صدای زنانه مام میهن

گفت‌وگو با مونا فرجاد درباره «تک‌گویی‌های زنانه»

نزهت بادی

مقدمه: مونا فرجاد، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون است که در دوران شیوع کرونا که امکان حضور در سالن‌های تئاتر محدودتر شد، شروع به انتشار قطعات کوتاه نمایشی در پیج اینستاگرام خود کرد. این نمایش‌های کوتاه بر اساس حروف الفبا و با اجرای تک نفره او به صورت مونولوگ با عنوان «تک‌گویی‌های زنانه» است که به شیوه خلاقانه‌ای به موضوعات و مسائل مختلف اجتماعی می‌پردازد و تجربه تازه و نوآورانه‌ای محسوب می‌شود. گفت و گویی که می خوانید، پیرامون چگونگی شکل‌گیری این قطعات نمایشی و نحوه نگارش متن‌ها و اجرای آن‌ها و تأثیراتش بر مخاطبان است.

 ***

به نظر می‌رسد شیوع کرونا و محدودیت اجرای نمایش‌ها در سالن های تئاتر، انگیزه شکل‌گیری «تک‌گویی‌های زنانه» شده است. در واقع با واکنشی خلاقانه نسبت به زندگی در قرنطینه مواجه هستیم و حالا که مردم نمی‌توانند به سالن تئاتر بروند، شما تئاتر را به خانه‌های مردم آوردید. چطور ایده تک‌گویی‌های زنانه به ذهن‌تان رسید؟

وقتی که شیوع کرونا در کشور ما اعلام شد، من هم مثل همه مردم فکر می‌کردم که یک پروسه چند ماهه خواهد بود. اگر به خاطر بیاورید، در آن زمان می‌گفتند با فصل گرما ویروس کرونا از بین خواهد رفت ولی چند ماه گذشت و دیدیم ویروس کرونا از بین نمی‌رود و متوجه شدیم چقدر خطرناک است و باید مراقبت کرد. یکی از مسائلی که از روز اول وجود داشت، حفظ فاصله فیزیکی افراد از یکدیگر و پرهیز از تجمع بود. من از بچگی به شدت علاقه‌مند به تئاتر بودم. همیشه با پدرم سر تمرین‌های تئاترشان می‌رفتم. در سال‌های اخیر هم تئاتر جزئی از برنامه هفتگی من بود و امکان نداشت که در هفته از تئاتر دور باشم. اگر خودم هم فعالیت تئاتری انجام نمی‌دادم، حتما نمایش دیگران را می‌دیدم. شیوع کرونا بخشی از زندگی من را که به آن عادت داشتم و عشق می‌ورزیدم، از من گرفت. به‌شدت دلتنگ تئاتر و بازی کردن بودم. پیشنهاد برای بازی داشتم ولی می‌ترسیدم و حتی در شش ماه اول هیچ جایی نرفتم و هیچ کسی رو ندیدم. فکر این‌که بخواهم روزانه پنج یا شش ساعت و حداقل سی روز یک نمایش را تمرین و بعد سی روز اجرا کنم، برایم وحشت عظیمی به همراه می‌آورد. این دلتنگی من برای تئاتر باعث شد که فکر کنم که چه کاری می‌شود انجام داد که هم دلتنگی خودم رفع بشود و هم کسانی که مثل من دلشان برای دیدن تئاتر تنگ شده است. من فکر می‌کنم امروز فضاهایی مثل اینستاگرام یا توییتر باعث شده است هر فردی که صفحه‌ای دارد، یک رسانه در اختیار داشته باشد که بتواند افکار، عقاید و اندیشه‌های خودش را در آن با دیگران به اشتراک بگذارد. من دیدم یک رسانه در اختیار دارم و کسانی من را دنبال می‌کنند که می‌توانند تماشاگران نمایش من باشند. اما من می‌خواستم نمایش تک نفره اجرا کنم و در چنین شرایطی اولین چیزی که به ذهن آدم می‌آید، مونولوگ و تک‌گویی است. در ادبیات کلاسیک جهان، مونولوگ‌های جذابی وجود دارد که که تماشاگران حرفه‌ای نمایش با آن‌ها آشنایی دارند. ولی من فکر می‌کردم که بخش زیادی از مخاطبانم که همان دنبال کننده‌های من در صفحه اینستاگرام هستند، ممکن است تا به حال تئاتر در زندگی‌شان ندیده یا دغدغه تئاتر نداشته باشند و علاقه‌ای به متون کلاسیک نشان ندهند. بنابراین به این نتیجه رسیدم که نویسنده‌ای متن‌ها را برایم بنویسد. دوست نویسنده‌ای قبول زحمت کردند که در این راه همراهی‌ام کند. ما با هم فکر کردیم که این کار تک‌گویی‌ها باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد که بتواند از جنبه آموزشی هم برخوردار باشد. به این نتیجه رسیدیم به سراغ ادبیات عامیانه برویم که به خاطر فضای حاکم بر دنیای جدید کمتر به آن رجوع می‌شود و من و خیلی‌های دیگر با بسیاری از کلمات و اصطلاحات ادبیات عامیانه آشنا نیستیم و قرار شد تمرکزمان را روی کتاب فرهنگ محمدعلی جمالزاده بگذاریم. من فکر کردم حالا که به سمت ادبیات عامیانه رفتیم، می‌توانیم بر اساس حروف الفبا پیش برویم و سی و دو قطعه نمایشی بسازیم. البته موقع کار دیدیم اگر حروفی را که هم صدا هستند، در کنار هم به کار ببریم، بهتر می‌شود و بنابراین تعداد قطعات کمتر از سی و دو حرف خواهد بود اما این، خلاصه‌ای از چگونگی شکل‌گیری تک‌گویی‌های زنانه بود.

