آلیس در سرزمین سینما

تحلیل تاریخی درباره دستاوردهای نخستین زن فیلم‌ساز پیش‌گام، آلیس گی-بلاش

مهشید زمانی

«با فیلم‌های ژرژ ملی‌یس عملاً به ماه رفتم، با فیلم‌های گریفیث و آثار آلیس گی-بلاش هیجان‌زده و سرمست شدم.»
آلفرد هیچکاک

سرنوشت آلیس گی-بلاش، مصداقی است بر نقل قول «تاریخ را فاتحان می‌نویسند.»* آلیس گی-بلاش را می‌توان مادر سینمای داستان‌گو‌ خواند. تأکید می‌کنم: صرف نظر از جنسیتش، او به طور مطلق نخستین‌ کارگردانی به حساب می‌آید در تاریخ سینما که فیلم داستانی ساخته است. اما آن‌چه امروز درباره آلیس گی به مثابه یک ‌واقعیت تاریخی شناخته می‌شود، حتی تا شش سال پیش برای بسیاری از دست‌اندرکاران، اساتید و دانشجوهای سینما، موضوعی ناشناخته بود. در ابتدای مستند دقیق و جذاب پاملا بی. گرین، او از کارگردانان، بازیگران، محققان و بسیاری دیگر از حرفه‌ای‌های صنعت سینما می‌پرسد که آیا درباره آلیس گی-بلاش که موضوع این فیلم است، چیزی می‌دانند. بیشترشان گاه با خجالت و گاه با بی‌تفاوتی اعتراف می‌کنند که هیچ اطلاعی درباره او ندارند و با همین نمای پر از چهره‌های معروف و غیرمعروف سینمایی، گرین اهمیت ساخته‌شدن مستند خود، طبیعی بازی کن: داستان ناگفته آلیس گی-بلاش، را به اثبات می‌رساند. هدف گرین و کوشش‌های محققان فمینیست پیش از او، برگرداندن آلیس گی به جایگاه اصلی او ‌در تاریخ سینماست. جایگاهی که در نهایت بی‌رحمی در زمان حیات و تا دهه‌ها پس از درگذشتش هم از او ‌دریغ شده بود. از این‌روست که اگر او نخستین کارگردان فیلم‌های داستانی هم نبود و فیلم‌های مهم و درجه یکی هم به تاریخ سینما اهدا نکرده بود، هم‌چنان می‌بایست در رأس فهرست پیش‌گامان سینما قرار می‌گرفت، تا بلکه ذره‌ای از اجحاف رواداشته به او جبران شود.
آلیس گی کارش را با منشی‌گری در کمپانی فلیکس ریچارد در سال ۱۸۹۵ آغاز می‌کند. این شرکت که کمتر از یک سال بعد به شرکت گومون تغییر نام می‌دهد، دوربین و تجهیزات عکاسی تولید می‌کرد. در کتاب خاطراتش درباره روز مصاحبه استخدام با لیون گومون، که در آن زمان معاون فلیکس ریچارد بود، چنین می‌نویسد: «گومون گفت: مادمازل، توصیه‌نامه‌های شما عالی است، اما این کار حساس و ‌مهمی است و شما خیلی جوانید. من پاسخ دادم: «موسیو گومون، به شما قول می‌دم که این مشکل با گذشت زمان حل می‌شه!» گومون از حاضرجوابی این دختر زیباروی 22ساله خشنود می‌شود و در همان لحظه از او امتحان ماشین‌نویسی می‌گیرد و ‌استخدامش می‌کند. گی درباره آن روز می‌گوید: «ورود من به سینما، سرنوشت من بود.» و من می‌خواهم جمله مادام بلاش را دست‌کاری کنم و بنویسم: «ورود دوربین فیلم‌برداری به زندگی آلیس، سرنوشت سینما بود.»
