فیلم عصر جمعه ساخته مونا زندی حقیقی که به شکل جسورانهای به موضوع تجاوز خانگی و پیامدهای آن میپردازد، از فیلمهای توقیفشدهای است که متاسفانه در زمان خود امکان تماشایش از مخاطبان دریغ شد، اما بهتازگی در یوتیوب در دسترس قرار گرفته است و حالا مخاطبان بیشتری میتوانند آن را ببینند. به همین بهانه با مونا زندی حقیقی درباره فیلم و دلایل توقیف و مضامین زنانهاش گفتوگو کردهام که امیدوارم فیلم را ببینید و گفتوگو را بخوانید و این اتفاق فرصتی تازه برای توجه کردن و اهمیت دادن به فیلمهایی پیرامون مسائل ممنوعه زنان شود و به این پرسش مهم بیندیشیم که چرا هنوز پس از سالها که از ساخت عصر جمعه میگذرد، موضوع آن همچنان بحث روز جامعه به حساب میآید و هیچ تغییر و بهبودی در این زمینه حاصل نشده است.
***
بیایید از ابتدا شروع کنیم. اساساً چطور توانستید برای فیلمی با چنین مضمون جسورانه و ساختارشکنانهای پروانه ساخت بگیرید؟
در واقع مشکلات ما از همان ابتدا شروع شد و فیلم بهسختی در شورای پروانه ساخت مجوز گرفت. شانسی که آوردیم، این بود که زمان دریافت پروانه ساخت در آخرین دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی بود و چند ماه بعد از گرفتن پروانه ساخت، همه کسانی که از دوره ایشان در ارشاد بودند، میرفتند. آن موقع آقای صانعیمقدم مدیرکل ارزشیابی و نظارت در ارشاد بودند. ما همدیگر را از انجمن سینمای جوان میشناختیم و ارتباط خوبی با هم داشتیم. فردای روزی که آقای صانعیمقدم با صدور پروانه ساخت فیلم عصر جمعه موافقت کردند، از ارشاد رفتند و مدیران جدید جایگزین شدند. اگر این درخواست به دوره بعدی میرسید، حتی امکان گرفتن پروانه ساخت هم ممکن نبود. بنابراین فیلم در پاییز سال ۸۳ ساخته شد و سال بعد به بیستوچهارمین دوره جشنواره فجر رسید، که حالا مدیران جدید سر کار آمده بودند. در آن زمان هنوز قانون لزوم پروانه نمایش برای شرکت در جشنواره فجر نبود. آقای رضاداد در آن زمان مدیرعامل فارابی بودند و با من تماس گرفتند و گفتند فیلمت فیلم خوبی است، اما بحثهای زیادی درباره بودن یا نبودنش در جشنواره است. اگر کلمه عمو را از فیلم حذف کنید، فیلم میتواند در جشنواره حضور داشته باشد. فیلم اول من بود و کلهام زیادی باد داشت. گفتم امکان ندارد، اصلاً فیلم را در جشنواره نمایش نمیدهم. ولی ایشان و آقای فرجی چند بار با من صحبت کردند تا بالاخره من راضی شدم که دیالوگ مربوط به عمو را حذف کنم و نشانههایی را در فیلم بگذارم که تماشاگر متوجه اصل ماجرا بشود. فیلم در جشنواره آن سال در بخش فیلمهای اول و بخش ملی حضور داشت و به پدیده آن سال تبدیل شد. همزمان با فیلم چهارشنبهسوری در ۹ رشته اصلی نامزد شد و دو سیمرغ بلورین برای بهترین کارگردانی در بخش فیلمهای اول و جایزه ویژه هیئت داوران در بخش ملی را از آن خود کرد. اما خوشیها خیلی زود تمام شد. بعد از اتمام جشنواره، درخواست پروانه نمایش دادیم، گفتند حدود ۲۷ دقیقه از فیلم باید حذف شود تا پروانه نمایش بگیرد.