شما عامدانه خودتان را محدود کردید که هر قطعه نمایشی بر اساس یک حرف الفبا باشد و در هر متن فقط از کلمات مربوط به یک حرف خاص استفاده می‌کنید و بعد بر اساس این کلمات، قصه‌ای را روایت می‌کنید. ارزش کار متن‌ها در این است که میان انتخاب حرف‌ها و قصه‌ها ارتباط و تناسب معناداری وجود دارد و مجموعه کلمات انتخاب شده به تداعی معنا پیرامون یک ایده منجر می‌شود. برای نمونه در تک‌گویی حرف «د» به سراغ قصه کشته شدن رومینا با داس پدرش می‌روید که حرف «د» مجال خوبی برای بازی با کلماتی مثل دختر، پدر، دلدادگی، داس، دشنه، دیو، داغ دارد یا در تک‌گویی مربوط به حرف «ژ» با کمک گرفتن از این موضوع که الفبای عربی حرف ژ را ندارد، به بی‌آبی و مشکلات هموطنان عرب در خوزستان می‌رسید. انتخاب قصه‌ها برای هر حرف چطور شکل می‌گیرد و این واژه‌آرایی که درنهایت به خلق معنا منتهی می‌شود، بر چه اساسی طراحی می‌شود؟

من این حرف‌ها را از طرف دوست نویسنده‌ام می‌گویم. چون کار اوست و زحمت نوشتن متن‌ها را می‌کشد. ولی دقیقا همین‌طور است که شما می‌گویید. قبل از این‌که یک قصه نوشته شود، ما با دنیایی از کلمات و واژگان روبرو هستیم ولی مثل هر قصه‌ای باید از یک نقطه‌ای شروع و در نقطه‌ای تمام کنیم. تمام تلاش نویسنده این است که هر قصه و تک‌گویی، روند روایت داستانی خودش را داشته باشد و مفهومی را منتقل کند. ولی این کار بسیار سختی است و ما فقط می‌توانیم از تعداد محدودی کلمه استفاده کنیم. اصولا نویسنده‌ها به یک قصه‌ای می‌رسند و بعد کلمات را پیدا می‌کنند و متن را می‌نویسند اما کار ما برعکس بود و نویسنده باید بر اساس مجموعه‌ای از کلمات، قصه‌ای را می‌نوشت. موضوع قصه‌ها هم معمولا از مسائل اجتماعی روز انتخاب می‌شود و ما هم مثل بقیه مردم در این جامعه زندگی می‌کنیم و خبرها را می‌شنویم و گاهی خود ما نیز با همان مشکلات دست و پنجه نرم می‌کنیم و در ذهن همه ما دغدغه‌های اجتماعی وجود دارد که بخشی از آن در این تک‌گویی‌ها مطرح می‌شود.