زمانی که گی نخستین فیلم ‌داستانی تاریخ سینما را می‌سازد، تنها چند ماه از اولین استفاده از پروژکتور سینما و نمایش تصاویر متحرک‌شده بر پرده سفید به دست لومیرها گذشته است. آلیس که به عنوان منشی گومون همراه او برای این نمایش غیرمترقبه دعوت شده بود، به یاد می‌آورد که از دیدن تصاویر فیلم کارگران از کارخانه خارج می‌شوند بر پرده هیجان‌زده شده بود. اما همان‌جا دریافته بود که ضبط و پخش تصاویر متحرک نمی‌تواند نهایتِ کاربرد این اختراع باشد و می‌توان از آن برای داستان‌گویی استفاده کرد. از سویی، گومون که به تولید دستگاه ضبط تصاویر متحرک «کرنوتوگراف» به اختراع ژرژ دمنی، پرداخته بود، از این‌که در رقابت اولین نمایش تصاویر متحرک، بازی را به «سینماتوگراف» اختراعی لومیرها باخته بود، سرخورده بود و بنابراین، وقتی آلیس پیشنهاد می‌دهد که دوربین را برای ضبط داستانی که در ذهن دارد، استفاده کند، گومون می‌گوید: «ایده مضحک دخترانه‌ای است، اما فیلم‌برداری کن. به شرط آن‌که از کارهای شرکت عقب نمانی.» و فیلم افسانه کلم‌ها و رزها، نخستین فیلم داستانی تاریخ سینما در بالکن شرکت گومون با یک سه‌پایه و یک دوربین در سال ۱۸۹۶ خلق می‌شود. نسخه اولیه فیلم مانند اغلب آثار آلیس ناپدید شده است. گی داستانی مشابه را در ۱۹۰۲، با عنوان قابله طراز اول بازسازی می‌کند و آن نسخه که امروز ترمیم شده و در دسترس است، همان نسخه بازسازی‌شده است. فیلم که داستانی فانتزی دارد، در زمان ‌نمایش بسیار محبوب شد. افسانه کلم‌ها و رزها مانند بسیاری دیگر از فیلم‌های آغازین آلیس گی درواقع یک میزانسن شات یا سکانس پلان یک‌دقیقه‌ای است.

کمی بعد از این، گومون آلیس را مسئول قسمت تولید فیلم گومون می‌کند. درواقع، گی و گومون سال‌ها پیش از تأسیس‌ هالیوود، سیستم ‌استودیویی بسیار کارآیی را شکل داده بودند که هم‌ فیلم‌های تبلیغاتی ‌و خبری تولید می‌کردند و هم فیلم‌های داستانی. در فاصله ۱۸۹۶ تا ۱۹۰۸، آلیس گی، حدود ۷۰۰ فیلم -اغلب کوتاه- را در مقام ناظر تولید، کارگردان، یا تهیه‌کننده می‌سازد. گرچه در نیمی از موارد او مسئولیت هر سه کار را عهده‌دار بود، اما وقتی در دهه ۴۰ کاتالوگ‌های گومون منتشر می‌شود، هیچ نامی از آلیس در آن‌ها دیده نمی‌شود. او با لئون گومون مکاتبه می‌کند و گومون قول می‌دهد که این اشتباه را اصلاح کند. اما سرنوشت، بازی‌های خود را دارد! گومون در ۱۹۴۶ از دنیا می‌رود و ‌کاتالوگ بعدی هم بدون نامی از آلیس اینک ۷۰ساله منتشر می‌شود. آلیس پس از این اتفاق درصدد برمی‌آید که نسخه‌های فیلم‌هایش را پیدا کند و وقتی کمپانی گومون همراهی نمی‌کند، در نامه‌ای خطاب به پسر گومون می‌نویسد: «آقای محترم، تمام فیلم‌هایی که در بالکن کمپانی پدر شما فیلم‌برداری شده، ساخته من هستند.»
