فرحناز شریفی، مستندساز و تدوینگر سینماست که ساخت فیلمهایی همچون صدای ماه، ایران در اعلان، خاطرات انقلاب بهمن، عاشق لیلا، حرفه: مستندساز و ناپدید و تدوین فیلمهایی مثل گم و گور(محمدرضا فرزاد)، نوشتن بر شهر(کیوان کریمی)، رادیوگرافی یک خانواده(فیروزه خسروانی) و سعی میکنم فراموش نکنم(پگاه آهنگرانی)را در کارنامه هنری خود دارد. او بارها بهخاطر نمایش فیلمهایش در جشنوارههای اپسالا، ایدفا، مونترال، ونیز، برلین و شفیلد شرکت کرده، داوری در جشنوارههای حقوق بشر ژنو، ایدفا، بیلدراوش و فیلم هامبورگ را بر عهده داشته و جایزه بزرگ جشنواره فیلم اپسالا را برای فیلم خاطرات انقلاب بهمن، عاشق لیلا به دست آورده است. امسال نیز او برای شرکت در پنلی با عنوان «تمرکز بر ایران: روح یک عصر» در جشنواره برلین حضور داشته و درباره وضعیت سینمای ایران صحبت کرده است. جشنواره برلین امسال به شدت تحتتأثیر جنبش «زن، زندگی، آزادی» در ایران بود و اعتراضهای اخیر مردم بازتاب گستردهای داشت. با فرحناز درباره رابطه سینما و جنبش اعتراضی مردم حرف زدم و نظراتش را درباره مهمترین رویدادهای جشنواره برلین امسال جویا شدم.
***
در جشنواره برلین امسال شاهد حمایت گسترده سینماگران ایرانی و جهانی از جنبش «زن، زندگی، آزادی» و مبارزات مردم ایران بودیم. به نظرت این جنبش انقلابی واجد چه چیزی است که جشنواره و سینماگران جهانی را تحتتأثیر خود قرار داده است؟
به نظرم چند ویژگی همزمان باعث شده تا توجه دنیا به این مسئله جلب شود. ایرانیان، ایده زیبا و موثر و جهانشمول زن،زندگی،آزادی را به دنیا مخابره کردهاند. این شعار، باور، ایده، هر چه که اسمش را بگذاریم، آنقدر مترقی است که دنیا را شگفتزده کرده و بعد همزمان نمایش شجاعت زنان و مردان ایرانی. روی زنان تأکید میکنم. چون آنچه رسانهها در طول این سالیان از وضعیت ایران و زنان در آن بازتاب دادهاند، شاید تنها از یک بُعد کلیشهای و محدود بوده است. حالا با قدرتی که فضای مجازی به هر شهروندی میدهد تا قادر باشد داستان خودش را با دنیا به اشتراک بگذارد، رسانهها هم چارهای ندارند تا با واقعیت تصویری که از ایران به بیرون درز میکند، همراهی کنند. درباره کارکرد درست یا غلط تصاویر بُریدن موها، زیاد شنیدهایم ولی واقعیت این است که آنچه مشخصا سینماگران را در سراسر دنیا تحتتاثیر قرار داد تا حدی که آنها هم برای همراهی با زنان ایرانی، به بازتولید این تصاویر پرداختند، همین بُریدن موها در مقام یک عمل اعتراضی بود. آنها این خشم زنان ایران را به یک پرفورمنس اعتراضی تبدیل کردند. در برلین هم همه اتفاقاتی که پیرامون ایران برنامهریزی شده بود، ارزشمندند. حضور ایفما، کانون فیلمسازان مستقل ایرانی، حضور موثری بود. بقیه گروهها و افرادی هم که خودشان را صدای مردم ایران میدانند، خوب است حضور داشته باشند و فعالیت کنند. چه به صورت فردی، چه گروهی.