البته با اینکه خودتان را محدود به کلمات مربوط به یک حرف می‌کنید اما ما با دایره وسیع و غنی و متنوعی از واژگان، اصطلاحات، ضرب‌المثل‌ها، جملات قصار و نغز مواجه می‌شویم. این توجه به زبان و ادبیات کمک زیادی به آشنایی جامعه امروزی با ریشه‌های کهن و اصیل زبان فارسی می‌کند. شما چقدر در نگارش متن‌ها دخالت دارید؟

بخشی از دختران و پسران نسل جدید با فرهنگ و ادبیات فارسی آشنایی زیادی ندارند. آقای بیضایی در یکی از آثارشان اشاره می‌کنند که چاره ای جز فرهنگ نیست. من این روزها به این نتیجه رسیدم که اگر قرار است رشد کنیم و پایه‌های چیزی را بگذاریم که در آینده ثمره و نتیجه‌اش را ببینیم و انسان‌های بهتر و فرهیخته‌تری باشیم و صلح و آرامش و دوستی را در جهان برقرار کنیم، فقط از طریق کار فرهنگی است. بنابراین در ذهن من هم به عنوان یک عضو کوچک از جامعه بزرگ هنری این موضوع وجود داشت که کار فرهنگی تاثیرگذاری انجام دهم. درباره اینکه چقدر در نگارش متن‌ها و قصه‌ها با نویسنده تعامل دارم، باید بگویم معمولا نویسنده ایده اصلی را با من در میان می‌گذارد و موضوع اصلی را می‌گوید و منم ذوق‌زده می‌شوم و می‌گویم چقدر عالی و جذاب است و دیگر دخالتی ندارم تا 24 ساعت قبل از پنجشنبه که متن به دستم می‌رسد و من باید خیلی سریع برای اجرا اماده شوم. یعنی اصل کار نوشتن را نویسنده انجام می‌دهد و من فقط در جریان آن ایده اصلی یا خط کلی داستان قرار می‌گیرم. خودم به این تک‌گویی‌ها علاقه زیادی دارم و برایم مهم است که متن‌ها به درستی اجرا شود. فکر می‌کنم این متن‌ها برای تمرین‌های دانشجویان و علاقه‌مندان نمایش می‌تواند گنجینه خوبی باشد. نه به این دلیل که خودم بازی می‌کنم، بلکه به خاطر متنی که برایش زحمت زیادی کشیده می‌شود.

با توجه به اینکه متن‌ها بر اساس کلماتی است که در زبان روزمره ما رایج نیست و ما به گفتن آن عادت نداریم و حتی معنای بعضی از آن‌ها را نمی‌دانیم، چطور با چنین تسلط کم‌نظیری آن‌ها را ادا می‌کنید؟ در حالی که می‌گویید فرصت خیلی کمی هم برای حفظ کردن متن و تمرین دارید.

صداقانه بگویم کار بسیار سختی است. من بارها تجربه بازی در تئاتر را داشتم و اصولا آدمی هستم که همیشه دیالوگ‌هایم را زود حفظ می‌کنم ولی همان‌طور که شما گفتید به دلیل اینکه کلمات تک‌گویی‌ها، کلمات روزمره‌ای نیستند و آوای مشترکی نیز دارند، اجرای آن‌ها بسیار سخت است. مخصوصا که من خودم همه کارهای نمایش را انجام می‌دهم و یک روز قبل از اجرا که متن به دستم می‌رسد، هم باید آن را حفظ کنم و هم فکر لباس و گریم و صحنه و فیلمبرداری باشم. به همین دلیل هر بار که متن به دستم می‌رسد، من می‌گویم که خیلی سخت است و نمی‌توانم حفظ کنم و خواهرم، مارال می‌گوید «آره، سخته ولی تو می‌تونی». البته من سابقه چند نمایش را داشتم که مجبور شدم خیلی عجله‌ای متن را حفظ کنم ولی در آن نمایش‌ها، با متن‌های ساده‌تری روبرو بودم. به هر حال در همین فرصت کم من تمام تلاشم را می‌کنم که بهترین اجرا را داشته باشم و هر پنجشنبه‌ای که این مونولوگ‌ها را ضبط می‌کنم، شبیه کسی هستم که امتحان کنکور خیلی سختی را داده است و پنجشنبه شب که فیلم را می‌گذارم، نفس راحتی می‌کشم و می‌گویم تا شنبه با من کاری نداشته باشید. چون انرژی زیادی از من می‌گیرد تا نمایش را به بهترین شکلی که در توانم است، اجرا کنم.