آلیس پس از آن‌که از یافتن نسخه‌ای از فیلم‌هایش ناامید می‌شود، برای کسب اعتباری که از او سلب شده بود، تصمیم به چاپ کتاب زندگی‌نامه خود می‌گیرد. اما هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نمی‌شود و این کتاب سال‌ها پس از درگذشت آلیس در ۱۹۷۶ منتشر می‌شود. تردیدی نیست که اگر موج دوم جنبش‌های فمینیستی رخ‌ نداده بود، در تاریخ سینما هم‌چنان از تأثیرات و دستاوردهای آلیس گی چیزی به چشم نمی‌خورد. چنان‌که در کتاب تاریخ سینمای جهان نوشته ژرژ سادول (۱۹۴۹) نشانی از آلیس گی نیست. این در حالی است که او‌ پیش از ملی‌یس، سینمای علمی-تخیلی را عرضه کرده و پیش از ادیسون کوشیده بود صدا را وارد سینما کند. او هم‌چنین با رنگ‌کردن نگاتیوهای فیلم با دست، برای نخستین بار رنگ را به فیلم‌ها وارد اضافه کرد. عکس‌هایی مربوط به سال‌های ۱۸۹۶ و ۱۸۹۷ موجود است که آلیس را در حال کار با فونوگراف نشان می‌دهد. برخلاف ادیسون که صداگذاری فیلم را با ضبط سرِ صحنه تجربه می‌کرد، آلیس -چند سال پیش‌تر- صدا را جدا با فونوگراف ضبط و سپس آن را با فیلم سینک می‌کرد. او با این روش بیش از ۱۰۰ فیلم ناطق می‌سازد که در آن میان، فیلمی با حضور رقصنده‌ها و خواننده اپرای مشهوری هم وجود دارد که به این ترتیب، اعتبار نخستین فیلم موزیکال هم نصیب آلیس گی می‌شود.
گی هم‌چنین در ساخت کمدی مهارت داشت و شش دهه پیش از مجموعه تلویزیونی لوسیل بال، زن‌ها را در نقش‌های مرکزی فیلم‌های کمدی‌اش چون ویارهای مادام یا زن چسبنده (هر دو محصول ۱۹۰۶) قرار داده بود. او در همان سال ۱۹۰۶ فیلمی به نام عواقب فمینیسم می‌سازد که برای نخستین بار بر پرده در تقسیم کار در خانه به زن‌ها نقش مردانه و به مردها نقش زنانه داد. سرگئی آیزنشتاین در مصاحبه‌ای اشاره می‌کند که در کودکی فیلمی دیده بوده که در صحنه‌ای از آن مرد مستی که به تشک دوخته شده، از بالای پلکان به پایین می‌رود، اما نام فیلم را به خاطر نمی‌آورد. امروز می‌دانیم که آن ‌فیلم کمدی، تخت فراری (۱۹۰۶) ساخته آلیس گی است که الهام‌بخش صحنه معروف «پلکان اودسا» در رزم‌ناو پوتمکین (۱۹۲۶) شده است. آلیس در این سال‌ها فیلم‌های تاریخی ازجمله داستان مسیح را هم به شکل اپیزودیک می‌سازد. ‌او ‌هم‌چنین نخستین کارگردانی است که از کلوزآپ استفاده کرده است.

در ۱۹۰۷ آلیس با هربرت بلاش، فیلم‌بردار فرانسوی-انگلیسی گومون، ازدواج می‌کند. وقتی هربرت برای تبلیغ ‌فروش سیستم سینک‌ صدا از طرف گومون به آمریکا منتقل می‌شود، آلیس از مدیریت تولیدات فیلم گومون استعفا می‌دهد و با همسرش راهی کلیولند ‌و‌ سپس نیویورک می‌شود. در آن زمان، ادیسون MPPC (کمپانی حقوق انحصاری تصاویر متحرک) را تأسیس کرده بود و گومون و ادیسون قراردادی مبنی بر عضویت گومون و چند کمپانی خارجی دیگر در این تراست (trust) داشتند. اما ادیسون که در ۱۹۰۹ دستگاه سینک صدای خود به نام کینه تو‌فون را به ثبت رسانده بود، زیر قرارداد خو‌د با گومون می‌زند و عضویت گومون در MPPC را نمی‌پذیرد و کارخانه تولید و پخش دستگاه سینک صدای گومون بی‌استفاده می‌ماند. آلیس از این موقعیت استفاده می‌کند و کمپانی تولید فیلم خود به نام‌ سولاکس را در آن محوطه در نیوجرسی تأسیس می‌کند و همسرش را به ریاست آن می‌گمارد. در ۱۹۱۱، نشریه خبری موینگ‌ پیکچرز نوشت: «آلیس گی، کارگردان زن تاریخ سینما، نمونه درستی است از دستاورد زنان، وقتی شانس برابر داشته باشند.» آلیس در آمریکا خود را قدرتمندتر می‌بیند. او بارها گفته که به منزله یک زن، با وجود ندانستن زبان، فیلم‌سازی در آمریکا برایش از فرانسه چالش‌های کمتری داشته است. در مصاحبه‌ای با نشریه نیویورک کلیپر در ۱۹۱۲، آلیس اشاره می‌کند: «من برخی از بزرگ‌ترین محصولاتی را که یک ‌کمپانی تصاویر متحرک می‌تواند عرضه کند، تهیه و‌ تولید کرده‌ام.»
