ماندگاری یک حضور

گفت‌وگو با نغمه ثمینی درباره سوسن تسلیمی

نزهت بادی

نغمه ثمینی نویسنده، نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس، مدرس، روزنامه‌نگار و منتقد سینمایی است که کارشناسی ادبیات نمایشی، کارشناسی ارشد سینما و دکترای پژوهش هنر دارد که همواره توجه ویژه‌ای به زنان در آثار و پژوهش‌هایش داشته است. با او درباره سوسن تسلیمی و نقش‌ها و شیوه بازی‌اش گفت‌وگو کردم و کوشیدم با کمک دانش و تحلیل او، دلایل ماندگاری تصویر زن قدرتمندی را بیابم که سوسن تسلیمی در دورانی سرشار از حذف و سانسور و توقیف می‌سازد و از خود به جا می‌گذارد. امیدوارم این گفت‌وگو که با لطف و همراهی نغمه ثمینی عزیز شکل گرفت، کمک کند تا نسل جدید دریابد که چرا و چطور سوسن تسلیمی با وجود محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها به ماندگارترین بازیگر زن سینمای ایران بدل شده است.

***

وقتی نام سوسن تسلیمی را می‌شنوید، او را چطور به یاد می‌آورید؟

اولین چیزی که با شنیدن اسم خانم تسلیمی به یاد می‌آورم، شخصیت نایی است. نایی از آن نمونه‌های استثنایی است که نقش از بازیگر بیشتر در ذهن آدم ثبت می‌شود. بعد از آن، مجموعه چیزهای مختلفی به ذهنم می‌آید؛ یک بازیگر استثنایی، یک کاراکتر زن خاص در سینمای ایران، سانسور، مهاجرت، موفقیت در کشور بیگانه.

خانم تسلیمی در یکی از گفت‌وگوهایش می‌گوید: «اگر نقش زن در فیلمنامه هویت و اهمیت نداشته باشد و فیلمنامه‌نویس و فیلم‌ساز شناخت درستی نسبت به شخصیت زن نداشته باشند و با نظری احترام‌انگیز و انسانی به زن ننگرند، بازیگر هر قدر هم کوشش کند، نمی‌تواند به نقش هویت ببخشد و درنتیجه امکانات بازیگری به هدر می‌رود.» به نظرتان چرا در سینمای ایران به‌ندرت این شناخت و نگاه و رویکرد درست نسبت به شخصیت‌های زن وجود دارد؟

من فکر می‌کنم سینما تافته جدا بافته از وضعیت فرهنگی و اجتماعی یک سرزمین نیست. سینمای ما هر چه هست، در دهه‌های مختلف بازتاب فضای فرهنگی و اجتماعی آن دوران بوده است. وقتی فضای فرهنگی به طور کلی درصدد محدود کردن آزادی‌ها و حقوق زنان به عنوان یک انسان است، چطور می‌توانیم انتظار داشته باشیم که در سینما چیز دیگری رخ دهد. این را هم باید اذعان کنم که بخش مهمی از این مسئله زیر نظر مدیران و مسئولان فرهنگی و سینمایی اتفاق می‌افتد و آن‌ها نیز از همان سیاست‌های کلان در راستای محدود کردن حقوق زنان بهره می‌گیرند و نتیجه‌اش فیلمنامه‌های در کشو مانده‌ای می‌شود که می‌توانند تصویر درخشانی از زنان ارائه دهند، اما اساساً ساخته نمی‌شوند. موضوع دیگر این است که بسیاری از نویسندگان و فیلم‌سازان از همین بستر فرهنگی و اجتماعی بیرون آمده‌اند و چطور از آن‌ها می‌توان انتظار کار متفاوتی داشت؟ آن‌ها هم از همین خانواده‌هایی برآمده‌اند که در آن حقوق انسانی دختران و زنان نادیده گرفته می‌شود. البته فیلم‌سازانی هم هستند که نسبت به این موضوع خودآگاه شده‌اند و برای تغییر ساختار فکری‌اش تلاش کرده‌اند.

