نغمه ثمینی

نام نغمه ثمینی را به‌ یاد می‌سپارم

درباره نغمه ثمینی در مستند «جادونویس» ساخته آریان رضایی

زهرا پورجعفریان

آریان رضایی در مستند جادونویس به زندگی تئاتری نغمه ثمینی پرداخته است. خانم ثمینی همان ابتدای فیلم خودش را این‌طور معرفی می‌کند: «من پیش از هر چیزی یک معلم نمایشنامه‌نویسی‌ام.» فیلم، فصل‌های کوتاهی دارد: «کودکی»، «دانشگاه»، «آن که گفت آری، آن که گفت نه»، «تجربه»، «افسون هزار و یک شب»، «صحنه»، «اسطوره و درام»، «جنون: خانه»، «رئالیسم جادویی»، «زبان و نگاه زنانه»، «اقتباس از رمان و داستان»، «آموزش نمایشنامه‌نویسی» و «بیداری».

نغمه ثمینی روی صندلی‌های سالنِ نمایش نشسته است و از خودش می‌گوید: «من جزو دخترانِ خوش‌بختی بودم که خانواده‌ای داشتم که بسیار به هنر علاقه‌مند بودند… این خوش‌شانسیِ بزرگِ زندگیِ من بود که مشخصاً خانواده‌ای داشتم که خیلی تئاتر و سینمارو بودند، موزه‌برو بودند، گالری‌بین بودند، یک طبقه متوسطِ اهل فرهنگ و هنر… من یک بار به پدرم گفتم تو مثلاً ترجیح نمی‌دادی من مثلِ خودت مهندس می‌شدم؟ گفت مگه من دیوونه‌ام؟ معلومه که نه، معلومه که نه، برو کِیف کن، لذت ببر از یه جهانی که انتهایی نداره.» پدری که مطابق با کلیشه‌های رایج و مسلطِ آن موقع و حتی همین حالا فکر نکرد، تا دخترش بتواند در «افسونِ هزارویک شب» بماند، قصه بگوید و در 21 سالگی یادداشتِ استادش اکبر رادی را بخواند: «مقدم شما را به ادبیات نمایشی ایران خوش‌آمد می‌گویم و نامِ نغمه ثمینی را به‌ یاد می‌سپارم.»

در فصلِ «آن که گفت آری، آنکه گفت نه» خانم ثمینی از «خاله ادیسه» حرف می‌زند و توضیح می‌دهد که چطور می‌توان از جهانِ بیضایی و برشت هم‌زمان درس گرفت و نوشت؛ آزادی فرم با کمک برشت و منظر نگاه کردن به هویت گم‌شده، ادبیات کهن و چیزهایی از این دست از طریق بیضایی. در بخش دیگری از فیلم، سخنرانیِ نغمه ثمینی در تدکس دانشگاه تهران را می‌بینیم که از «افسونِ هزارویک شب» حرف می‌زند: «داستان یک کنش رهایی‌بخشه، روایت، آزاد می‌کنه، ذهن و جان رو آزاد می‌کنه و امکانِ گفت‌وگو رو فراهم می‌کنه. حتی امکان گفت‌وگویی میانِ مَلِکِ خون‌خوار و دختری بی‌پناه مثل شهرزاد.» همین حالا بیش از هر چیزی به گفت‌وگو احتیاج داریم. «ما مردمی که سال‌های سال با یک دسته هنجارهای فکریِ به میراث رسیده و به عادت تبدیل شده و بدیهی دانسته‌شده می‌اندیشیم و به طور خودبه‌خودی به اتکای آن‌ها عمل می‌کنیم در صورت تمایل به حفظ وضع موجودمان، هرگز نمی‌توانیم و نمی‌خواهیم گفت‌وگو را بشناسیم و به آن اقدام کنیم. برای گفت‌وگو دلیری مبارزه با محفوظات ذهنیِ به عادت درآمده یا بدیهی دانسته‌شده‌ خود لازم است. این مبارزه‌ای صرفاً درونی نیست و نمی‌تواند باشد. برای تحقق این مبارزه و پیش بردن موفقیت‌آمیز و تا به آخر آن وجود دیگرانِ همراه و همتا اجتناب‌ناپذیر است.»1

