سهراب شهید ثالث یکی از فیلمسازان پیشرو و آغازگران موج نوی سینمای ایران است که با فیلمهای یک اتفاق ساده و طبیعت بیجان، جریان تازهای در سینمای ایران را به راه انداخت. او پس از طبیعت بیجان به آلمان مهاجرت کرد و مسیر فیلمسازیاش را در آنجا ادامه داد. هرچند فیلمهایی که در آلمان ساخته است، به مسائل ایران نمیپردازد اما درونمایه اصلی آثارش که مبتنی بر کالاشدگی و ازخودبیگانگی انسان معاصر در جامعهای سرمایهسالار است، میتواند هر کسی در هر گوشهای از جهان را در بر بگیرد. فیلمهای او بیش از هر چیزی درباره استحاله انسان به ابژهای برای سرمایهداری و تبدیل بدن آدمی به چرخ دندههای نظام قدرت است که در چنین وضعیتی با استثمار زیست روزمره افراد روبرو میشویم. شهید ثالث در فیلم اتوپیا نیز از طریق رابطه مرد صاحب فاحشهخانه و زنان روسپی، نه فقط ساختار قدرت در روابط جنسیتی میان مرد و زن را به چالش میکشد، بلکه مناسبات سرمایهداری در روابط شغلی میان کارگر و کارفرما را نیز زیر سوال میبرد. او با بهره بردن از ویژگیهای فرمالیستی ثابت آثارش مثل فضای بسته و خفقانبار، زمان کشدار و طولانی، نماهای ساکن و ملالتبار، ریتم کند و سنگین، لحن یکنواخت و سرد، زنان روسپی را همچون زندانیانی محکوم به حبس ابد با کار اجباری در فاحشهخانه نشان میدهد. زنانی که بدنشان همچون سرزمین مستعمرهای، چپاول و غارت میشود ولی در این پروسه استثمار، خودشان هیچ بهرهای نمیبرند.
مردی به نام هاینز با راهاندازی فاحشهخانهای، اتوپیای خیالی برای خود میسازد که در آن به فرمانروایی مطلق برسد. از همان ابتدا که خانه را موقع خرید بررسی میکند و بعد مراحل بازسازی آن را پشت سر میگذارد، به گونهای با همه حرف میزند که همه چیز کاملا مطابق نظر و تحت کنترل او باشد. وقتی او را همراه با رناته در خانه میبینیم، به نظر میرسد با یک زوج روبرو هستیم اما هر گاه رناته نظری درباره خانه میدهد و میخواهد در شکلگیری باشگاه مشارکت کند، با پرخاش و تحقیر هاینز روبرو میشود که او را خفه میکند. رناته هرچند همسر هاینز است اما شریک زندگی او نیست. بلکه به عنوان یک روسپی برای او کار میکند و هیچ سهمی از سرمایه و سود هاینز ندارد و از این جهت میان او و زنان روسپی دیگر که استخدام میشوند، تفاوتی نمیبینیم. در صحنه استخدام زنهای روسپی، او هم در میزانسنی مشابه وارد اتاق میشود و خودش را معرفی میکند و کنار بقیه زنها میایستد. قاببندی ساکن و ایستای شهید ثالث از چند زن ایستاده در برابر نگاه مرد، بهخوبی آنها را همچون اشیاء و وسایل خانه نشان میدهد که هاینز با بررسی ظاهر و شخصیتشان درباره خریدشان تصمیم میگیرد. هاینز تکتک زنان را زیر نظر میگیرد، بدنشان را وارسی میکند، نحوه رفتار و گفتارشان را میسنجد. بعد با تحقیر، تمسخر و توهین، آنها را ارزشگذاری میکند و بر آنها قیمت میگذارد و به آنها میگوید تا چطور بپوشند و چطور خود را عرضه کنند که مورد قبول مشتریها باشند.