در۱۹۱۲ مادام بلاش نخستین فیلمی را که همه بازیگرانش سیاه بودند، به نام ابله و پولش را می سازد. در مصاحبه‌ای آلیس اشاره می‌کند که در ابتدا قرار نبود همه بازیگران سیاه باشند، اما وقتی هیچ بازیگر سفیدی حاضر نمی‌شود در فیلم کنار سیاهان قرار بگیرد، آلیس فیلمنامه را تغییر می‌دهد و هم‌زمان در مجله‌ای فرانسوی از میزان نژادپرستی آمریکایی‌ها ابراز تعجب می‌کند. در همین سال‌ها، او در سولاکس ملودرام‌هایی با نگاهی انتقادی نسبت به مسائل اجتماعی می‌سازد. آثاری همچون یک انسان، یک انسان است (۱۹۱۲) که به اختلاف طبقاتی می‌پردازد و درباره دست‌فروشی فقیر است که ثروتمندی دخترش را با ماشین زیر می‌کند و به مرد پول خون دختر را پیشنهاد می‌دهد. یا یک شهروند آمریکایی شدن (۱۹۱۲) که درباره یک کشاورز مجارستانی است که به امید آزادی و برای امرار معاش به آمریکا می‌آید، اما به سخت‌ترین شکل ممکن می‌آموزد که مجسمه آزادی همه آن چیزی نیست که آمریکا به مهاجران وعده داده است. به‌جاست که اشاره کنیم که گی با این مجموعه آثار، یک زوج را ستاره سینمای صامت می‌کند: داروین کار و بلانش کرنل. گی هم‌چنین زوج کمدی ماریان سوآین و فرونی فرانهولتز را ستاره آثار کمدی خود می‌کند و با آن دو فیلم‌هایی درباره برابری حقوق مالی زن و‌ مرد در زمان ازدواج و پس از طلاق می‌سازد، ازجمله خانه تقسیم‌شده (۱۹۱۳) و محدوده سرعت ازدواج (۱۹۱۳).