خانم تسلیمی هر چند همواره با فیلم‌سازانی کار کرده که شناخت درستی از زن داشتند، مخصوصاً آقای بیضایی، اما وقتی عمیق‌تر نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که خودش نیز در جایگاه بازیگر، فردی تأثیرگذار در شکل‌گیری شخصیت زن بوده است. یعنی نوعی هوشمندی و جسارت در انتخاب نقش‌هایش وجود دارد که او را متمایز می‌کند. مثلاً زمانی که قرار بوده آقای داریوش فرهنگ فیلم طلسم را بسازد، نقش عروس روستایی را برای او در نظر داشته، اما خانم تسلیمی خطر می‌کند و نقش عروس شازده را انتخاب می‌کند که در بخش زیادی از فیلم حضور ندارد و بعد هم به دلیل این‌که باید همان شبحی در خاطرات فراموش‌شده به نظر برسد، در ظاهر جایی برای عرضه خود ندارد. اما نحوه پرورش شخصیت و نوع اجرای آن از سوی خانم تسلیمی، آن را به یکی از بهترین نقش‌ها تبدیل می‌کند. یا شخصین نایی در باشو، غریبه کوچک را که خودش طراحی کرده و ایده آن را با آقای بیضایی در میان گذاشته و نتیجه‌اش ماندگارترین شخصیت زن سینمای ایران شده است. می‌خواهم درباره این صحبت کنیم که خانم تسلیمی این درک و بینش عمیق و جسورانه در انتخاب نقش‌ها را چطور به دست آورده است؟

من فکر می‌کنم عوامل متعددی در این‌که به چنین بازیگر مؤلف و هوشمندی برسیم، دخیل است. وقتی می‌گویم بازیگر مؤلف، دقیقاً همان چیزی است که شما می‌گویید. یعنی این‌که نقش‌ها به این بازیگر تحمیل نمی‌شود، بلکه خودش آن‌ها را تألیف می‌کند. حتی در این حد که به دیگران پیشنهاد بدهد که من این نقش را می‌خواهم بازی کنم. شاید یکی از دلالیش فضای خانوادگی باشد که در آن بزرگ شده و در کنار پدر و مادر بازیگر رشد کرده است و ما هرگز آن ذوق‌زدگی بعضی از بازیگران جوان را که هر نقشی را قبول می‌کنند تا دیده شوند، در خانم تسلیمی نمی‌بینیم که می‌تواند به علت آشنایی ایشان با فضای تئاتر و سینما از کودکی‌اش باشد. دلیل دیگر می‌تواند به تحصیلات تئاتری ایشان برگردد که در دوران درخشانی در دانشگاه هنرهای زیبا و هم‌کلاسی با افراد برجسته رخ می‌دهد که منجر به درک عمیق ایشان نسبت به مقوله بازیگری می‌شود و آن را تجربه‌ای فراتر از مشهور شدن می‌بیند. دلیل سوم که اصلاً قابل انکار نیست، برخورد و آشنایی خانم تسلیمی و آقای بیضایی است. یک دوران از کارنامه آقای بیضایی را نمی‌توان بدون حضور خانم تسلیمی تصور کنیم. اصلاً نمی‌توان گفت که در این ماجرا کی به کی بیشتر مدیون است. شیمی آرتیستیک میان این دو نفر با هم جور شده است. من موقع تحقیق درباره سینمای ژاپن می‌دیدم که کارگردان‌های طلایی ژاپن مثل ازو و میزگوچی با بازیگرهای زن ثابتی کار کردند که تصویر ذهنی آن‌ها را آشکار می‌کند و ما این رابطه را میان آقای بیضایی و خانم تسلیمی نیز می‌بینیم. اما چیزی که هرگز نمی‌توانیم سازوکارش را بفهمیم، آن خصیصه شخصیتی ایشان است که حتی وقتی از ایران می‌رود هم همراهش هست و می‌بینیم در سوئد نیز همان کاراکتر را دارد و همان میزان دقت در انتخاب‌هایش را نشان می‌دهد. اخیراً یک مصاحبه تصویری از ایشان دیدم که می‌گفتند من می‌خواهم آزادی داشته باشم تا خودم نقش‌هایم را انتخاب کنم. و این نشان می‌دهد که چقدر برایشان مهم است که در چه پروژه‌ای شرکت کنند و با چه کسانی همکاری داشته باشند.