یکی از عواملی که در جذابیت و تاثیرگذاری این نمایش‌ها تاثیر مهمی دارد، لحن و بیان شماست. یعنی هرچند شما تک نفره اجرا می‌کنید و فقط خودتان سخن می‌گویید اما آن‌قدر به موقع و درست و دقیق تغییر لحن می‌دهید، صدایتان را بلند و آهسته می‌کنید، صداها و آواهای مختلف را به گفتارتان اضافه می‌کنید و از ریتم‌های متنوع بهره می‌برید که اصلا اجرای شما دچار یکنواختی و کسالت نمی‌شود. چطور این تغییر لحن‌ها و بازی با بیان را انجام می‌دهید که نه فقط باعث تازگی و طراوات اجرا می‌شوید، بلکه نمایش را هم فصل‌بندی می‌کنید و تغییر زمان و مکان را نشان می‌دهید و احساسات مختلف و واکنش‌ها به شخصیت‌های غایب را هم منتقل می‌کنید؟

از لطف شما که این کلمات مهربانانه را درباره کار من به کار بردید، متشکرم. این موضوع به کودکی من مربوط می‌شود. چون پدرم همیشه در کودکی تاکید می‌کردند که درست حرف بزنیم و به من و مارال که کوچک بودیم، می‌گفتند که کلمات را درست و واضح ادا کنیم. یا در بچگی ما را به تمرین‌های تئاترشان می‌بردند و در خانه با ما فن بیان کار می‌کردند و ما را عادت داده بودند که شعرها را بلند بلند بخوانیم و صدای خودمان را بشنویم. این موهبتی بود که من و مارال جان داشتیم و سعی کردیم که در هر نمایشی که می‌رویم، سعی کنیم تمرینات بیشتری را برای تسلط در بیان انجام بدهیم. البته که تپق مال بازیگر است و بالاخره گاهی اوقات امکان دارد این کلمات در دهان خوب نچرخد و روی صحنه نمی‌توان کاری کرد. چون می‌خواستم قطعه های نمایشی را به صورت مونولوگ اجرا کنم، پس لطف کار در این بود که در یک برداشت و یک پلان گرفته شود و کات نزنم و نمایش را قطع نکنم. بنابراین برایم مهم بود که قابل اجرا و شدنی باشد و تصمیم گرفتم هر چه ساده‌تر انجام شود که در طول کار به دردسر نیفتم و بتوانم ادامه دهم. به همین دلیل نمایش‌ها هیچ میزانسن خاصی ندارد و دوربین حرکت عجیب و غریبی نمی‌کند و صحنه‌آرایی و فضاسازی ییچیده‌ای دیده نمی شود. چون می‌خواستم یک نمایش را به تنهایی اجرا کنم و تلاشم این بود که به جای استفاده از امکانات و تجهیزات، از صدا و تغییر لحن و آوایم کمک بگیرم تا حس‌های مختلف را منتقل کنم و فضای داستان را در ذهن مخاطب بسازم. تک‌گویی حرف «ش»، سخت‌ترین کار من بود. من یکدفعه با شش صفحه مواجه شدم که به صورت شعر نوشته شده بود و اگر به تک تک کلمات دقت کنید، می‌بینید هیچ‌کدام با یکدیگر همخوانی ندارند ولی باید پشت سر هم تکرار شوند تا داستان را روایت کنیم. من باید همه این کلمات را حفظ می‌کردم و به ذهن می‌سپردم و به صورت پیوسته و پشت سر هم بیان می‌کردم. چون نمایش جای کات نداشت و همه متن در یک برداشت گرفته می‌شد. امیرحسین انصافی که پسر آقای جواد انصافی هستند، بسیار هنرمندند و من قبلا با اودر نمایش «شیرهای خان بابا سلطنه» کار کرده بودم و واقعا به تنهایی یک گروه موسیقی هستند و در این تک‌گویی هم عالی بودند و من باید خودم را با موسیقی او هماهنگ می‌کردم که ریتم کار حفظ شود. اما وقتی که نمایش را دیدم، از نتیجه کار راضی بودم و دیدم توانستم حس و حال نمایش را منتقل کنم. گاهی بعضی از مخاطبان به من نکاتی را درباره نمایش می‌گویند که من با قلب باز همه نظرات را می‌شنوم و خوشحال می‌شوم. برای اینکه وقتی آدم‌ها راجع به من نظر می‌دهند، یعنی کار من را دیدند. مثلا درباره همین تک‌گویی حرف «ش» به من پیام دادند که این کاغذ دیواری پشت سر من درست نیست و کاش می‌رفتید در یک مضیف یا نیزار کار می‌کردید. البته من خانه‌های خوزستانی زیادی دیدم که کاغذ دیواری این مدلی داشتند ولی مخاطبان باید توجه داشته باشند که سادگی جزء این نمایش است، وگرنه می‌باید برای هر نمایش به لوکیشن‌های واقعی بروم یا آن فضا را بازسازی کنم. در حالی که برای من مهم است همه چیز ساده باشد و توجه مخاطب به تک‌گویی‌ها جلب شود.