امسال به دلیل تحریم فیلمهای حکومتی از سوی برلین، جمهوری اسلامی نمایندهای در جشنواره ندارد و افراد دولتی اجازه حضور پیدا نکردند. نظرت درباره تصمیم جشنواره برلین برای تحریم سینمای حکومتی چیست؟ آیا این تصمیم را اقدامی مثبت در راستای شکلگیری سینمای مستقل میدانی؟
اینکه فستیوالها تصمیم بگیرند صدای سینمای غیرحکومتی ایران باشند، تصمیم ارزشمندی است.خب، این پیرو جریانی است که در داخل ایران شکل گرفته. تعدادی از فیلمسازان در داخل ایران هم امسال از شرکت در جشنوارههای داخلی سر باز زدند. سینمای ایران دیگر قادر نخواهد بود به شیوه گذشته به حیاتش ادامه دهد. به نظرم سینمای ایران هم در چالشیترین دوران خود تا به حال به سر میبرد. اما گاهی تشخیص این که چه کسی مستقل است و چه کسی نیست، تشخیص آسانی نیست. درصد اشتباه همیشه وجود دارد. ساختارهای قدرت هم همیشه از این ابزار استفاده میکنند: ایجاد بدبینی در مردم نسبت به هم. کاری میکنند که کسی به کسی اعتماد نداشته باشد. این چیزی است که خیلی باید مراقبش بود. در وضعیت سالمی به سر نمیبریم. کمتر کسی است که یکی از انواع اتهامات نصیبش نشده باشد. حالا در این میان پدیدهای به اسم سینمای مستقل میخواهد بیشتر از قبل، خودنمایی کند و باید بکند .اما فیلمسازان مخصوصاً در داخل ایران، باید هزینه زیادی پرداخت کنند برای مستقل بودن یا ماندن. این میان بیشترین هزینه را زنان بازیگر و فیلمسازی پرداخت کردند که شجاعانه همراهیشان را با مردم نشان دادند. باید ساز و کاری پیدا شود که این هزینهها پایین بیاید .انجمنهایی که با محوریت فیلمسازان مستقل در بیرون از ایران تشکیل شدهاند و دارند خودشان را پیدا میکنند، باید به طور تخصصی روی این موضوع و پیدا کردن راهکار مطالعه کنند.

حکومت همواره خواسته از بازیگران و فیلمسازان به عنوان نمایندگان ایدئولوژیک خود در جشنواره های جهانی بهرهبرداری کند. مخصوصا با تحمیل حجاب به زنان، آنان را به عنوان الگوی زن مسلمان انقلابی نشان دهد. اما امسال زنان سینماگر ایرانی، سفیران مردم ایران بودند و به شکل های مختلف صدای مردم را به گوش جهان رساندند. حضور گلشیفته فراهانی، زر امیرابراهیمی، یاسمن طباطبایی، سپیده فارسی، مینا کاوانی و زنان سینماگر دیگر در جشنواره چقدر میتواند تصویر متفاوتی از زن ایرانی را به جهان نشان دهد؟
وقتی کسی در موضع صاحب قدرت میگوید هرکسی دوست ندارد جمع کند و برود یا عرصه را انقدر تنگ میکند که انتخابی غیر از ترک وطن برای عدهای باقی نمیماند، باید منتظر چنین پاسخ و حضوری هم باشد. کسانی که اسم بردید، تنها بخشی از زنان قدرتمند و موفقی هستند که بازتاب صدای ظلمی هستند که بر مردم ایران میرود. البته میشود از زاویه دیگری هم به ماجرا نگاه کرد. گاهی، برخی از دستاندکاران سینمای ایران، تن دادهاند به بودن در این ویترین حکومتی. لابد دلایل خودشان را داشتهاند. اما سطح آگاهی اجتماعی و سیاسی این روزها خیلی تغییر کردهاست. اگر بخواهیم از همین امروز هم در این ویترین را ببندیم، دیر نیست. باید دید هرکسی چقدر در توان دارد تا بهایش را بپردازد. ما نمیتوانیم برای کسی تعیین تکلیف کنیم. ما از شرایط زندگی آدمها خبر نداریم. اما اگر هرکسی ذرهای احساس مسئولیت کند در این جای تاریخ که ایستادهایم و همان یک قدم را در حد خودش به جلو بردارد، خوب است. چیزی که خوب نیست، سکوت است. هرکسی باید تکلیفش را با خودش روشن کند، نه فقط به عنوان یک هنرمند یا فیلمساز، بلکه در مقام یک شهروند.