با چه صحنههایی از فیلم مشکل داشتند؟
تمام صحنههایی که میان مادر و پسر برخورد نزدیکی بود، یعنی دست یا بدنشان به هم خورده بود، یا صحنهای که پسر دستش را نزدیک صورت خالهاش میبرد تا او را بزند، یا صحنهای که پسر مادر را موقع اپیلاسیون یک مشتری در آرایشگاهش پنهانی نگاه میکند (این صحنه دیده نمیشود و تصویر فقط روی صورت رویا نونهالی است) و بخشی از صحنهای که سوگند ماجرای تجاوز عمو را تعریف میکند. در واقع اگر قرار بود این صحنهها را حذف کنم، یک فیلم نیمهبلند گنگ و مبهم در اختیارم بود. به طور طبیعی من قبول نکردم و گفتم کدام آدم عاقلی چنین بلایی سر فیلم خودش میآورد؟ و اینطور شد که فیلم تا پنج سال پروانه نمایش نگرفت و توقیف شد. حتی با اینکه فیلم حضور بینالمللی خیلی خوبی در جشنوارههای خارجی داشت و جایزه بهترین فیلم جشنوارههای تسالونیکی و کلن و وزول را پشت سر هم گرفت، جلوی پخش بینالملل آن را هم گرفتند. متأسفانه پخشکننده فیلم فارابی بود و آقای شاهحسینی که جای آقای رضاداد آمده بودند، اجازه نمیدادند فیلم در جشنوارههای خارجی شرکت کند. درنهایت پرونده فیلم با چند جایزه از جشنوارههای بینالمللی و موفقیتهایی که به دست آورد، بسته شد.
چه اتفاقی افتاد که بعد از پنج سال توانستید فیلم را اکران کنید، ولی فیلم دو هفته بیشتر بر پردهها نماند؟
من در جشنواره لاوال فرانسه بودم که افتتاحیه آن با فیلم بهمن قبادی شروع میشد. آقای شمقدری هم آنجا بودند و به من گفتند که فیلم عصر جمعه خیلی خوب است و چه عجیب که آن را برای افتتاحیه انتخاب نکردهاند. من گفتم نظرتان واقعاً این است؟ پس چرا نمیگذارید فیلم اکران شود؟ گفت چه کسی نمیگذارد؟ و من گفتم فیلمم را به مدت پنج سال توقیف کردید، چه کسی جلوی آن را گرفته؟ گفت که بعد از بازگشت به ایران بیایید ارشاد صحبت کنیم تا مشکل حل شود. بعد از برگشتن به ایران به دفتر آقای شمقدری رفتم، ولی به من وقت ندادند. نامه مفصلی برایشان نوشتم که چنین حرفهایی در فرانسه بین ما ردوبدل شده است و چرا حالا که ایران هستیم، به من وقت نمیدهند. بالاخره وقت دادند، صحبت کردیم و پروانه نمایش صادر شد. آن موقع هنوز اکران آزاد یا هنر و تجربه نبود و به ما فقط چند تک سانس در شش سالن دادند. فروش سینمای آزادی خیلی خوب بود. برای همین دو سانس به اکران فیلم اضافه شد، اما سینما فرهنگ که به حوزه هنری تعلق داشت، با وجود استقبال خوب از فیلم، به بهانه اعتراض خانوادهها از اکران صرف نظر کرد. همزمان با تهران، فیلم را در اهواز و اصفهان هم اکران کردیم. در اصفهان آقای رهبر که نماینده مجلس بودند، یا فیلم را شخصاً دیده بودند، یا کسی دیده و به ایشان گفته بود، در هر صورت آقای حسینی، وزیر ارشاد وقت، را به مجلس احضار کردند که جوابگوی اکران فیلم شود. شبانه از ارشاد با من تماس گرفتند که نسخهای از فیلم را در اختیارشان قرار دهم، که من نداشتم و ایشان هم احتمالاً فیلم ندیده صبح به مجلس رفته بودند. بههرحال فیلم بار دیگر از اکران برداشته و توقیف شد. فیلم با سرمایه کاملاً شخصی ساخته شده و در همان زمان کوتاه نشان داده بود که ظرفیت جذب مخاطب را دارد. اما نگاههای شخصی و کاملاً محافظهکارانه موجب شد نهتنها سرمایهاش بازنگشت، حتی خسارتی هم برای آن پرداخت نشد؛ بلایی که سر بعضی فیلمهای دیگر هم آمده است.