کمدی‌های آلیس گی با حضور زوج‌های ستاره، تا امروز بیش از همه آثارش امضای سینمایی او محسوب می‌شوند. او در ۱۹۱۲، فیلمی به نام در سال ۲۰۰۰ با بازی کرنل و فرانهولتز می‌سازد که در آن نقش زن و ‌مرد در خانه ‌‌و جامعه را در فیلم به‌کل جابه‌جا می‌کند. این فیلم که متأسفانه از دست رفته است، درواقع، بازسازی فیلم عواقب فمینیسم اوست که در فرانسه ساخته بود و اکنون نسخه‌ای از آن موجود است. با توجه به پس‌زمینه اشاره‌شده، دور از واقعیت نیست که بگوییم سنت ستاره‌سازی از زوج‌های بازیگر را آلیس گی وارد سینمای آمریکا کرد؛ سنتی که تا امروز هم ادامه دارد. گی آثار اکشن و کمدی زن‌محور زیادی نیز ساخته که در اغلب آن‌ها وینی برنز نقش اصلی را دارد، ازجمله وسترن دو رنجر کوچک (۱۹۱۲). آلیس به برنز نوجوان می‌آموزد که کار بدل‌کارها را هم خودش انجام ‌دهد. در این آثار وسترن و اکشنِ گی، زنان اسلحه‌به‌دست و سوارکاری را می‌بینیم که در ماجراجویی از مردان پیشی می‌گیرند؛ اتفاقی نادر که طی دهه‌های بعد به‌ندرت در‌ هالیوود رخ داد. در همین سال بود که سولاکس بر ساخت فیلم‌های سه و پنج حلقه‌ای (بالای ۴۰ دقیقه) متمرکز شد و حدود ۱۰۰ فیلم بلند موفق تولید کرد، از آن جمله فیلم سه حلقه‌ای دیک ویتنگتن و گربه‌اش (۱۹۱۳). در این فیلم درخشان که بسیاری آن را شاهکار آلیس گی می‌دانند و خوش‌بختانه نسخه ترمیم‌شده آن موجود است، آلیس یک‌ داستان فولکلور انگلیسی را مأخذ قرار داده است. فیلم‌ به زندگی پر از درد کودک فقیری می‌پردازد که خود را به مقام لردی می‌رساند. در این فیلم، آلیس یک قایق را در برابر دوربین منفجر می‌کند، و ‌به این شکل، باز هم فیلم دیگری از کمپانی سولاکس تاریخ‌ساز می‌شود.

ظرف سه سال بعد، آلیس و هربرت هر دو تحت قرارداد با کمپانی Popular Plays and players (که ظاهراً بعدتر در استودیوی متروگلدن مه‌یر ادغام شد) فیلم‌های بسیاری را کارگردانی می‌کنند. آلیس گی در این سال‌ها ستاره‌های بسیاری را کارگردانی می‌کند و به طور مشخص تربیت‌کننده ستاره بزرگی چون اولگا پتروا است. آلیس بر یکی از دیوارهای استودیوی خود -سولاکس- تابلویی آویخته بود که بر آن نوشته بود: «طبیعی بازی کن!» این شعار او برای تعلیم و کارگرانی بازیگران بود. روش کار او با بازیگران و ستاره‌سازی از آنان، چنان آوازه‌ای برای آلیس فراهم می‌آورد که بازیگری مانند بسی لاو که تحت قرارداد گریفیث‌ برای بازی در فیلم ماجرای بزرگ او (۱۹۱۸) بود، از لس‌آنجلس به نیوجرسی می‌آید تا تحت کارگردانی آلیس گی کار کند. این فیلم که از محصولات کمپانی مشترک آلیس و هربرت به نام سولاکس-بلاش است، تنها اثر موجود از آن سال‌های کاری گی است. خوب است اشاره کنیم که در ۱۹۱۶، هربرت و ‌آلیس با تأسیسِ کمپانی مشترکشان، اعلام‌ می‌کنند که برای نوشتن فیلمنامه ۱۰۰۰ دلار دستمزد می‌پردازند، و چنین می‌شود که فیلمنامه ماجرای بزرگ او را اگنس کریستین جانسون -از نخستین فیلمنامه‌نویسان زن آمریکایی- می‌نویسد. آلیس در سولاکس به لوییس ‌وبر -بازیگر آمریکایی سینمای صامت- فیلم‌سازی می‌آموزد و به این شکل، نخستین کارگردان زن آمریکایی را به صنعت سینما تحویل می‌دهد. لوییس وبر کمی بعدتر معشوقه هربرت می‌شود و این رابطه، جداشدن آلیس و هربرت را -که کمپانی فیلم‌سازی خود را تأسیس کرده و به لس‌آنجلس نقل مکان کرده بود- به دنبال دارد. در این ‌جدایی، فرزندان بلاش‌ها نزد آلیس می‌مانند.