فیلمهایی که امسال در جشنواره جایزه گرفتند، دارای مضامینی انتقادی و سیاسی هستند. فیلم کوتاه من خود، من هم میرقصم ساخته محمد ولیزادگان درباره ممنوعیت رقص زنان در ایران، فیلم هفت زمستان در تهران ساخته استفی ندرزول پیرامون زندگی و اعدام ریحانه جباری و فیلم جایی که خدا نیست ساخته مهران تمدن درباره بازجویی و شکنجه در جمهوری اسلامی است. عدهای توجه جشنوارهها به فیلمهایی با رویکرد انتقادی نسبت به مسائل روز جهان را سیاسی شدن سینما میدانند و با آن مخالفند. به نظرت سینما میتواند بیاعتنا به وضعیت مردم جهان، جنبشهای اجتماعی و سیاسی و اتفاقات مهم روز پیش برود و در زمانه کنونی همچنان موثر باشد و ارتباطش را با مخاطب حفظ کند؟
فیلمهایی که امسال با موضوعاتی درباره ایران جایزه گرفتند، دو فیلم مستند بلند و یک فیلم کوتاه داستانی بودند. فیلمهای بیشتری با موضوعات مرتبط به ایران داشتیم. متاسفانه من نتوانستم همه این فیلمها را ببینم. به نظرم سینما میتواند اما نباید به آنچه بر سر مردم دنیا میرود بیتفاوت باشد. چون مدیومی است که صدای بلندی دارد و تعداد زیادی از آدمها به عنوان مخاطب، با این مدیوم تعامل دارند. از زاویه دیگری میشود درباره این موضوع حرف زد. شکل آرمانی این است که فیلمساز آنقدر خلاق باشد که بتواند مثل شانتال آکرمن در فیلم ژان دیلمان، فیلمی درباره خشونت علیه زنان بسازد. یا مثل پاتریسیو گوزمن، فیلمی مثل دکمه مروارید درباره دیکتاتوری شیلی بسازد. اینطور جاها تو با یک اثر خلاقانه مواجهی که به بهترین نحو ممکن دارد داستان اجتماعی یا سیاسیاش را روایت میکند. این فیلمها در طول سالیان نهتنها کهنه نمیشوند که همیشه الهامبخش هستند. اما مدیران و داوران فستیوالها خیلی باید خوششانس باشند که بخواهند به درستی چنین فیلمهایی را مطرح کنند. اتفاق افتاده است که فیلمهایی که در روایت و ساختار ضعیفاند و گاهی شعارزده در فستیوالهای مطرحی شرکت کردهاند و حتی جایزه بردهاند، چون موضوعی سیاسی داشتهاند. اما من معتقدم اگر ما اثر بهتری برای ارائه داریم، باید کار خودمان را انجام بدهیم.
آیا این اعلام حمایت و همبستگی سینماگران جهانی در جشنواره برلین میتواند به جنبش «زن، زندگی، آزادی» کمک کند؟
هرگونه حمایت، خبر، واکنش، همراهی میتواند موثر باشد. مگر توقع ما از یک فستیوال فیلم چیست؟ به نظرم هرکسی، هر سازمانی،هر نهادی اگر به مفاهیمی چون صلح، برابری و آزادی اعتقاد دارد، باید به هر بیعدالتی در هرکجای دنیا واکنش نشان بدهد. این حرفها بدیهی است، همه میدانیم. حرفهای قشنگی هستند، اما خب، دنیا در مجموع رنگ عدالت و آزادی را به خود ندیده است. واکنشها به جنگ اکراین بسیار متفاوت است با واکنشها به حضور طالبان در افغانستان. بارها با این سوال روبهرو شدهایم اینکه عدهای در یک میزگرد در یک فستیوال فیلم، دور هم جمع بشوند و درباره مسایل ایران یا افغانستان حرف بزنند، آیا مستقیما فایدهای برای مردمی که در رنج و بیعدالتی به سر میبرند، دارد؟ دنیا شبیه پیکر بیمار و پر از زخمی است که تا میآیی زخم یک جایی را ببندی، زخم دیگری سر باز میکند. من به طور کل خوشبین نیستم که ما روزگاری را خواهیم دید که این بدن، سالم و قبراق از بستر بیماری برخیزد. اگر چیزی از این تن زخمی برای آیندگان باقی بگذاریم، شاید آنها بلد باشند مرهمی پیدا کنند.