من درباره دلایل توقیف فیلم حدسهایی میزنم که حساسیتها روی طرح موضوعاتی مثل تجاوز توسط محارم، فرزند نامشروع، نمایش خلوت خصوصی یک زن و جامعه مردسالارش بوده است، اما خودتان دقیقتر بگویید که چرا چنین بلایی سر فیلم آوردند؟
به نظر من چند تا موضوع برای مدیران غیرقابل تحمل بود. اول اینکه یک زن چنین فیلمی ساخته است. من دوست ندارم تفکیک جنسیتی کنم. نه شخصیتم اینگونه است، نه تربیت خانوادگیام، اما متأسفانه این تبعیض جنسیتی در جامعه ما وجود دارد. یک زن حق ندارد درباره تجاوز مردها به زنها حرف بزند و بیخود میکند سراغ چنین موضوعی برود. نکته بعدی این بود که یک زن جوان با فیلم اولش درباره چنین موضوعی حرف میزند و از همه مهمتر اینکه نهفقط میگوید تجاوز در جامعه صورت میگیرد، بلکه میگوید از سوی یک محرم اتفاق میافتد. از نظر آنها من در حال زیر سؤال بردن اخلاق اسلامی بودم که مدام روی آن مانور میدادند، اما باور نمیکنید که من برای تحقیقات این فیلم چقدر موارد تجاوز پدر به دختر را دیدم. خب چه کاری باید کرد؟ باید روی آن سرپوش گذاشت و پنهانش کرد؟ بعد نتیجهاش میشود اینکه در عرض چند روز شاهد چندین قتل خانگی باشیم. تازه این قتلهایی که ما از آنها خبردار میشویم، مواردی هستند که رسانهای میشوند. الان فضایی مثل اینستاگرام و شبکههای اجتماعی هست که در لحظه همه را در جریان میگذارد. ببینید در گذشته چه فجایعی بوده که اصلاً صدایش هم درنیامده است. بههرحال مجموعه این عوامل باعث شد فیلمی با چنین موضوع مهمی که اتفاقاً خیلی هم منصفانه به ماجرا نگاه میکند، نادیده گرفته شود. رویا نونهالی همیشه میگوید یک فیلمساز موفق و جوان را در همان ابتدای راه نابود کردند، اما او به یک فرد تلخ و بدگو علیه شما تبدیل نشد. خب چرا باید با یک فیلمساز جوان مستقل که دغدغههای اجتماعی دارد، چنین کنند؟ تا ۱۲ سال من هر فیلمنامهای را به ارشاد ارائه دادم، رد کردند. من و نغمه ثمینی با هم فیلمنامه مینوشتیم و میگفتیم اصلاً امکان ندارد این فیلمنامه را رد کنند، اما باز هم قبول نمیکردند. بعد از ۱۳ سال که بنفشه آفریقایی را ساختم، دوباره همان داستانها تکرار شد. فیلم در جشنواره فجر نمایش داده شد و اینبار دلواپسان گفتند همان زن فیلمسازی که از تابوی تجاوز حرف زده بود، حالا میخواهد خیانت را توجیه کند و زنی را با دو شوهر نشان دهد. کجای فیلم بنفشه آفریقایی درباره زنی با دو شوهر است؟! بعد از این همه سال واقعاً نمیفهمم نتیجه این کارها چیست؟ یعنی هیچیک از مدیران فرهنگی و سیاستمداران متوجه نیستند این محدودیتها و سانسورها مساوی است با فساد اجتماعی و اخلاقی بیشتر و نابودی ارزشهای انسانی!