البته در نمایش همیشه نیازی به رعایت رئالیسم و واقع‌گرایی نیست و معمولا مخاطب بر اساس قراردادهای نمایش، می‌پذیرد که مکان یا اشیاء می‌توانند دلالت بر چیزی داشته باشند که در صحنه نمی‌بینیم یا کاملا واقعی نیست.

بله، مثلا در تعزیه بازیگر یک روبنده می بندد یا یک شال سرش می‌اندازد و با کوچک‌ترین نشانه، ما در فضای نمایش مذهبی قرار می‌گیریم.

اتفاقا یکی از ارزش‌های کار شما این است که با کمترین امکانات و تجهیزات و سرمایه، نمایش‌تان را اجرا می‌کنید و این موضوع می‌تواند برای کسانی که می‌خواهند تازه کارشان را در زمینه سینما یا نمایش شروع کنند، الهام‌بخش باشد.

در ادامه فرمایش شما باید عرض کنم که چند وقت قبل از طرف یونسکو کلاس آنلاینی برگزار کردم که خانمی از جنوب در این کلاس شرکت می‌کردند و به من گفتند که ما در اینجا هیچ امکاناتی نداریم و چطور کار هنری کنیم. من کاملا حق می‌دهم. چون ما در تهران که در پایتخت ایران هستیم، با کمبودهای زیادی مواجهیم و معلوم است که در شهرها و شهرستان‎‌های دیگر چقدر با محرومیت‎‌های بیشتری روبرو هستند. اما من گفتم چیزهای ناممکن و نشدنی را فراموش کنید و با دوستان‌تان گروه‌های کوچک تشکیل دهید و با همین گوشی‌هایتان فیلمبرداری کنید و فیلم کوتاه بسازید. ممکن است ده کار اول خوب نباشد اما بالاخره مسیرتان را پیدا می‎‌کنید و به نتیجه می‌رسید. ما همیشه آن 1 درصد افراد موفق را می‌بینیم که از این شانس برخوردار بودند که در جایی باشند که بتوانند به صورت حرفه‌ای پیشرفت کنند ولی معمولا آن 99 درصد افرادی را که پشت در می‌مانند و تلاش می‌کنند تا به جایی برسانند، نمی‌بینیم. اگر بخواهیم بنشینیم و منتظر باشیم تا آن اتفاق خوب برایمان بیفتد، عمرمان می گذرد. پس بهتر است از همین الان خودمان شروع کننده کاری باشیم. من خیلی خوشحالم که این تک‌گویی‌ها باعث شد عده‌ای در سنین مختلف به صورت خودجوش، آن را اجرا کنند و انگیزه تمرین و کار کردن بیابند و به نمایش علاقمند شوند و وقتی کارهایشان را برایم می‌فرستند، من لذت می‌برم و با استوری کردن آن‌ها، تشویق‌شان می‌کنم تا بهتر دیده شوند و حتی چند نفر که اجرای خیلی خوبی داشتند، توسط دوستان برای پروژه‌های هنری انتخاب شدند. به هر حال این تلاشی است که با کمترین امکانات می‌تواند راهی را باز کند.

اجرای هفتگی به شما این فرصت را می‌دهد که به مسائل روز واکنش نشان دهید اما تمایز نمایش‌ها در این است که از همان ابتدا به موضوع اجتماعی مورد نظر اشاره نمی‌کنید و ما معمولا در نمایش‌هایتان با توئیست مواجه هستیم، یعنی یک چرخش غافلگیرکننده در مسیر و تغییر جهت در لحن داستان. مثل تک‌گویی «ح» که با حرفهای یک دختر افغانستانی درباره رویای عاشقانه اش شروع می‌شود و یکدفعه به دنیای ملتهب و خشن پیرامونش پرت می‌شویم و صورت غرق خون و حس خفقان او را می‌بینیم یا در تک‌گویی مربوط به «ش» که بهترین کارتان است، از یک شعر عامیانه و لحن سرخوشانه آغاز می‌کنید و به پایان تراژیک و آیین یزله خوزستان می‌رسید. چطور به چنین رویکرد نوآورانه‌ای در طرح مسائل اجتماعی رسیدید؟ 