اتفاقاً من هم می‌خواستم درباره رابطه و همکاری آقای بیضایی و خانم تسلیمی بپرسم که ما را به یاد رابطه آنتونیونی و مونیکا ویتی و جان کاساوتیس و جنا رولندز و فون اشترنبرگ و مارلنه دیتریش می‌اندازند که شما بحثش را با اشاره به ازو و ستسکو اوهارا طرح کردید. از گفت‌وگوهای هر دو می‌توان دریافت که چه درک و ارتباط عمیق و متقابلی میانشان وجود داشته است. آقای بیضایی از همان نخستین فیلمشان قصد همکاری با خانم تسلیمی را داشتند که به دلایلی برنامه زمانی‌شان هماهنگ نمی‌شود و سر چریکه تارا هم فکر می‌کردند که به خاطر همکاری با گروه آربی اوانسیان نتوانند در فیلم ایشان بازی کنند و شاید آقای اوانسیان به خانم تسلیمی اجازه ندهند، که ماجرا به گوش خانم تسلیمی می‌رسد و خودشان تماس می‌گیرند و می‌گویند اجازه‌شان دست خودشان است و خودش انتخاب می‌کند. در واقع همان‌طور که شما هم به‌درستی گفتید، یکی از ویژگی‌های شاخص ایشان همین حق انتخاب برای خود قائل شدن است.

ظاهراً همه چیز در سینما برای خانم تسلیمی با چریکه تارا شروع می‌شود که اولین فیلمی است که بازی می‌کنند. ما فیلم غریبه و مه را قبل از چریکه تارا دیدیم. نه این‌که دقیقاً مثل هم باشند، اما از لحاظ فضای اسطوره‌ای می‌توانند کنار هم قرار بگیرند. ولی دیدیم که چطور دو بازیگر متفاوت در دو فیلم نتیجه آن را تغییر می‌دهند و چریکه تارا را همه با تصویر خانم تسلیمی به یاد می‌آورند. یک کارگردانی را در نظر بگیریم که بسیار فراتر از حد متوسط جامعه است و نقشی را برای زنی نوشته. نه زنی که در آن زمانِ ایران موجود است، بلکه برای زن ایده‌آلی که می‌تواند این حس را به وجود آورد که زنان دلشان بخواهند مثل او باشند. اگر بازیگری این نقش را بازی می‌کرد، بدون این‌که از آن درکی داشته باشد، چه می‌شد؟ اما آقای بیضایی با بازیگری مواجه می‌شود که درک کاملی از نقشی که در فیلمنامه ساخته، دارد. و از چریکه تارا به بعد همکاری‌شان ادامه می‌یابد و در باشو، غریبه کوچک و مرگ یزدگرد با هم همکاری می‌کنند و در شاید وقتی دیگر یکی از پیچیده‌ترین شمایل همکاری آن‌ها را می‌بینیم. این‌که در این فیلم چه چیزی میان این دو اتفاق می‌افتد که به چنین دستاورد حیرت‌انگیزی می‌رسد، عجیب است. اتفاق اندوه‌بار این است که شاید وقتی دیگر می‌توانست فصل تازه و درخشانی از همکاری آن دو باشد، ولی با مهاجرت خانم تسلیمی این فصل بسته شد.

بازی خانم تسلیمی ترکیبی از تکنیک و غریزه است. یعنی درحالی‌که کاملاً نسبت به قراردادهای نمایشی شناخت دارد و به‌درستی اجرا می‌کند، اما چنان آن‌ها را درونی می‌کند و برداشت و تحلیل شخصی خودش را به نقش اضافه می‌کند و جوهره اصلی شخصیت را از آن خود می‌کند که انگار آن نقش برای خودش نوشته شده است و اساساً نمی‌توان هیچ فرد دیگری را جایگزین او کرد. به نظرتان خانم تسلیمی در ارتباط با شخصیت و نقش و بازی چه می‌کند که به چنین دستاوردی می‌رسد؟

