حجاب اسلامی نمی‌رفتند؛ همچنان که زنان اجازه نداشته‌اند در سایر فعالیت‌ها و عرصه‌های اجتماعی بدون حجاب ظاهر شوند. قانون «ورزش به شرط حجاب اسلامی» در دهه‌های گذشته ورزشکاران زیادی را سرخورده کرده و به حاشیه رانده؛ چراکه بسیاری از فدراسیون‌های جهانی پوشش پیشنهادی رژیم اسلامی را نپذیرفته‌اند. استعدادهای زیادی در رشته‌هایی همچون شنا و ژیمناستیک به فنا رفتند؛ چراکه اساسا قانون ظالمانه «ورزش به شرط حجاب اسلامی» در مورد این رشته‌ها قابل پیاده شدن نبود و بی‌شمار دختران بااستعداد که به دلیل اعمال این قانون ناعادلانه، به اجبار با بخشی از وجود خود و استعداد خود برای همیشه خداحافظی کردند.
شمشیر داموکلس «ورزش به شرط حجاب اسلامی» همواره بالای سر زنان ورزشکار بوده؛ تا حدی که حتی نتوانسته‌اند از مضرات ورزش کردن با حجاب اسلامی بی‌پرده و بدون واهمه حرف بزنند. در تمام چهار دهه گذشته، این فشار روی زنان ورزشکار وجود داشته که حرفی نزنند از این که: چقدر سخت است که با پوشش اسلامی تمرین کنند، که با دو سه لایه روسری دنبال توپ بدوند، که با لباس سراسر پوشیده مدام عرق بریزند و اتلاف انرژی داشته باشند به نفع حریف، که با مقنعه روی سر اسپک بزنند و پاس بدهند و توپ‌‌گیری کنند؛ زیرا می‌دانستند که گفتن این واقعیت‌ها نه تنها منجر به گرفتن حق ورزش از آنها خواهد شد، بلکه بابت آن مواخذه و تنبیه خواهند شد. این ترس چهل ساله به خاطر «از دست دادن» بوده که ورزشکاران زن را وادار کرده به پوشش اجباری هنگام ورزش تن دهند و دم نزنند.
تحمیل پوشش اسلامی روی افراد دارای معلولیت و به خصوص ورزشکاران دارای معلولیت سختی‌های به مراتب بیشتری برای آنها داشته است. زنان ورزشکاری که روی ویلچر می‌نشینند و دامنه حرکتی کمتری دارند، بیشتر از دیگران گرما را احساس و عرق می‌کنند. پوشش چند لایه‌ای برای مسابقات ورزشی، تعریق و کلافگی را در آن‌ها بیشتر می‌کند و هدر رفتن انرژی را سبب می‌شود که نه تنها با وجود چند لایه پوشش، آزاردهنده است، بلکه حتی به نفع حریف است. زنان کم‌شنوا که از سمعک استفاده می‌کنند یا کاشت حلزون کرده‌اند، با پوشش روی سر احساس راحتی نمی‌کنند. زنانی که دستان آ‌ن‌ها به اندازه کافی توانایی ندارد یا بازوهای کوتاهی دارند، در نگه داشتن حجاب اسلامی مشکل دارند و مجبورند پوششی سفت و چسبنده را برای پرهیز از افتادن و مورد مواخذه قرار گرفتن روی سر خود حفظ کنند. ورزشکارانی که در فضای آزاد مسابقه می‌دهند، مانند مسابقات تیر و کمان برای افراد روی ویلچر، باید ساعت‌ها زیر برق آفتاب بمانند و پوشش اسلامی را که از پوشاندن سر شروع می‌شود و تمام بدن را فرا می‌گیرد، تحمل کنند. آن‍‌ها نه تنها با حریفان خود مبارزه می‌کنند، بلکه انرژی فراوانی را باید برای حفظ پوشش اسلامی و تمرکز و تحرک با وجود تعرق شدید، گرما و کلافگی صرف کنند.
این موارد تنها بخشی از واقعیت‌های تلخ در مورد تاثیرات منفی حجاب اجباری بر زنان ورزشکار است. ورزشکاران دارای معلولیت‌های مختلف حتما تجربه‌های بیشتر و بدتری از تحمل پوشش اجباری در مسابقات دارند که شاید روزی بتوانند آزادانه و بدون ترس از مواخذه، بدون ترس از تهدید و از دست دادن موقعیت ورزشی خود، در مورد آنها حرف بزنند. به امید آن روز و به امید رسیدن به ایرانی آزاد و آباد برای همه!