توقیف فیلم علاوه بر لطمههایی که به شما به عنوان فیلمساز و گروهتان زد، در ابعاد کلانتر نیز خسارات دیگری را به دنبال داشت. چون اگر فیلم توقیف نمیشد و به اندازه کافی در معرض دید قرار میگرفت، ظرفیت این را داشت که آغازگر جریانی برای پرداختن به تابوهای اجتماعی پیرامون زنان باشد و زمینه بحث درباره مسائل مهم اما ممنوعهای را فراهم کند که همیشه جای آنها در سینما خالی بوده است. چون فیلم به شکل خلاقانه و جسورانهای پیشنهادهایی را برای طرح مسائل حساس و ملتهب جامعه میدهد و بدون هیچ پردهدری درباره آنها آگاهیرسانی میکند.
من در این زمینه نکتهای را برای روشن شدن اذهان بگویم. ما ادعا نداریم با ساخته شدن و نمایش فیلمی مثل عصر جمعه یا خانه پدری دیگر کسی دست به تجاوز یا جنایت نمیزند، اما دیدن این فیلمها و افشاگری آنها در سالن سینما با تعداد زیادی آدم در کنار هم، شرایط را برای گفتوگو درباره این موضوعات مهیا میکند. وقتی فضای گفتوگو فراهم شود، آن وقت آن دختربچهای که از هشت سالگی مورد تجاوز پدرش قرار میگیرد، به جای اینکه از ترس آزار بیشتر سکوت کند، جرئت بیان آن را پیدا میکند. آن پدر با دیدن این فیلم به این نتیجه نمیرسد که چه کار وحشتناکی میکند و باید آن را کنار بگذارد، اما سطح آگاهی و هوشیاری جامعه بالا میرود و افراد میتوانند درباره این موضوعات حرف بزنند. من یک سال بعد از عصر جمعه مستندی درباره تجاوز به پسربچهها ساختم که هنوز جایی نمایش داده نشده است، اما بهزودی آن را در اختیار مخاطبان میگذارم. وقتی روزنامهها و مجلات میخواستند خبر مربوط به آن را کار کنند، کلمه تجاوز را حذف میکردند و میگفتند در مطبوعات اجازه استفاده از آن را نداریم. ظاهراً تصمیمگیرندگان فکر میکنند اگر درباره موضوعی حرف نزنند و اسمش را نبرند، اتفاقی هم رخ نمیدهد. درحالیکه پرواضح است تا زمانی که درباره ناهنجاریهای انسانی و اجتماعی از جمله تجاوز و ریشهها و عوارض وقوع آن بحث و گفتوگو نکنیم، این چرخه معیوب همواره تکرار و تکرار میشود. آن پدری هم که این کار را میکند، پر از عقدهها و مشکلاتی است که باید مورد بررسی قرار بگیرد و کارشناسی شود تا مشکلات از ریشه حل شود. منظورم این نیست که بهسرعت همه چیز درست میشود، اما بهتدریج این سیکل معیوب متوقف یا حداقل کند میشود. در همه جای دنیا همین راه را رفتهاند. اجازه بدهیم در خانوادهها، در سینما و در جامعه دربارهاش حرف زده شود. این نگفتنها، پنهانکاریها و سرپوش گذاشتنها اوضاع را بدتر میکند. ما در زندگی ایرانی اتاقی به نام انباری داریم که هر چیزی را میخواهیم جلوی چشم نباشد، در آنجا پنهان میکنیم تا کسی نبیند. این همان رفتاری است که در جامعه هم درباره معضلاتمان انجام میدهیم و نتیجهاش جامعهای بیمار، آلوده، دروغگو و فاسد شده است.
چیزی که مدنظر آنهاست، حفظ ظاهر تمیز جامعه است، ولی بالاخره یک جایی کثافتها و تعفنها از زیر جامعه بیرون میزند و در عرض دو هفته با این حجم وحشتناک از زنکُشی روبهرو میشویم. من در اینجور مواقع یاد فیلم خانم بنیاعتماد میافتم. زیر پوست شهر زندگی وحشتناکی در جریان است که هیچ ربطی به ظاهرسازیها ندارد، ولی فکر میکنند با پنهانکاری و حذف معضلات، آنها خودبهخود محو و نابود میشوند. البته من فکر میکنم اساساً مشکلات زنان برایشان اهمیت ندارد و همانطوری که زنان همیشه درجه چندم بودند، کشته شدن آنها هم در اولویت کسی نیست.