البته این سوال را باید نویسنده جواب دهد و فکر می‌کنم او به همه این چیزها فکر می‌کند و متن‌ها از دغدغه‌مندی و دلمشغولی‌های شخصی اش نسبت به مسائل روز جامعه برمی‌آید. به هر حال همه ما در اجتماع هستیم و قلب‌مان از شنیدن اخبار بد مثل وضعیت دختران افغانستان یا بی‌آبی خوزستان به درد می‌آید. من فکر می‌کنم رسالت هنر آگاهی‌بخشی است و این دو نمایش جزو مواردی است که خودم چند وقت یک‌بار می‌بینم و هر دفعه که نگاه می‌کنم، قلبم فشرده می‌شود و می‌گویم یعنی من خوب اجرا کردم؟ و اجرای من به اندازه متن غم‌انگیز و تاثیرگذار بوده است؟ اما درباره رویکرد متن‌ها هم باید بگویم برایم همیشه این شکل از سینما و نمایش جذاب بود که آدم وارد قصه‌ای شود و بعد با یک دنیای دیگری مواجه شود و تمام آن چیزهایی را که ما عادت کردیم، در ذهن‌مان بشکند و قابل حدس زدن نباشد.

به نظر می‌رسد عنوان «تک‌گویی‌های زنانه»، ارجاع به شرح حال یک سرزمین و حدیث نفس یک ملت با صدای یک زن دارد. انگار مام میهن و ایرانه خانم زبان می‌گشاید و حرف می‌زند. 

دقیقا همین است که شما می‌گویید. البته که من به عنوان زن و نماینده‌ای از جامعه زنان دارم به جامعه اطرافم نگاه می‌کنم و قصه‌هایش را بیان می‌کنم و به نظرم جامعه‌ای موفق است و می‌تواند رشد کند و به سمت جلو حرکت کند که زنان و دختران موفق و تحصیل‌کرده با بینش و دانش بالایی داشته باشد. اما اگر در ابعاد بزرگ‌تر نگاه کنیم، به قول شما این تک‌گویی‌ها حرف مام میهن و سرزمین ایران است و قصه مردم را روایت می‌کند و می‌تواند شامل زن و مرد و کودک شود.

وقتی شروع کردید، چه چشم‌اندازی از کارتان در نظر داشتید و فکر می‌کردید چنین تاثیر عمیقی بر مخاطب بگذارد؟

من روز اول که ویدیو رو ضبط کردم و گفتم که هفته آینده هر پنجشنبه «تک‌گویی‌های زنانه» را در صفحه‌ام به اشتراک می‌گذارم، با خودم گفتم من کاری را شروع کردم ولی بعید می‌دانم با استقبال زیادی مواجه شود. اولین ویدیوی نمایش را که آماده کردم، تجربه خیلی سختی بود. چون من حتی سه‌پایه دوربین هم نداشتم و شاید باور نکنید که چند کتاب روی هم گذاشتم و دوربین را روی آن تنظیم کردم تا اندازه قاب را پیدا کنم. اما در همان نمایش اول دیدم که مورد توجه قرار گرفت و دلگرم شدم و گفتم کار درستی انجام دادم و این همان چیزی است که مردم در این روزگار دوست دارند و دنبالش می‌کنند. بنابراین در آغاز فکر نمی‌کردم به این موفقیت برسد ولی الان خیلی خوشحالم. چون تا قبل از کرونا تئاتر به سبد کالای خانوار اضافه شده بود و افراد زیادی به نمایش می‌رفتند ولی کرونا باعث وقفه شده بود و حالا که می بینم این نمایش‌های کوچک من می‌تواند عده‌ای را با تئاتر آشنا و علاقمند کند و انگار قلب کوچکی در یک جایی دارد می‌زند و کمک می‎کند تئاتر در یاد بماند، حس خوبی دارم. این تلاش من برای هنری است که همیشه به آن عشق می‌ورزیدم و امیدوارم کارم را درست انجام دهم و رضایت مخاطبان را جلب کنم و بتوانم به خودم بگویم که دارم کاری انجام می‌دهم که حرفی برای گفتن دارد.

امیدوارم با همین شور و خلاقیت و جسارت ادامه دهید. مرسی که دعوت مرا پذیرفتید

امیدوارم و سعی خودم را می‌کنم. ممنونم که مرا دعوت کردید.