خودِ این فیلم  هم امکانی برای گفت‌وگوست. گفت‌وگوی نغمه ثمینی با فیلم‌ساز، مخاطب و حتی خودش. انگار این بار خودش کارهایی را که نوشته، روی صحنه می‌بیند، گفت‌وگوی او و همکارانش و حرکت آن‌ها برای رسیدن به اجرا. اجرایی بهتر. او روی صندلی‌های سالنِ نمایش نشسته و انگار هم‌زمان که قصه‌ خودش را می‌گوید، تماشاگرِ همه‌ این قصه‌ها هم هست؛ قصه‌های نوشتنِ نمایشنامه‌هایش. هر کدام از نمایشنامه‌ها چطور شکل گرفتند؟ از بدقلقی و دردسرهای نوشتنِ «شکلک» تا نوشتنِ «افسونِ معبد سوخته»، کشفِ شهودِ وقتِ نوشتن و فکرِ این‌که «چقدر نمایشنامه‌نویسی به آدم خوش می‌گذره».

خانم ثمینی در فصل «اسطوره و درام» می‌گوید: «هر نگاهی که به کهن‌الگوها و اسطوره‌های خودمون و هرجای دنیا بشه، بدون این‌که انتقادی باشه، می‌تونه خطرِ تکرارِ تاریخ رو به ارمغان بیاره.» و کیومرث مرادی ادامه می‌دهد: «او خیلی خوب بلده چطور اسطوره رو تبدیل به درام بکنه.» نغمه ثمینی در دانشگاه تهران درس می‌دهد. هنرمندی که عضو هیئت علمی دانشگاه هم است. گاهی تعاریف، مرزبندی‌ها و خط‌کشی‌های فضاهای دانشگاهی با آزادی و «هوای تازه» دنیای هنر جور درنمی‌آیند. انگار او توانسته این خط‌‌کشی‌ها را ندیده بگیرد، یا آن‌ها را شکست بدهد. نغمه ثمینی نویسنده و معلم است. درس دادن در شرایطی که امکانِ انتشارِ هیچ نمایشنامه‌ای نبوده، فرصتی برای کار و زندگی در کنار همه‌ یأس‌ها و خستگی‌ها بوده است. کیومرث مرادی از تجربه‌ کار با نغمه می‌گوید و از عریانی و عصیانی که او در همین دوره تجربه کرده است.

در ادامه‌ فیلم محمد رضایی‌راد از همکاری‌اش با خانم ثمینی می‌گوید: «نغمه ثمینی: یک نمایشنامه‌نویس. نمایشنامه‌نویس، نه زنِ نمایشنامه‌‌نویس.» و به جنسیت‌زده بودنِ عنوانِ «زنِ نمایشنامه‌نویس» اشاره می‌کند. نغمه ثمینی فقط از جهان زنان ننوشته، از تاریخ و اجتماع و فرهنگ این سرزمین نوشته است. رضایی‌راد از اعتماد، مشورت، هم‌نظری و همکاری با نغمه ثمینی می‌گوید، و این همان گفت‌وگوست. روایت و داستانی که امکانِ گفت‌وگو را فراهم می‌کند. همان امکانِ گم‌شده. همان چیزی که انگار از کودکی یاد نگرفتیم. «صلح را باید از کودکی آموخت.» 2 مثلِ نغمه که توانست از تماشای فیلم‌های سینمای ژاپن و اجراهای دهه 60 به جادوی «هزارویک شب» برسد. الهام کردا نغمه را آدم اهل گفت‌وگویی می‌داند که می‌توان با او درباره‌ متنی که نوشته حرف زد. کسی که آدم متعصبی نیست و می‌توان با او گفت‌وگو کرد. معلمی که هر سال امکانِ به صحنه آوردن نمایشنامه‌های دانشجویانِ کلاس نمایشنامه‌نویسی را فراهم می‌کند. «تا بتوانند برای اولین بار خودشان را روی آن طنابِ باریک و دشوارِ مواجهه با مخاطب ببینند.»