شما ببینید در هفتهای که چند دخترکشی فجیع داریم، مدیران چه واکنشی نشان میدهند؟ مهمترین کاری که میکنند، این است که ترانه علیدوستی را ادب کنند. آن وقت با کسانی که این جنایتها را مرتکب شدهاند، چه میکنند؟ این رفتارها برخلاف اصول انسانی و مردمی است. من متأسفم که ما هرگاه بحث فرهنگی و اجتماعی میکنیم، حرفها رنگوبوی سیاسی میگیرد. چه کسی میتواند منکر این شود که نقد و تحلیل و گفتوگو از معضلات اجتماعی و انسانی در بهبود شرایط یک جامعه سالم لازم است؟ اما در سیاستهای مدیریتی کشور ما، خفقان و سرکوب هر نوع نقدی جایش را به تعامل و گفتوگوی سازنده داده است.
بله، متأسفانه! اما بههرحال باید راهی برای نقد کردن و واکنش نشان دادن پیدا کرد. اتفاقاً از همین نکته میخواهم به کاری که شما برای مقابله با سانسور در فیلم کردید، اشاره کنم. یکی از راهکارهای هوشمندانهتان این است که از صدای خارج از قاب روی زمینه تاریکی برای بازسازی صحنههای ممنوعه استفاده کردید که این تمهید بصری، ارتباط معنادار و عمیقی با مضمون فیلم برقرار میکند. یعنی نهفقط راهحلی برای مبارزه با سانسور در فیلم پیدا کردید، بلکه در عمل در حال به چالش کشیدن سانسور بزرگتری هستید. اینکه همیشه زنها و مشکلاتشان خارج از دید قرار دارند و به حاشیه رانده میشوند و نه خودشان و نه دیگران حق آشکار کردن آن را ندارند. چطور به چنین تمهیدی رسیدید؟
از شما ممنونم. من صحنههای فرار دختر از دست عمو را که در گذشته اتفاق افتاده بود، فیلمبرداری کرده بودم، اما زمان مونتاژ به این نتیجه رسیدم که این صحنهها خشونت فیلم را زیاد میکند. پس باید راهی برای حذف آنها پیدا میکردم که صدا بماند، اما تصویر نه. آزاد جعفریان پیشنهادی داد که خیلی خوب در فیلم نشست و آن جایگزینی سیاهی به جای تصویر بود، و اینطور بود که تمام فلاشبکها با حفظ صدا به سیاهی تبدیل شد. حالا با دیدن سیاهیها در فیلم هر کس تصویر خودش را از لحظه وقوع حادثه خواهد داشت.
یکی از بنمایههای پنهان اما عمیق فیلم درباره سکوت تاریخی است که به زنان تحمیل میشود. اینکه سوگند هرگز فرصت نیافته درباره تجاوز عمویش حرف بزند و درباره بچهاش بگوید و از خودش در برابر اتهامات دفاع کند. خواهرش میپرسد چرا به بابا نگفتی؟ و سوگند جواب میدهد که آنها از قبل حکمشان را داده بودند. در واقع هر وقت بحث ظلم و ستم و خشونت علیه زنان در میان بوده است، از آنها خواسته شده سکوت و آبروداری کنند. صحنهای که سوگند بالاخره پس از سالها ماجرای تجاوز را برای خواهرش تعریف میکند و میگوید نفسم داشت بند میآمد و در همان لحظه با بازی درخشان رویا نونهالی حس میکنیم واقعاً احساس خفگی میکند، حسی از خفقان و سرکوب زنهای دیگر نیز تداعی میشود و بعد وقتی از عمق وجودش فریاد میزند، انگار فقط صدای او نیست. صدای همه دخترهای ۱۵ سالهای است که مورد تجاوز و خشونت قرار میگیرند و خفه میشوند و کسی صدایشان را نمیشنود.