هاینز، آن خانه و زنان روسپی را خریده است و مدام از کاسبی و تجارت و سرمایه و سود حرف میزند اما به نظر میرسد همه آن سازوکار اقتصادی بهانهای است تا مرد، بحران مردانگیاش را برطرف کند. لورا مالوی (از نظریه پردازان شاخص نظریه نقد فمینیستی فیلم) بیان میکند که از دیدگاه روانکاوی فروید، زنان به دلیل نداشتن قضیب (اندام جنسی مردانه) برای مردان یادآور زخم اختگی هستند. او به عقده ادیپ و دورانی اشاره دارد که پسربچه متوجه فقدان اندام جنسی در مادر می شود و فکر می کند که پدر، مادرش را اخته کرده است و پسربچه از ترس مجازات اختگی، میلش به مادر را واپس میراند و از قانون پدر اطاعت می کند و وارد نظام پدرسالار می شود. مالوی در بحث تماشاگری جنسی توضیح می دهد که مرد از طریق افشای نقص یا جرم زن میکوشد بر زن سلطه بیابد تا روانزخم خود را ترمیم کند.
اینجا هم با مردی روبرو هستیم که در خلوت خود از سردردهای مزمن رنج میکشد و از درد روی زمین میافتد و همچون جنینی به خود میپیچد و گویی زخمی دردناک را از کودکیاش با خود حمل میکند. زخمی که ناشی از رابطه ناکام او با پدرش است و او نتوانسته سیر ادیپیاش را طی کند و وارد سامانه نمادین پدرسالار شود و جای او را بگیرد و انگار هنوز پسربچه نابالغی مانده است که میترسد پدر، او را اخته کند. کابوسی که هاینز از چاقو زدن پدر بر تن خود میگوید، معادلی از همین اضطراب اختگی اوست. از این رو تلاش می کند تا با سلطه بر زنان روسپی، مردانگی خدشهدارشدهاش را احیا کند. به همین دلیل هرگز نمیبینیم که از رابطه جنسی با زنی لذت ببرد، بلکه همواره از خوار و حقیر کردن بدن زنان و مرعوب کردن شخصیتشان در رابطه جنسی است که قدرت میگیرد و برتری خود را به رخ میکشاند و احساس میکند مرد واقعی به نظر میرسد.
درواقع هاینز با آگاهی از نیاز زنان به او برای کسب درآمد، حکومت دیکتاتوری خود در فاحشهخانه را بنا مینهد. هر یک از زنانی که برای هاینز کار میکنند، زنانی فرودست از لحاظ طبقاتی هستند که آنها را در وضعیت آسیبپذیری قرار میدهد و باعث وابستگیشان به مرد میشود. رناته، پیشخدمتی بوده است که فریب هاینز را خورده و مجبور به روسپیگری برای او شده است، رزی تلاش میکند تا پولی پسانداز کند و پسرش را نزد خود بیاورد، هلکا بهتازگی طلاق گرفته و به دنبال راهی است تا آرایشگاهی راه بیندازد و حضانت بچههایش را بگیرد، مونیکا که رابطهاش با مرد متأهلی را تمام کرده است، میخواهد روی پای خودش بایستد، سوزی هم که مستقلتر و جسورتر به نظر میرسد، برای تامین کرایه خانه مجبور است برای هاینز کار کند. صحنهای که زنان با هم مجلات را ورق میزنند و درباره خرج کردن پولشان رویاپردازی میکنند و برای رفتن به تعطیلات نقشه میکشند، با زنانی محروم روبرو میشویم که لذت یک زندگی عادی نیز از آنها دریغ شده است. بنابراین مهمترین بند اتصال زنان به هانیز، پول است. آنها مجبورند پولی را که از روسپیگری به دست میآورند، در اختیار هاینز بگذارند و منتظر بمانند تا هاینز به آنها دستمزد ناچیزی بدهد و برای رسیدن به پولی که حقشان است، انواع تحقیر و توهین و خشونت را تحمل کنند.
