عواقب فمینیسم

جنسیت به مثابه یک پرفورمنس

پیش‌گامی آلیس گی به عنوان فیلم‌ساز فمینیست با فیلم «عواقب فمینیسم»

لیلا روحی

حضور زنان فیلم‌ساز در تاریخ سینما شباهت ناراحت‌کننده‌ای به حضورشان در عرصه‌های علم، موسیقی، و سیاست دارد: لغات «فراموش شده»، «پاک شده»،«از تاریخ اصلی زدوده شده» خودبه‌خود در کنار زندگی‌نامه‌ بسیاری از این زنان قرار می‌گیرند. جز چند استثنای انگشت‌شمار، تعریف زندگی و دستاوردهای چنین زنانی انگار قرار است توأم با افسوس بر ناپدید شدنشان از تاریخ باشد. تعجبی هم ندارد. خواننده‌ کایه دو فمینیسم قطعاً می‌داند که محو کردن زنان یکی از ارکان اساسی تاریخ‌نگاری‌ِ تثبیت شده و رایج است.
سرنوشت آلیس گی بلاشی، فیلم‌ساز فرانسوی ( ۱۸۷۳ – ۱۹۶۸ میلادی) نیز این واقعیت را تأیید می‌کند. به جز متون تخصصی فمینیستی و مرور آثار در موزه‌هایی که مخاطب زیادی ندارند (آن هم به‌ندرت)، کسی در دنیای وسیع‌تر فیلم از او یادی نمی‌کند و معرفی او، حتی به کسانی که سررشته‌ای از فیلم دارند، غالباً به تعجب و جملاتی مانند «اصلاً نمی‌‌شناختم!» منجر می‌شود. این در حالی است که آلیس گی از اولین کسانی‌است –چه زن چه مرد– که نه تنها دوربین به دست گرفت و فیلم داستانی ساخت، بلکه نوآوری‌هایی مانند میکس صدا با فیلم یا رنگ‌آمیزی را وارد کار کرد، به گفته‌ای هزار فیلم کوتاه ساخت که بسیاری از آنان گم شده‌اند، و طی بیش از یک دهه زندگی در امریکا، بین ۱۹۱۰ و ۱۹۲۲، موسس یکی از اولین (شاید اولین) استودیوهای فیلم به نام Studios Solax بود.
ورود گی به دنیای فیلم با کسب عنوان منشی آقای گومون، که خود اسطوره‌ای در تاریخ فیلم است و اسمش برای همه آشناست، به اواخر قرن نوزدهم میلادی باز می‌گردد. با اجازه‌ گومون، و به شرطی که در وظایف منشی‌گری دخالتی نکند، در زمانی که داستان گویی در فیلم به کلی نا‌آشنا بود، شروع به ساختن فیلم‌های کوتاه کرد. فیلم‌های او غالباً بین پنج دقیقه تا سی‌و‌پنج دقیقه بودند، و با تلاش خودش علاوه بر پژوهشگران، امروز ۱۳۰ فیلم از او موجود هستند. طبعاً با این تعداد فیلم تنوع سوژه زیاد است ولی یک بررسی سریع نشان می‌دهد که موضوع جنسیت، عدم تساوی بین زنان و مردان، ناعدالتی حاصل از اختلاف طبقاتی، جزو دغدغه‌های او بوده‌اند. در عین حال خیلی اوقات نگاهی پر از طنز و شیطنت نیز دارد و داستان‌هایش حتی به مرز بی‌معنی و مضحک بودن هم می‌رسند.