به نظرم علت اصلی آن به تحصیل بازیگری برمی‌گردد. یعنی کسی که در بازیگری تحصیل کرده، باید این‌طور باشد و کسانی که این‌طور نیستند، اشکال دارند. من می‌خواهم به غیر از خانم تسلیمی مثال دیگری بزنم که از بازیگران درخشان سینمای ما هستند؛ خانم گلاب آدینه و خانم معتمدآریا. مگر می‌شود من نقش کبوتر در روسری آبی را به یاد بیاورم و به کسی جز خانم آدینه فکر کنم، یا نوبر کردانی می‌تواند کسی به جز خانم معتمد آریا باشد؟ بنابراین اگر بازیگرها آموزش درستی دیده باشند، باید بتوانند مثل آونگی میان تکنیک و حس حرکت کنند. چون اگر بازیگری فقط تکنیک را به نمایش بگذارد، که نقش جان نمی‌گیرد و اگر فقط جان نقش را به نمایش بگذارد، که با بازی خودانگیخته کنترل‌نشده‌ای مواجه می‌شویم. پس یکی از مهم‌ترین آموزش‌های بازیگری این است که فرد بتواند تکنیک و نمایش خودانگیختگی را با هم بیامیزد. می‌خواهم بگویم الزامی ندارد که بازیگر حتماً در نقش فرو برود و حتی وقتی کات می‌دهند، نتواند به حالت معمولی‌اش برگردد، بلکه باید بلد باشد که چطور بازی کند که به نظر برسد خودانگیخته است.

دقیقاً. چقدر نکته درستی گفتید. اتفاقاً خانم تسلیمی در گفت‌وگویشان تعریف می‌کنند که یک بار چنان نقش را بازی می‌کنند و از عمق جان گریه می‌کنند که کارگردان نگرانشان می‌شود، ولی وقتی کات می‌دهند، خانم تسلیمی می‌خندد و خیلی راحت می‌گوید که این فقط فیلم است. خودشان تأکید دارند که نیازی نیست بازیگر با نقش زندگی کند و نتواند در پشت صحنه هم از آن جدا شود، بلکه باید بر‌ای خودانگیختگی کنترل داشته باشد.

من این نکته را نخوانده بودم، اما برای من کاملاً بدیهی بود که شکل بازی خانم تسلیمی از این نوع مدل‌ها نیست که در نقش فرو بروند و در پشت صحنه هم ادامه بدهند. می‌دانید از کجا می‌شود فهمید. از این‌جا آشکار است که بازی او کاملاً کنترل‌شده است. مثلاً در باشو، غریبه کوچک می‌بینیم که نقش کاملاً از جان او برمی‌آید، ولی آن‌قدر بر همه جزئیات دقت و کنترل دارد و ظرایف را رعایت می‌کند که معلوم است آن حس را با خودآگاهی تولید می‌کند.

دوران بازیگری خانم تسلیمی را که مرور می‌کنیم، می‌بینیم فیلم‌سازان نقش زنان فیلم‌هایشان را برای او نوشته‌اند و با وجود همه مخالفت‌هایی که برای حضور ایشان در فیلم‌ها بوده است، اصرار داشتند که او فقط نقش را بازی کند. به آقای بیضایی می‌گویند که برای شاید وقتی دیگر از بازیگر دیگری استفاده کند و آقای ژکان در میانه فیلم مادیان را مجبور می‌کنند بازیگرش را عوض کند، اما هیچ‌کدام زیر بار نمی‌روند و می‌گویند این نقش را فقط سوسن تسلیمی می‌تواند بازی کند. شاید برای عده‌ای این‌طور به نظر برسد که خانم تسلیمی بازیگر خوش‌شانسی بوده است که چنین فیلم‌سازانی نقش را برای خودش می‌نوشتند. اما من می‌خواهم بپرسم سوسن تسلیمی چه ویژگی‌ای داشت که به فیلم‌ساز انگیزه و الهام می‌بخشید و اعتمادش را جلب می‌کرد که برای او نقش خاصی را بنویسد و فقط او را مناسب آن بداند؟

اتفاقاً خانم تسلیمی خیلی بدشانس بود. از این جهت که به عنوان بازیگری که در تئاتر می‌درخشد و تازه وارد سینما می‌شود و در یک مسیر رو به اوج حرکت می‌کند، با یک تحول فرهنگی به حاشیه رانده می‌شود. طوری که خودش می‌گوید، یک سال به جای کار در تئاتر در کتاب‌خانه کار می‌کند. پس باید فکر کنیم که چطور یک نفر وسط این همه بدشانسی می‌تواند برای خودش شانس بیافریند. همه ما آقای بیضایی را می‌شناسیم و از کمال‌گرایی ایشان باخبریم و اگر فکر می‌کرد با هر کسی به جز خانم تسلیمی می‌توانست شاهکاری مثل شاید وقتی دیگر را بیافریند، تردید نمی‌کرد. یا آقای ژکان و کارگردان‌های دیگری که با ایشان کار کردند و اصرار داشتند ایشان باشد. به بیان بهتر، می‌خواهم بگویم بازیگر چیزی ارائه داده که چنان به تصویر ذهنی کارگردان وصل شده که اصلاً نتوانسته فرد دیگری را به جای او تصور کند. تا جایی که حاضر شده فیلم را بدون این بازیگر نسازد. بنابراین بیش از وفاداری اخلاقی و منش کارگردان یا شانس بازیگر دلیل اصلی در حضوری است که نمی‌توان حذفش کرد و اگر حذف شود، کل آن فیلم بی‌معنا می‌شود.