خانم ثمینی روی صندلیِ تماشاگران نشسته است و از نمایشِ زندگی حرف می‌زند. زندگی مثل نمایشنامه‌ای با فراز و فرودهای خاصِ خودش. مثل شعرِ شمس لنگرودی: «گاهى درخشش آفتاب، برق و بوى نمک، ترشح شادمانى،گاهى هم فرو مى‏رویم، چشم‏هایمان را مى‏بندیم، همه ‌جا تاریکى است.» خانم ثمینی معتقد است ما آدمیزادیم و دوره‌های مختلفی را از سر می‌گذرانیم. اگر کمی به تجربه‌ تاریخیِ پشت سرمان نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که اگر بمانیم، دستاورد درجه یکی به دست خواهیم آورد. «دوباره سر از آب بیرون مى‏‌آوریم و تلألو آفتاب را مى‏بینیم.» گاهی فقط دوره‌ خلق کردن و در کشوی میز گذاشتن است. «یه روزی هم همه‌ این‌ها یا لااقل بخشیش میاد بیرون.» و اگر صبر کنیم، پشتکار به‌ خرج بدهیم و ناامید نشویم، جهان جایزه‌ خیلی خوبی به ما می‌دهد. مثل همان که نیما گفته: «آن که می‌دارد تیمارِ مرا، کارِ من است.» یا جمله‌ دیگری از او در کتاب «حرف‌های همسایه»: «بهترین کمک و رفیق شما، کار است.» کار، کار و کار، حتی اگر چند سالی در کشوی میز بماند.

در فیلم می‌خوانیم که کار آخرِ خانم ثمینی درباره خدیجه مصدق است. خدیجه را می‌شناسید؟ دختر کوچک و عزیزکرده‌ مصدق. «خدیجه جزء جمع کوچکی بود که وقتی داشتند مصدق را از اداره‌ مرکزیِ شهربانی بیرون می‌کشیدند تا هُل بدهند توی ماشین و روانه‌ شرق کنند، پشتِ بوته‌ها دولا شده بود و نگاه می‌کرد. طبیعی بود که آن صحنه روی همه‌ آن جمعِ تماشاگر اثر گذاشت، اما ابعادِ اثرگذاری برای خدیجه متفاوت بود.» 3 این‌جا هم خدیجه امکانی است برای گفت‌وگو؛ برای پرداختن به گوشه‌هایی از فرهنگ، سیاست و تاریخِ این سرزمین.

شاید حالا بیشتر از همیشه به گفت‌وگو و قصه احتیاج داریم. به انسان‌هایی که از کودکی رویاهایشان را پیدا کنند و صبورانه به دنبالِ آن بروند. به پدرانی که بدانند دخترانشان هویتِ مستقلی دارند و اگر بخواهند، می‌توانند آزادیِ دنیای هنر یا هر فضای دیگری را که دل‌خواهشان است، تجربه کنند. نغمه ثمینی در این فیلم انگار به قصه‌های خودش نگاه می‌کند و درباره آن‌ها حرف می‌زند. شاید هنوز هم بشود با جادوی داستان امکانِ گفت‌وگو را فراهم کرد. شاید بتوان با گفت‌وگو به صلحی همگانی فکر کرد و با صلح راهی برای شکستِ این ‌همه خشونت و تاریکی یافت.

1. شوق گفت‌‌وگو و گستردگی فرهنگ تک‌گویی در میان ایرانیان. حسن قاضی مرادی. نشر دات، صفحه 157

2. عنوانِ کتابی از کتاب‌های مؤسسه‌ پژوهشی کودکان دنیا

3. تراژدی تنهایی. زندگی‌نامه سیاسی محمد مصدق، کریستوفر دوبلک. ترجمه‌ بهرنگِ رجبی، نشر چشمه، صفحه 118