هم‌زمان با مشکلات خانوادگی، قانون تراست ادیسون کار فیلم‌سازی را در شرق آمریکا دشوار می‌کند و اغلب فیلم‌سازان به لس‌آنجلس نقل مکان می‌کنند. ابتلا به آنفولانزای اسپانیایی، نگه‌داری از دو کودک و دل‌شکستگی سبب می‌شود آلیس مجبور شود پیشنهاد ساخت فیلم تارزان را رد کند و به پیشنهاد هربرت همراه فرزندانش به لس‌آنجلس برود که آب‌و‌هوایش برای وضعیت جسمی او مناسب‌تر است. در هالیوود، آلیس در سه فیلم به عنوان دستیار کارگردان همسرش کار می‌کند؛ زن مطلقه با بازی اتل باریمور، برت و عجیب‌تر از مرگ هر دو در ۱۹۱۹ و‌ با بازی الا نازیموا. دستیارِ همسرش شدن در همین چند فیلم موجب می‌شود نفر اول بودنِ آلیس در سولاکس مورد تردید قرار بگیرد و درباره جایگاهش شبهاتی به وجود آید که تا امروز هم گاه به آن دامن زده می‌شود. هربرت حتی ادعا می‌کند که او، لوییس وبر را کارگردان کرده است! درنهایت، در سال ۱۹۲۰ آلیس و هربرت از هم جدا می‌شوند. ‌
آلیس گی-بلاش که عاشق سینما بود و ‌آن را « شاهزاده رویاها»ی خود می‌خواند، به فرانسه برمی‌گردد تا به کار در سینما ادامه دهد، اما سینما دیگر شباهتی به آن شاهزاده کوچک و ناآگاه به قابلیت‌هایش ندارد. شاهزاده خردسالی که آلیس در پروراندن آن سهم بزرگی داشته، اینک به شاهزاده جوان و مغروری بدل شده که علاقه‌ای به میدان‌دادن به زنانِ پیش‌گام ندارد، مخصوصاً که آلیس در میان‌سالی بود و پیداکردن کار در آن سنین دشوارتر می‌نمود. در فاصله ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۰، آلیس برای امرار معاش، مقاله و داستان کودکان می‌نویسد و برای بقا مجبور به فروش کتاب‌هایی می‌شود که از پدرِ کتاب‌فروشش ارث برده بود. در دهه ۵۰ او به آمریکا برمی‌گردد و در ۲۴ مارس ۱۹۶۸ در خانه سالمندان از دنیا می‌رود و بر مزارش در گورستان ماهاوی نیوجرسی می‌نویسند: آلیس گی-بلاش ۱۸۷۳-۱۹۶۸. نیم‌ قرن بعد، سنگ‌ مزارش را عوض می‌کنند و ‌‌بر آن می‌نویسند: آلیس گی- بلاش «نخستین زن کارگردان تصاویر متحرک و نخستین رئیس زن یک‌ استودیو و رئیس کمپانی سولاکس» و اکنون ۱۲ سال پس از نصب سنگ‌ مزار تازه، می‌دانیم که او نخستین کارگردان سینمای داستان‌گو ‌هم بود. آلیس در کتاب خاطراتش می‌نویسد: «زندگی من شکست بود یا موفقیت؟ نمی‌دانم.» اما ما اکنون می‌دانیم که حضور او، همراه شکست‌ها و موفقیت‌هایش، برای سینما سراسر پیروزی بود.

*این نقل قول انگلیسی را به وینستون چرچیل نسبت می‌دهند، اما در زبان فرانسه قدمتش به دوران ‌انقلاب فرانسه و روایت شکست روبسپیر برمی‌گردد.

منابع:
زندگی‌نامه آلیس گی، نوشته آلیس گی، ترجمه انگلیسی، ۱۹۸۶
«پروژه زنان پیش‌گام در سینما»، نوشته آلیسون مک ماهان ، آغاز ۱۹۹۳ تا امروز
مستند «طبیعی بازی کن: داستان ناگفته الیس گی»، ساخته ‌پاملا بی. گرین، ۲۰۱۹
مستند «باغ گم‌شده: زندگی و سینمای آلیس گی-بلاش»، ساخته مارکز لو‌پاژ، ۱۹۹۶
«تاریخ کوتاهی از سینما»، نوشته ویلر وینستون دیکسون، ۲۰۲۱
مقاله «فراموش‌شده: نه دیگر»، نیویورک‌تایمز، نوشته مانورا در گیس، ۲۰۱۹