شهید ثالث در صحنههای رابطه جنسی زنان با مشتریان، هرگونه شور و لذت و حسی را حذف میکند و موقعیت را بدون سویههای دراماتیک و اروتیک رایج به تصویر میکشد و بهواسطه یکنواختی، زمختی و سردی حاکم بر روابط صحنه، حس خستگی و فرسودگی ناشی از کاری مشقتبار و طاقتفرسا را انتقال میدهد و بدنهای زنان روسپی را همچون بدنهای کارگرانی مینمایاند که از بس از آنها کار کشیده و بهره برده شده، خصلیت ماشینی و مکانیکی پیدا کردهاند. دقیقا این پروسه انسانیتزدایی از تن زنان روسپی است که آنها را به مثابه کالای جنسی نشان میدهد که برای کارفرما سود میآورند اما خودشان از آن سهمی ندارند. مهمترین مولفهای که در تداعی حس استثمارشدگی زنان روسپی در فیلم نقش دارد، عنصر تکرار است که از ویژگیهای ثابت در آثار شهید ثالث به حساب میآید. در فیلمهای او هر عملی آنقدر تکرار میشود که خصلت سیزیفوار مییابد و شخصیت را در دور باطلی نشان میدهد که از آن خلاصی ندارد. از دل این تکرار بیپایان است که امکان هر گونه تغییر و تحول از بین میرود و کاراکترها در موقعیت ناگزیر و تراژیک خود باقی میمانند.
زنان تا زمانی که امید دارند بتوانند دستمزدهایشان را از هاینز بگیرند، شرایط خفقانبار و ظالمانه حاکم بر فاحشهخانه را تحمل میکنند. بارها تحقیر و سرکوب میشوند، کتک میخورند، مجبور به رابطه جنسی پر از خشونت با هاینز میشوند اما چون پولشان دست هاینز است، نمیتوانند آنجا را ترک کنند. با این وجود میکوشند به شکلهای مختلف از انفعال و انقیادی که به آنها تحمیل میشود، سر باز زنند و با نافرمانیهای پنهانی در برابر سرکوب مطلق مقاومت نشان میدهند: از مشروب خوردن مخفیانه و آب دهان ریختن در مشروب مرد تا پول اضافه گرفتن از مشتریان و پنهان کردن آن. اما هاینز متوجه میشود و زنانی را که از قانونش تخطی کردهاند، به شکل وحشیانهای مجازات میکند و زنان از ترس کتک خوردن و تنبیه شدن سکوت میکنند و تسلیم میشوند.
در این میان سوزی از همان ابتدا در برابر سلطهگری هاینز میایستد و اجازه نمیدهد با او مثل برده جنسی رفتار شود. او تنها کسی است که به دلیل داشتن خانه مستقل میتواند از آن فاحشهخانه به مثابه زندان خارج شود و با دنیای بیرون ارتباط داشته باشد. اوست که با خواندن خبر روزنامه درباره قتل زنی توسط دوست پسرش، نظام مردسالاری حاکم بر جامعه را به چالش میکشد و مقابل هاینز میایستد و پولش را میخواهد و هرچند کتک میخورد اما آنجا را ترک میکند. او موقع رفتن از فاحشهخانه، زنان دیگر را بزدل و ترسو خطاب میکند اما با سرکشیاش، فکر فرار و رویای رهایی را در ذهن دیگران به وجود میآورد. تا اینکه سوزی هم به خاطر پول مجبور میشود دوباره بازگردد و شعله امیدی که در دل زنان روشن کرده بود، خاموش میشود. اوج یأس زنان برای تغییر وضعیتشان را میتوان در خودکشی مونیکا دید. صحنهای که تن خونین مونیکا در وان حمام دیده میشود، انگار با تن استثمارشدهای مواجه هستیم که فقط با مرگ آزاد میشود.