دقیقاً. عجیب است که همین حضور حذف‌نشدنی باعث دردسر برای خانم تسلیمی می‌شود و درباره ایشان با نحوه‌ای از محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها روبه‌رو می‌شویم که درباره هیچ بازیگری سابقه ندارد. به‌طوری‌که به ایشان گفتند حضورشان در صحنه چشم‌گیر است و جذابیت و کاریزماتیک بودن که برای یک بازیگر نقطه قوت به حساب می‌آید، برای خانم تسلیمی مشکل‌آفرین می‌شود و توقیف فیلم‌ها و حذف ایشان را به دنبال می‌آورد. من وقتی به این برخوردها فکر می‌کنم، به این نتیجه می‌رسم که این حساسیت‌ها و سخت‌گیری‌ها فقط ناشی از زیبایی و جذابیت خانم تسلیمی نمی‌شود. البته که ایشان بسیار زیبا هستند و هنوز در میان‌سالی‌شان جذاب و چشم‌گیرند، اما به نظرم دلیل اصلی‌اش می‌تواند این باشد که خانم تسلیمی اساساً زن مستقل و جسور و قدرتمندی بوده است. این را می‌توان هم از نقش‌هایی که انتخاب کرده، فهمید و هم از منش شخصی‌اش که هرگز حاضر نشد تن به جریان حاکم بدهد. آن خطری که درباره ایشان احساس می‌کردند، ناشی از حضور زن قدرتمند و تأثیرگذار و الهام‌بخشی بود که هیچ شباهتی به زن مطلوبی نداشت که در آن دوران می‌کوشیدند تبلیغش کنند. دوست دارم نظر شما را هم بدانم.