در سال ۱۹۰۶ میلادی آلیس گی فیلمی به نام عواقب فمینیسم (Les résultats du féminisme) ساخت که ظرف شش دقیقه و ۴۴ ثانیه جامعه‌ای را ترسیم می‌کند که در آن، نقش زن و مرد درست برعکس شده. مردها، با ژست‌هایی که معمولاً زنانه تلقی می‌شوند، به دوخت‌ودوز و نگهداری از فرزندان می‌پردازند و زن‌ها با حرکاتی که معمولاً مردانه تلقی می‌شوند، وقت خود را صرف مشروب‌خوری در کافه‌‌ها، آزار جنسی مردان معصوم و خجالتی و دعوا با یکدیگر می‌گذرانند. طبق محدودیت فنی آن دوره، دوربین همیشه ثابت است ولی صحنه‌ها عوض می‌شوند، که خود این تعویض صحنه برای سال ۱۹۰۶ یک قدم بزرگ در سینما است.
ما یک فضای اندرونی را می‌بینیم که قاعدتاً خیاط‌‌خانه‌ای است که مردان محجوب با رفتارهای خیلی زنانه در آن برای امرار معاش دوخت‌و‌دوز می‌کنند، زنی که مشتری است و قدرتی دارد، وارد می‌شود و گونه‌ یکی از آنان را نیشگون می‌گیرد؛ در اتاق خوابی اصرار زنی را شاهدیم که اول با التماس قلابی و کم‌کم با خشونت هر چه بیشتر یک مرد بی‌گناه و خجالتی را به زور می‌بوسد و شروع به درآوردن لباس‌هایش می‌کند، تا جایی که مرد از شدت نجابت و هراس غش می‌کند؛ بیرون، پارکی را می‌بینیم که در آن مردها با کالسکه بچه‌ها را گردش می‌دهند، قربان صدقه‌ بچه‌های کوچک دیگر می‌روند که مردان مظلوم و آرام برای گردش به پارک آورده‌اند، و شاهد کتک‌کاری زنان با یکدیگر –مخصوصاً در مورد ناموس– می‌شویم. در صحنه‌ای دیگر کافه‌ای را می‌بینیم که زنان در حال مشروب‌خوری و رفتارهایی مانند مردهای گردن کلفت هستند. گاهی مردی با ترس به همراه بچه‌ای کوچک و معصوم وارد می‌شود و با هراس و خجالت خواهشی از زنی دارد (شاید همسرش است و از او خرجی می‌خواهد، یا می‌خواهد بداند کی به منزل باز می‌گردد؟) و زنان با تمسخر و خشونت بیرونش می‌کنند.
پس از عادت دادن بیننده به این دنیای معکوس، لحظات آخر فیلم به قیام مردان علیه این زن‌سالاری –که در واقع چیزی جز رفتارهای مردانه منتهی توسط زنان نیست– اختصاص داده می‌شود. اول با کمی هراس و شک اما پس از آن مصمم و با خشم، مردان وارد کافه می‌شوند و حق خود را می‌طلبند و با زور و فشار زنان را از کافه بیرون می‌کنند. در صحنه‌ آخر، مردان هستند که موفقیت خود را با مشروب و پایکوبی در فضایی که دیگر زنی اجازه‌ ورود به آن را ندارد، جشن می‌گیرند. برای بیننده‌ قرن بیست و یکم، این جامعه‌ تخیلی می‌تواند به صورت نمادین، انتقادی سخت بر زن‌ستیزی و بی‌عدالتی بر علیه زنان باشد. همه‌ ما به قدر کافی فیلم‌های علمی تخیلی دیده‌‌ایم که بدانیم وقتی یک فیلم معجزه‌آسا جای ظالم و مظلوم را عوض می‌کند، ظالم است که به خود می‌آید و متوجه اشتباهاتش می‌شود.