اما زنان وقتی نسبت به میل سرکوبشده شان به آزادی آگاهی مییابند که شبی هاینز به فاحشهخانه بازنمیگردد و آنها در تنهایی در آنجا به سر میبرند و بدون هیچ سلطه و نظارتی، فرصت زندگی کردن پیدا میکنند، با صدای بلند موسیقی گوش میدهند، مشروب میخورند و با هم میرقصند. هرچند روز بعد هاینز بازمیگردد و لذت آزادی به همان شب خلاصه میشود اما بعد از آن شب است که فکر کشتن هاینز که در ابتدا رویای فردی رناته است، به هدف جمعی همه زنان بدل میشود و آنها را برای نابودی مرد در کنار هم قرار میدهد. وقوع قتل مرد بعد از رابطه جنسی اجباریاش با رناته، بهخوبی جنبه انتقامجویانه مرگ او را نشان میدهد. هاینز با سردی و بیتفاوتی از زن بهره جنسی میبرد و بعد به او پشت میکند و رناته از فرصت استفاده میکند و قیچی را که از قبل زیر بالش خود پنهان کرده، در شکم مرد فرو میکند. هجوم جمعی زنان به هاینز که هر کدام با چیزی تن مجروح او را از پای درمیآورند، همبستگی زنان را برای بازپسگیری بدنهای استثمارشدهشان را مینمایاند.
اتحاد و پیوند زنانهای که آرامآرام از دل تنش، رقابت و بیاعتمادی ساخته میشود و زنها را به این درک میرساند که همه آنها یکی هستند. دقیقا همان جملهای که رزی به رناته میگوید: در صحنهای که رناته قصه تلخ زندگیش را میگوید و رزی همدلانه دستش را بر شانهاش میگذارد و رناته دست او را با خشونت کنار میزند و به او میگوید «به من دست نزن فاحشه.» حالا همه زنان فاحشه دست هم را میگیرند تا مردی را که آنها را رو در روی هم قرار داده بود، از میان خود بردارند. فیلم عامدانه مرگ هاینز را به صورت پروسه طولانی و کشداری نشان میدهد. او تا لحظه جان سپردن، زنان را تهدید میکند و از مجازات میترساند. مثل همه دیکتاتورهایی که تا آستانه نابودیشان دست از استبداد و سرکوب و سلطهگری برنمیدارند و وقتی با پایان کار خود مواجه میشوند، باورشان نمیشود که سقوط کردهاند.
زنان بعد از کشتن هاینز در حال پاک کردن خون از در و دیوارهای اتاق، از رویاها و نقشههایشان برای آینده سخن میگویند که صدای زنگ در خانه میآید و بعد رناته در خانه را باز میکند. موتیفی که بارها در فیلم تکرار شده است و حالا معنای تداوم و تسلسل کار زنان در فاحشهخانه را تداعی میکند. شخصیتهای آثار شهید ثالث هرگز از موقعیت ناگزیر خود خارج نمیشوند و رویای آنها برای تغییر وضعیتشان ناکام میماند. در این فیلم نیز ماندن زنان در فاحشهخانه، میتواند عملی منفعلانه تلقی شود اما نحوه درک و دریافت مخاطب از انتخاب زنان در پایان از نوع نگرش آنها به مسئله روسپیگری برمیآید. کسانی که روسپیگری را همچون استیگما و داع ننگ برای زنان در نظر میگیرند و آن را به عنوان تنفروشی تحقیر میکنند، به نظرشان زنان حتی پس از مرگ زندانبانشان قادر به ترک زندان نیستند و در زندان خودساخته تازهشان میمانند.
اما کسانی که به زنان روسپی به عنوان کارگران جنسی مینگرند و کارشان را با حذف جنبه های استثمارگرانه مردانه به رسمیت میشناسند، ماندن آنها در فاحشهخانه را نوعی انتخاب و تلاش آگاهانه برای کسب استقلال مالی تحلیل میکنند. در ظاهر هرچند در ظاهر موقعیت زنان تغییر نکرده است اما در واقع حالا زنان بدون اینکه زیردست مردی کار کنند و به او باج دهند و مورد بهرهبرداری مالی و جنسی قرار بگیرند، برای خودشان کار میکنند و پول به دست میآورند و هر طور دوست دارند خرج میکنند. همانطور که سوزی بعد از مرگ هاینز میگوید: «حالا آزادیم.» آزادی که با واژگونی سلسله مراتب قدرت در نظام جنسیتی و طبقاتی حاصل میشود و زنان از ابژهای برا سرمایهداری و مردسالاری خارج میشوند و به خودبازنمایی تازهای به عنوان سوژهای با عاملیت زنانه دست مییابند.
این مطلب پیشتر در رسانه پارسی منتشر شده است.