من خیلی با شما موافقم و فکر می‌کنم تمام دهه 60 در تسخیر تصویر خانم تسلیمی است و هر چند در اواخر دهه 60 ایشان از ایران می‌رود، اما با همان فیلم‌های محدود تصویر متفاوتی از زن را به جا می‌گذارند و ما هر گاه می‌خواهیم تصویر مثالی زن از آن دوران را به یاد بیاوریم، همه آن زن‌های گریان و ترسیده و در کنج خزیده را که تبلیغ می‌کردند، از یاد می‌بریم و فقط خانم تسلیمی را به خاطر می‌آوریم. مدیران آن دوران بسیار باهوش بودند و متوجه شدند تصویر زن قدرتمندی که توسط خانم تسلیمی ساخته می‌شود، اصلاً مطلوبشان نیست. مثل نایی در باشو، غریبه کوچک که شوهر در زندگی‌اش غایب است و خودش به‌تنهایی بچه‌ها و باشو را اداره می‌کند و یک‌تنه ناسامانی‌های جنگ را به سامان می‌رساند. یا در طلسم که زنی را بازی می‌کند که هر چند سال‌هاست در فراموش‌خانه حبس شده و صدایش خفه شده، اما هنوز عاشق است و قدرت دارد. درحالی‌که اگر آن نقش‌ها را این‌گونه بازی می‌کرد که ضعف داشت یا دیوانه بود، هیچ مشکلی برایش به وجود نمی‌آمد و همه با آن موافقت می‌کردند. چون اساساً تصویر زنی که مشاعرش را از دست داده و ضعیف است، مطلوب است. به نظرم مدیران سینمایی آن دوران که الان دیگر هیچ‌کس اسمی از آن‌ها هم نمی‌برد- ولی سوسن تسلیمی هم‌چنان به یاد ماندند- نمی‌خواستند این تصویر قوی از زنان تثبیت شود. خیلی تأسف‌بار است، چون در دهه 70 می‌بینیم که قدرت زن را با سردی نشان می‌دهند. شخصیت‌های زن دهه ۷۰ آغاز نگاهی به زن هستند که انگار انفعالش قدرت است. اما این درست نیست. زن قدرتمند، زن انتخاب‌گر و فعال و اکتیو است. زنی است که وقتی پسربچه سیاه‌چرده غریبه را می‌بیند، فکر می‌کند باید برایش کاری انجام دهد. چقدر تأسف‌بار است که چنین فیلمی توقیف می‌شود. هنور برای من این معما حل نشده است که چطور کسی ممکن است این فیلم سراسر انسانی را ببیند و تحت تأثیر قرار نگیرد و آن را توقیف کند. حتی با معیارهای انقلاب هم نایی زنِ قابل ستایشی است؛ بگذارید همان اصطلاحات مرسوم شوراهای نظارتی را به کار ببرم: نایی زنی است که در غیاب شوهر نجیب و پاکدامن است و همه روستا به او احترام می‌گذارند. او همه ویژگی‌های مطلوب در آن دوران را دارد، فقط ضعیف نیست و ناله نمی‌کند و متکی به مرد نیست و روی پای خودش می‌ایستد و این چیزی است که بافت مردسالار جامعه ما قبول نمی‌کند و نمی‌خواهد بپذیرد که یک زن می‌تواند به‌تنهایی از عهده امور خودش برآید و به مردهای اطرافش نیازی نداشته باشد. ما الان در دهه 90 زنانی را داریم که با هیچ معیاری قابل قبول نیستند و فقط از این جهت می‌توان آن‌ها را پذیرفت که بگوییم بازتابی از شرایط جامعه امروز هستند، وگرنه قلب آدم را تحت تأثیر قرار نمی‌دهند و همراهی آدم را به دست نمی‌آورند. سرکوب آن زنِ شریف اما قدرتمند به مرور منجر به ساخته شدن الگوهایی از زن‌هایی شد که شریف نبودند، اما در عوض ضعفشان آن‌ها را در جهانِ مرد‌محور قابل تحمل می‌کرد. واقعاً نمونه‌هایی استثنا وجود دارد از زنانی در سینمای معاصر ما که می‌توانند هم شریف باشند و هم چندلایه.

کاملاً درست می‌گویید و تأسف و حسرتش برای ماست که سوسن تسلیمی را از دست دادیم. در جایی از صحبت‌های قبلی‌تان از سوسن تسلیمی به عنوان بازیگر مؤلف یاد کردید. دوست دارم در انتهای بحث در این‌باره صحبت کنیم که او با فیلم‌سازان مختلفی کار کرده که هر کدام سبک مخصوص خودشان را داشتند و خانم تسلیمی در عین حال که مطابق با سبک مورد نظر آن‌ها بازی کرده، اما سبک شخصی خودش را هم داشته است و همه شخصیت‌هایی که بازی کرده، چیزی از خودش را به آن‌ها افزوده که همه آن‌ها زنانی مستقل و قدرتمند بوده‌اند که فراتر از کلیشه‌های رایج از یک زن به نظر می‌رسند. به نظرتان ایشان چه ویژگی‌ها و مؤلفه‌هایی دارد که می‌توان او را بازیگر مؤلف دانست؟

با این‌که میزان فعالیت‌های ایشان در سینمای ایران محدود است، اما با همان چند فیلم می‌توان ایشان را بازیگر مؤلف دانست. دلیلش هم همان چیزی است که خودتان به‌درستی گفتید که در هر نقشی چیزی از خودش به آن‌ها اضافه کرده و بازیگری است که تصمیم گرفته و تلاش کرده تا تصویری از یک دوران را بسازد و تثبیت کند و به جا بگذارد که قبل از آن سابقه نداشته است. مهم‌ترین ویژگی مؤلف بودن انتخاب‌گری است که گفت‌وگو را با آن آغاز کردیم. یک بازیگر مؤلف پدیده عجیب و غریبی نیست که از آسمان بیاید و کشف شود. کافی است که بازیگر به‌درستی انتخاب کند و آن‌قدر از لحاظ تکنیکی قدرتمند باشد که دیگران به انتخاب‌های او احترام بگذارند و حس کنند بدون او فیلم ناقص می‌شود.

اگر نکته‌ای باقی مانده که دوست دارید اضافه کنید، بفرمایید.