من درباره بازی رویا نونهالی نکتهای را بگویم. بازی او آنقدر فوقالعاده بود که به نظرم الگوی بسیار از بازیگران شد و بعدها در بازی بسیاری از بازیگرهای دیگر دیدم که در چنین موقعیتهایی رفتاری مشابه رویا نونهالی را بازی کردند. منظورم به طور مشخص صحنه اعتراف سوگند به خواهرش در آن شب مهم است. ما آن سکانس را حدود ۵۰ بار تمرین کردیم و ۳۲ برداشت داشتیم و رویا در تمام مدت طوری بازی میکرد که انگار برداشت نهایی است. در تمام تمرینها و برداشتها که به دلایل مختلف تکرار میشد، او با صبر و حوصله و با همان انرژی برداشت اول نقش را ایفا کرد. این حسی که اینقدر خوب از آن صحنه به تماشاگر منتقل میشود، مدیون بازی و اجرای فوقالعاده رویا نونهالی است.
یکی از ایدههای دیگری که در کنار سکوت و پنهانکاری به زنها تحمیل میشود و فیلم بهخوبی نمایش میدهد، واداشتن زنها به دروغ گفتن درباره خودشان است. فشارهای اجتماعی برآمده از سوءظنها، بدبینیها و سوءاستفادهها پیرامون یک زن تنها سوگند را مجبور میکند مدام دروغ بگوید. برای اجاره کردن خانه مجبور شده بگوید شوهرش برای کار به سفر رفته است، مردی را که با او رابطه دارد و میخواهد ازدواج کند، جای دایی خود معرفی میکند، به پسرش درباره پدرش گفته که برای کار به ژاپن رفته و بعد ترکشان کرده است. فیلم این دروغگویی و تظاهر را با تغییر لباس سوگند هم به نمایش میگذارد که در محلهشان یک جور لباس میپوشد، در مدرسه پسرش نوع دیگری. در واقع فرهنگ مردسالاری که به خودش اجازه میدهد مدام درباره یک زن تنها فکر بد کند، پشت سرش حرف بزند و به چشم طعمه به او نگاه کند، او را وادار به دروغگویی میکند.
آنقدر این بحث عیان است که اصلاً نیازی به ثابت کردن ندارد. اینکه یک زن تنها در جامعه ایرانی چقدر تحت فشار است؛ نهفقط از طرف مردها، حتی زنها هم با او رفتار مغرضانهای دارند. این فرهنگ مردسالاری فقط اسمش مردانه است، وگرنه برخی از زنها دست کمی از مردها ندارند. البته چه در مورد زنها و چه مردها استثنا هم وجود دارد. حتماً شما هم شاهد این بودید که وقتی زنی از همسرش جدا میشود، دوستان متأهلش سعی میکنند رابطهشان را با او محدود کنند و مراقب ارتباط شوهرشان با او باشند. اگر زنی در نزدیکیشان قوی، جذاب، مستقل، یا مورد توجه باشد، تلاش میکنند از خودشان و خانوادهشان دور نگهش دارند. گاهی زنها رفتار خشنتری را نسبت به زنهای دیگر بروز میدهند، اما چون جامعه مردسالار است و مردها تصمیمگیرنده قوانین هستند، ما بیشتر از خشونت مردانه حرف میزنیم.
به نظرم وقتی از مردسالاری حرف میزنیم، در واقع از یک ذهنیت عمومی ضدزن میگوییم که فقط مرد را خراب نمیکند، زن را هم وارد بازی کثیفش میکند. در سریال داستان یک ندیمه دیالوگ مهمی داریم از زبان سردسته مردها که میگوید اگر همدستی زنها با ما نبود، هرگز نمیتوانستیم بر زنها سلطه پیدا کنیم. آن زنی که زن مطلقه یا جذابتر از خودش را مورد خشونت قرار میدهد، دستپرورده همین نگاه جنسیتزدهای است که مدام به او گفتهاند مهمترین وظیفهات نگه داشتن شوهر و حفظ خانوادهات است و زنهای دیگر میتوانند کانون خانواده تو را تهدید کنند.