عواقب فمینیسم 01

اما در سال ۱۹۰۶، در اروپا و امریکا لغت «فمینیسم» مترادف دشنام بود. استفاده از آن در عنوان فیلم خودبه‌خود آنتن‌های تمسخر و رد کردن را فعال می‌کرد. به جز یک اقلیت بسیار محدود، بخش اعظم جامعه، فمینیست را زنی عقده‌ای می‌پنداشت که می‌خواست مرد باشد. مفهوم فمینیسم برای اکثریت جامعه و به‌خصوص مردان مطابق این بود که زنان بگویند «می‌خواهیم درست مثل مردها باشیم». فیلم آلیس گی برای مخاطب سال ۱۹۰۶ در تأیید این مفهوم است: جامعه‌ای مسخره و غیرممکن که در آن تبعات فمینیسم این بوده که مردها زن بشوند و زن‌ها مرد. مردان بدبخت همه چیز را از دست داده‌اند و زنان تمام زنانگی خود را. در نتیجه راحت می‌توان این را یک فیلم کاملا ضد فمینیستی دانست که با درس عبرت دادن، نفرت مردان از فمینیسم را توجیه می‌کند و می‌گوید بهتر است جامعه به هیچ وجه به این فمینیست‌های عقده‌ای قدرتی ندهد، اگر نه مردها، ذلیل و بدبخت خواهند شد (یعنی زن خواهند شد) و زن‌ها مانند مردان، قلدر و زورگو.
اما….اما با توجه به تاریخچه‌ خود آلیس گی، گفته‌هایش در باره‌ تبعیض‌هایی که فقط و فقط به خاطر زن بودن متحمل شد، و بسامد تعویض رُل جنسیت‌ها و لباس‌های زنانه و مردانه در سایر فیلم‌هایش، یک خوانش دیگر هم موجه است، که خوانشی است در نهایت موجه‌تر از خوانش تبعات وحشتناک فمینیسم. در شش دقیقه‌ کوتاه، فیلم یک نکته را ثابت می‌کند: هر زنی می‌تواند مرد باشد و هر مردی می‌تواند زن باشد. کافیست هر کدام کمی ژست‌ها و رفتار بدنی را تغییر بدهند. در فیلم، مردان لباس مردانه به تن دارند و زنان نیز با همان دامن بلند و کلاه زنانه‌ مرسوم اوایل قرن بیستم ظاهر می‌شوند. درست است که بعضی از مردان روبانی کوچک به سر دارند و زن‌ها کراوات زده‌اند ولی اصل لباس مطابق با جنسیت است، به‌خصوص که آن موقع کراوات جزو لباس زنانه بود، و روبان‌ها خیلی خوب دیده نمی‌شوند. پس لباس نیست که جنسیت را عوض کرده: رفتار است. مردان فیلم، حجب و حیا و ترس و عشوه‌ای را که عمری به ما گفته‌اند کار زنان است، تکرار می‌کنند و کاملا باورکردنی هستند. زنان خشن و و تهاجمی جای زیادی می‌گیرند و با قاطعیت خط و نشان می‌کشند، یعنی رفتاری که همیشه به ما گفته‌اند مردانه است.
جودیت باتلر و تئوریسین‌های اواخر قرن بیستم و این قرن ثابت کرده‌اند که هیچ جنسیتی خدادادی و طبیعی نیست. تمام جنسیت ما یک پرفورمنس است. ممکن است ما زن یا مرد دنیا بیاییم، اما لخت به این دنیا می‌آییم. گریه و خنده‌ و حرف زدن ما نه زنانه است نه مردانه. جامعه است که لباس تن ما می‌کند، به ما می‌گوید اگر پسری باید اینجوری راه بروی و آن طوری صحبت کنی، اگر دختری باید مثل دخترها حرکت و صحبت کنی. ما هیچ رفتار بدنی طبیعی‌ای نداریم، تمام ژست‌های ما از فیلم و تماشای بقیه و تقلید الگوهایمان می‌آیند. اگر پسر هستیم و رفتارمان خیلی گردن کلفت ومردانه نیست، مسخره‌مان می‌کنند و اگر دختریم و حرکاتمان قاطعیت و قدرت نشان می‌دهند، برچسب مردانه بودن می‌خوریم. ناچاریم به زور رفتار را عوض کنیم و الگویی را که در خفا ترجیح داده بودیم، کنار بگذاریم. مگر اینکه شانس داشته باشیم و با کسانی و در محیطی زندگی می‌کنیم که از متفاوت بودن ما استقبال می ‌کنند.
117 سال پیش آلیس گی تمام این حرف‌ها را با چند فریم ساده‌ یک فیلم که نه موسیقی دارد، نه حرف و نه حتی نوشته، نشان داده است. حتی اگر نیت فیلم فمینیستی نبوده و اگر آقایانی که آن زمان فیلم را می‌دیدند، از مضحک بودن همچون جامعه‌ اشتباهی لذت می‌بردند، چون حرفشان را ثابت می‌کرد، پرفورمنس جنسیتی که در فیلم می‌بینیم، به مراتب واژگون‌کننده‌تر از یک ایدئولوژی ابتدایی فمینیستی است. اگر به همین راحتی می‌توان جنسیت‌ها را با هم عوض کرد، پس خود جنسیت واقعا معنی دارد؟ استحکام و طبیعی بودنش کجاست؟ هیچ جا، و با این نمایش آلیس گی تمام زیربنای هویت‌سازی را به باد تمسخر می‌‌گیرد. ساختار دوگانه و محدود مذکر-مونث را به هم می‌ریزد و نشان می‌دهد که این مرز پررنگ بین زن و مرد اتفاقاً به هیچ وجه پررنگ نیست و با چند حرکت ساده از بین می‌رود.
کسانی که با دیدن مرد زنانه یا زن مردانه به چندش می‌افتند و آن را غیرطبیعی می‌دانند، در واقع وحشت کرده‌اند. چون به آن‌ها ثابت شده که محکم‌ترین باورشان پوشالی و بی‌اساس است. برای من شروع فمینیسم دقیقاً همین است: جنسیت هیچ معنی طبیعی و خدادادی ندارد، و مصنوعی بودن هر آن‌چه را که به آن نسبت می‌دهیم، به‌راحتی می‌توان ثابت کرد. پس زنده‌باد آلیس گی که بی‌اساس بودن دوگانگی زن و مرد را را با چند فریم بی‌صدا و یک دوربین ساده نشان می‌دهد.

برای آشنایی بیشتر با آلیس گی رجوع شود به:

Alice MacMahon, Alice Guy Blaché: Lost Visionary of the Cinema (Continuum, 2033)
Alice MacMahon, https://www.artforum.com/print/200909/alice-guy-blache-24001
https://www.youtube.com/watch?v=q76ZoAOWHJM