مکالمه با خشونت

عدالت ترمیمی در مستند «یک مرد بهتر» ساخته عطیه خان و لارنس جکمن

نزهت بادی

عطیه خان پس از ۲۰ سال به سراغ دوست‌پسر سابقش می‌رود که او را در طول دو سال رابطه‌شان مورد خشونت قرار می‌داده است. اولین پرسشی که با دیدار عطیه و استیو در کافه برایمان پیش می‌آید، این است که چرا عطیه به ملاقات آزارگرش می‌رود و از گفت‌وگوی با او می‌خواهد به چه برسد؟ عطیه از استیو درباره گذشته تلخشان سؤال می‌کند که آیا رفتارهای خشونت‌بارش نسبت به او را به یاد می‌آورد؟ اما استیو چیز زیادی به یادش نمی‌آید و گویی کل فیلم را عطیه می‌سازد تا استیو از طریق مکالمه درباره رابطه‌شان و مرور رفتارهای خشن خود، مسئولیت آسیب‌ها و صدماتی را که به او زده است، برعهده بگیرد و اشتباهاتش را بپذیرد و خود را موظف به عذرخواهی و جبران بداند. در واقع این‌که فرد آزارگر خشونت خود نسبت به فرد آزاردیده را قبول کند و دست از انکار و فراموشی و توجیه بردارد، اولین گام در راستای درک و هم‌دلی با قربانی است که به بهبود و التیام او کمک می‌کند.

استیو در طول پروسه یادآوری گذشته از طریق قرار گرفتن جلوی دوربین عطیه، این فرصت را می‌یابد که خود را در جایگاه خشونت‌گر بنگرد و تازه وقتی ماجراهای خشونت‌بار رابطه‌شان را از نگاه عطیه می‌بیند که چطور پس از سال‌ها هنوز از آن رنج می‌کشد، متوجه تأثیرات اعمالش می‌شود. هر چند غالباً خشونت آزارگر به‌سرعت رخ می‌دهد، اما تبعات آن بر آزاردیده به کندی از بین می‌رود و بازماندگان حتی پس از ترک فرد خشن هم‌چنان درگیر عوارض روحی و روانی ناشی از رابطه ناسالمشان هستند. استیو برای جبران گذشته می‌پذیرد که کنار عطیه بنشیند و به روایت آزارهایی که از او دیده است، گوش دهد و بدون این‌که خود را محق جلوه دهد و از خویش دفاع کند و عطیه را زیر سؤال ببرد و مقصر بداند، به خودش و کارهایش فکر کند و اشتباهاتش را بپذیرد و بکوشد جبران کند. در لحظاتی که عطیه یکی از اتفاقات وحشتناک زندگی‌اش را تعریف می‌کند که چطور استیو با مشت به صورتش می‌زده و او را روی شیشه‌های شکسته می‌کشیده و با دست‌هایش گلویش را فشار می‌داده است، او را در قابی مشترک با استیو می‌بینیم و همان‌طور که خشم و درد و ترس در صورت عطیه دیده می‌شود، شرمساری و عذاب و پشیمانی نیز در چهره استیو به چشم می‌آید، و از دل این تعامل تصویری به مثابه تفاهم عاطفی است که درنهایت هر دو به آرامش می‌رسند و می‌توانند یکدیگر را در آغوش بگیرند و از تأثیرات خشونت مخربی که زندگی هر دو را نابود کرده است، رهایی یابند.