تنها چیزی که دوست دارم اضافه کنم، این است که سینمای ایران هنوز هم ظرفیت برخورداری از بازیگر درجه یک و درخشانی همچون سوسن تسلیمی را دارد، اما باید به این فکر کرد که چرا دیگر چنین اتفاقی رخ نمی‌دهد. شاید یکی از دلایلش وضعیت اقتصادی حاکم بر جامعه باشد که بازیگران را در شرایطی قرار می‌دهد که انتخاب‌های خوبی نداشته باشند. می‌خواهم بگویم این ستایشی که نثار خانم تسلیمی می‌کنیم، به این معنا نیست که لزوماً بقیه بازیگران مقصرند که سوسن تسلیمی نشدند. ماجرا این است که من بازیگران بسیاری را می‌شناسم که ظرفیت این را دارند که بازی‌های ماندگاری از خود به جا بگذارند، اما شرایط نامناسب اقتصادی، آن‌ها را به سمتی می‌برد که برخلاف علاقه‌شان انتخاب غلطی داشته باشند. بنابراین هر چند که افسوس می‌خورم، اما بازیگران زن امروز را شماتت نمی‌کنم.

من کاملاً متوجه نکته‌ای که گفتید، هستم، ولی دوست دارم این را هم اضافه کنم؛ چیزی که همواره سوسن تسلیمی را برای من ستودنی می‌کند، پای‌بندی او به اصول شخصی‌اش است. مثلاً ایشان تعریف می‌کند که وقتی از تئاتر اخراج می‌شوند و بی‌کار بودند و آقای داریوش فرهنگ به عنوان همسرشان در آن زمان هم سرباز بودند و او با یک دختر کوچک به‌تنهایی باید زندگی را اداره می‌کرده، ولی هرگز حاضر نشده نقش‌های ایدئولوژیکی را بازی کند که به او پیشنهاد می‌دادند تا زندگی‌اش بگذرد. یا حتی در سال‌های اولیه مهاجرتشان به سوئد که در شرایط سختی به سر می‌بردند، پیشنهادهایی برای بازی در نقش زنان مهاجر داشتند که هم از لحاظ مالی خوب بوده و هم می‌توانسته جایگاهش را به عنوان بازیگر تازه‌وارد محکم کند، اما چون نقش زنان ضعیف و منفعلی بوده، قبول نکردند. بنابرای برای خود من این روحیه سازش‌ناپذیر ایشان بسیار تحسین‌برانگیز است که هرگز در برابر شرایط ناگوار تحمیلی تسلیم نشدند و از اصول و مرام شخصی‌شان دست نکشیدند. اگر الان چنین کارنامه حسرت‌برانگیزی از ایشان می‌بینیم، برآمده از جسارت نه گفتن و تاوانش را پرداختن است.

دقیقاً همین‌طور است. من فکر می‌کنم به عنوان نسل‌های بعد از ایشان باید به یاد بیاوریم که می‌شود آن‌طور هم زندگی کرد. من اول از خودم شروع می‌کنم و بعد دیگران را خطاب قرار می‌دهم که همه ما فراموش کردیم که می‌توان طور دیگری هم زندگی کرد و تن به شرایط نداد. در این سال‌ها ما را طوری بار آوردند که فکر کردیم چیزهای مهم‌تری از شرافت هنری و پای‌بندی به اصول شخصی وجود دارد. البته که هنوز می‌توان رگه‌هایی از آن را در بازیگرانی دیگر پیدا کرد، اما در وضعیت عمومی کم‌رنگ شده است. به نظرم بیش از تکنیک بازیگری، منش هنرمندانه خانم تسلیمی است که ایشان را قابل احترام می‌کند. همه ما در معرض انتخاب‌های غلط هستیم و آن نه گفتن بسیار مهم‌تر از بله گفتن است. حقیتش را بخواهید، وقتی پیشنهاد گفت‌وگو را دادید، فکر کردم همه حرف‌ها و بحث‌های مهم درباره خانم تسلیمی گفته شده است و ما دیگر چه می‌توانیم بگوییم که تازه باشد، اما الان می‌بینم آن‌قدر چیزهای تازه‌ای درباره ایشان وجود دارد که می‌توان ساعت‌ها درباره‌اش حرف زد و آموخت.

مرسی از این‌که لطف کردید و افتخار دادید.