شما ببینید در موقعیتهایی که مادری دوستدختر یا همسر پسرش را دوست ندارد، یا زنی که شوهرش به سراغ زن دیگری رفته است، همیشه اینطور مطرح میشود که این زن است که آمده و پسر یا شوهر من را از راه به در کرده. یعنی همه تقصیرها را گردن آن زن میاندازند و هیچ گناهی را متوجه مرد نمیدانند. اگرچه که این نگاه فقط زن را تخریب نمیکند، بلکه مرد را هم زیر سؤال میبرد و او را موجودی فاقد شعور و قدرت در نظر میگیرد که فقط بازیچه بوده است. در همین ماجرای رومینا چرا پدر دختر را میکشد و به پسر کاری ندارد؟ چون این طرز فکر جامعه است که هر وقت مشکلی به وجود میآید، حتماً خود دختر یا زن کاری کرده، لباسی پوشیده، حرفی زده که به او متلک گفتند، مزاحمش شدند، یا تجاوز کردند. همیشه مرد به عنوان فاعل عمل در آن سوی ماجرا حذف و زن مقصر اصلی شناخته میشود. برای تحقیقات عصر جمعه با خانم وکیلی در لندن در تماس بودم که روی تروماهای ناشی از تجاوز کار میکرد. به من گفت باورت میشود زنی ۷۰ ساله نزد من میآید و اعتراف میکند که در نوجوانی مورد تعرض دایی خودش قرار گرفته، اما تابهحال جرئت نکرده در این مورد با هیچکس حرف بزند. چون خودش را گناهکار میدانسته؟
در ابتدا که سوگند را میبینیم، دختر جوانی وحشتزده با نوزادی در آغوشش است که با بازی دقیق رویا نونهالی در صحنه قطار میتوانیم بفهمیم چقدر احساس تنهایی و استیصال و سرگشتگی میکند و میترسد که خانوادهاش او را نپذیرند. اما بعد از تیتراژ ابتدایی که سالها بعد را نشان میدهد، او را به شکل زنی قوی میبینیم که منتظر پسرش است تا از کانون اصلاح بیرون بیاید و در طول فیلم با وجود مشکلاتی که دارد، سعی میکند روی پای خودش بایستد و در انتها نزد خانوادهاش میرود تا پدرش را ببخشد. این مسیر دایرهوار که شما از آغاز تا پایان پیرامون کاراکتر ترسیم میکنید، میتواند بسیار سازنده باشد؛ اینکه دختر جوانی که قربانی شده، به زن قوی و مستقلی تبدیل میشود که هیچکدام از تجاوزها و سوءاستفادهها و فشارهای اجتماعی او را از پا نمیاندازد.
من کاراکترهای زنی را دوست دارم که قوی باشند و خود را در جایگاه قربانی نبینند. سوگند با اینکه مورد ظلم زیادی قرار گرفته و میتوانسته به خاطر فاجعهای که برایش رخ داده است، به یک زن نابود و بدبخت و منفعل و تسلیمشده تبدیل شود و کارش به اعتیاد و فساد بکشد، زنی قوی و مستقل و تصمیمگیرنده است که ایستاده و جنگیده و زندگی خودش را از نو ساخته. به نظرم بهتر است هنر و مشخصاً سینما به جای اینکه به وکیل مدافع زنان قربانی تبدیل شود، الگوی زنی فاعل و قوی را نشان دهد تا زنان یاد بگیرند به جای نقش زنی قربانی و مظلوم که اتفاقاً خیلی هم در فرهنگ ایرانی خریدار دارد، نقش زنی تصمیمگیرنده را انتخاب کنند. متأسفانه الگو و تصویر زن ایرانی در بسیاری از فیلمهای ایرانی یا زنی مقتدر و بدجنس و بداخلاق است، یا زنی مهربان و تابع و بدبخت. کمتر کاراکتری از زن نوشته میشود که قوی باشد، مهربان باشد، کمککننده باشد، عاشق باشد، زن باشد، اما خودش مسیر زندگی خودش را رقم بزند و قهرمان خودش باشد.
کاملاً موافقم. به نظرم عصر جمعه فیلمی است که زمینه را برای طرح مسائل مهم در ارتباط با زنان باز میکند و امیدوارم بحث و گفتوگوی ما نیز کمک کند که از دریچه تازهای به وضعیت زن در سینما و جامعه نگاه کنیم.