عطیه تعریف می‌کند که چطور در تمام لحظاتی که با استیو زندگی می‌کرده، دچار وحشت مدام بوده و می‌ترسیده که کشته شود و بمیرد و مشاور روان‌کاو می‌پرسد: «چطور هر روز با این حس ناامنی زندگی می‌کردی؟» و عطیه جواب می‌دهد: «می‌دانستم این رابطه درست نیست، اما فکر می‌کردم زندگی مشترک همین است و همه دوست‌پسرها همین‌طور رفتار می‌کنند.» بدترین اتفاق در زمینه خشونت خانگی این است که زن آزار مرد را جزئی از زندگی مشترک خود می‌داند و فکر می‌کند رفتارهای خشنی که با او می‌شود، بخشی عادی از رابطه یک زوج است و او حق اعتراض و شکایت ندارد و برای این‌که رابطه‌اش از هم نپاشد، باید تحمل کند و خودش را مستحق این خشونت می‌بیند و برای آن بهانه تراشی می‌کند و سعی می‌کند یاد بگیرد که چطور با آن کنار بیاید و دلش را به عذرخواهی و دل‌جویی موقتی مرد آزارگر خوش می‌کند. عطیه می‌گوید: «عذرخواهی‌اش برایم مفهومی نداشت، چون با خودم فکر می‌کردم اگر واقعاً متأسف است، باید این خشونت را تمام کند.» و مهم‌ترین چیزی که زن آزاردیده باید برای آن تلاش کند، توقف خشونت نسبت به خودش است که گاهی جز با ترک رابطه ممکن نمی‌شود، نه این‌که خود را با آن سازگار کند و صبر و تحملش را بالاتر ببرد و در موارد زیادی دیده‌ایم که این سکوت و سازش به قیمت جان زن تمام شده است.

استیو ترس از دست دادن عطیه را به عنوان مهم‌ترین دلیل بروز خشونتش مطرح می‌کند و فیلم با تحلیل و واکاوی ریشه‌های این ترس به‌خوبی نشان می‌دهد که چطور تفکر مردسالار که همواره از مردها می‌خواهد قوی باشند و احساسات خود را بروز ندهند و درباره رنج و ضعف و ترس خود سخن نگویند، آن‌ها را به سمت خشونت‌ورزی می‌کشاند و سلطه‌جویی و برتری‌طلبی را به عنوان جایگزینی برای ناتوانی و اضطرابشان تحمیل می‌کند. اگر مردها نیز می‌توانستند درباره نیازها و عواطفشان حرف بزنند و مشکلاتشان را مطرح کنند، دیگر با زبان زور و خشم و خشونت خواسته‌هایشان را از پارتنرشان نمی‌خواستند. جایی که عطیه دست‌های استیو دور گلویش برای خفه کردن او را نمادی از زندگی‌اش در دستان مرد توصیف می‌کند، اشاره به میل مردها برای کنترل و تسلط زن‌ها دارد که از نگاه غلط جنسیت‌زده دریافت شده است. ارزش فیلم نیز در همین است که گفت‌وگو را جایگزین خشونت می‌کند و عطیه به جای این‌که دست به تلافی و انتقام‌جویی بزند و خواهان مجازات استیو باشد، به عدالت ترمیمی روی می‌آورد و به مرد این فرصت را می‌دهد تا بیاموزد که چطور خشونت خود را کنترل کند. عطیه نمی‌خواهد استیو به زندان برود و تنبیه شود، بلکه او خواهان توقف خشونت علیه خود و زنان دیگر است و برای تحقق این خواسته لازم است که مردها نسبت به میلشان به خشونت آگاه شوند و تبعات و تأثیرات ویران‌گر آن بر زندگی خود و شریکشان را بدانند.

بنابراین آن‌چه عطیه با ساختن این فیلم به دنبالش است، فقط التیام تروماهای فردی خود نیست، بلکه او می‌خواهد با حرف زدن درباره پروسه دردناکی که پشت سر گذاشته است، توجه جهان را در راستای جلوگیری و منع خشونت علیه زن‌ها جلب کند. دلیل فیلم گرفتن عطیه از گفت‌وگوی خود با آزارگرش که می‌توانست در خلوت نیز صورت بگیرد، شریک کردن مخاطبان در مسئله خشونت خانگی است که به نظر می‌رسد یک امر خصوصی در رابطه زوج‌هاست. عطیه با همراهی استیو به خانه مشترکشان در گذشته می‌رود و در آن‌جا تعریف می‌کند که یک بار با سر و صورت کتک‌خورده و آسیب‌دیده از خانه فرار کرده و تمام خیابان را دویده، ولی هیچ‌کس به او کمکی نکرده است. غالباً مردم در مواجهه با خشونتی که از سوی مرد نسبت به شریک زندگی‌اش صورت می‌گیرد، مداخله نمی‌کنند و فکر می‌کنند دعوا و درگیری میان یک زوج به خودشان مربوط است، و چون آن‌ها از دلایل دعوا و نزاع میانشان خبر ندارند و نمی‌دانند مقصر کیست، ترجیح می‌دهند قضاوت نکنند و واکنش نشان ندهند. درحالی‌که افراد جامعه در رویارویی با هر خشونتی که به هر دلیلی رخ داده است، موظف‌اند جلوی آن را بگیرند و به فرد تحت خشونت کمک کنند تا آسیب نبیند. در چنین شرایطی حفظ سلامت و جان فرد از هر چیزی مهم‌تر است و معمولاً حضور دیگران می‌تواند رفتار آزارگر را کنترل کند و مانع بروز خشونت شدیدتر شود.

عطیه با نمایش روابط خصوصی خود و پارتنرش جلوی دوربین، تجربه تماشاگری ما را به چالش می‌کشد و از مخاطب می‌خواهد در مواجهه با خشونت پیرامونش ناظری بی‌تفاوت نباشد و با دخالت خود به افراد خشن و بدرفتار بفهماند که قربانی تنها و بی‌پناه نیست و از حمایت و همراهی جامعه‌اش بهره می‌برد و خشونتی که فرد نسبت به پارتنر/ همسر یا اعضای خانواده‌اش ابراز می‌کند، فقط در محدوده خانه باقی نمی‌ماند و مورد بازخواست عمومی قرار می‌گیرد. در واقع افراد آزارگر همواره از تنهایی و ناتوانی آزاردیده سوءاستفاده می‌کنند و او را در جایگاه فرودست تحت ظلم و ستم قرار می‌دهند و اطمینان دارند که قربانی توان مقابله با آن‌ها را ندارد. واکنش اجتماعی به خشونت خانگی باعث می‌شود حاشیه امن  فرد آزارگر از بین برود و خود را در برابر قدرتی برتر و بزرگ‌تر ببیند و موقعیت فرادست او متزلزل شود و بهای سنگینی را برای سلطه‌گری و خشونت‌طلبی‌اش بپردازد. بازماندگان خشونت نیاز دارند که جامعه آن‌ها را ببیند و روایتشان را باور کند و با آنان هم‌دردی نشان دهد و بخشی از بار رنجشان را بر عهده بگیرد و نشان دهد که آن‌ها برای مبارزه با خشونتی که تحمل کرده‌اند، تنها نیستند. در همان آغاز فیلم مشاور روان‌کاو از استیو می‌پرسد: «به نظرت چه تأثیری داره که ما الان درباره خشونت‌های گذشته حرف می‌زنیم؟» و فیلم پاسخی به همین پرسش در جهت ضرورت و لزوم حرف زدن درباره خشونت خانگی در راستای همراه کردن جامعه جهانی برای مقابله با خشونت علیه زنان است.

عطیه خان سال‌هاست که به زنان و کودکان تحت خشونت کمک می‌کند، اما او می‌داند که نمی‌تواند همه زن‌ها را نجات دهد و ساختن فیلمی درباره تجربه تلخ خود، تلاشی در جهت یاری رساندن به همه زن‌های نادیده‌ای است که از خشونت خانگی رنج می‌برند. پس این مستند، فیلمی فقط درباره عطیه نیست و جای او را می‌تواند هر زن آزاردیده‌ای بگیرد و از مرد آزارگرش بپرسد که چرا او را آزار داده است. به قول عطیه لازم نیست همه زن‌ها به سراغ مرد خشونت‌گر زندگی‌شان بروند و با او سخن بگویند، بلکه این پرسش را باید در ابعادی کلان‌تر از جامعه پرسید که چرا یک مرد به خود حق می‌دهد زنی را مورد خشونت قرار دهد. در واقع او همه زنان را دعوت می‌کند که سکوتشان را کنار بگذارند و داستان‌هایشان را بگویند و از مردها می‌خواهد که مسئولیت رفتارهای خشن خود را قبول کنند و درصدد جبران آن برآیند تا این چرخه هولناک خشونت که زندگی هر دو را نابود می‌کند، پایان بگیرد.