مسیری که زنان برای یکدیگر باز می‌کنند

گفت‌وگو با سحر مصیبی و طلا معتضدی درباره فیلم «اورکا»

نزهت بادی

اورکا، فیلمی محصول تلاش جمعی زنان شامل سحر مصیبی (کارگردان)، طلا معتضدی (فیلمنامه‌نویس)، ترانه علی‌دوستی (بازیگر)، مهتاب کرامتی (تهیه‌کننده و بازیگر) و الهام اصغری (سوژه داستان) است که هرچند در ظاهر درامی ورزشی بر اساس زندگی واقعی یک زن ورزشکار است، اما بیش از هر چیزی به مسئله حذف و انکار و نادیده‌‌انگاری زنان می‌پردازد. ساختن فیلم با توجه به موانع پیرامون چنین موضوع حساسیت‌برانگیزی برای سحر مصیبی و همراهانش شبیه همان مبارزه دشوار و جسورانه‌ای است که الهام در فیلم در پیش می‌گیرد. فیلم در ابتدا با سانسورهای شدیدی مواجه می‌شود و بعد از جنبش «زن، زندگی، آزادی» که ترانه علی‌دوستی، سحر مصیبی و طلا معتضدی علیه حجاب اجباری اعتراض می‌کنند، امکان اکران خود را از دست می‌دهد و بعد به صورت قاچاق پخش می‌شود‌. سرنوشت غم‌انگیزی که برای فیلم رقم می‌خورد، یک واقعیت مهم را افشا می‌کند؛ این‌که تفاوتی ندارد که زنان در چه عرصه‌ای فعالیت می‌کنند، ورزش، سینما یا هر چیز دیگری‌. زنان نباید دیده شوند و نامشان بر سر زبان‌ها بیفتد. زیرا هر زنی که به تابوهای تحمیلی تن ندهد و با جسارت و جاه‌طلبی به دنبال شکستن مرزها و موانع باشد، راه را برای بقیه زنان باز می‌کند. از این‌رو، فیلم اورکا سند اجتماعی و سیاسی مهم و ماندگار از دورانی است که زنان برای رسیدن به حقشان با دست‌های بسته جنگیدند و موفق شدند. هیچ سانسور و توقیف و ممنوع‌الکاری هم نمی‌تواند نام زنانی را که علیه تبعیض و نابرابری برخاستند، حذف کند. زیرا همواره زنانی هستند که مبارزه را ادامه دهند و نام هم‌رزمانشان را به یاد بیاورند.

وقتی می‌خواستید کار را شروع کنید، حتماً می‌دانستید که سراغ شخصیت زن ورزشکاری می‌روید که از سوی نهادها و مدیاهای رسمی ورزشی بایکوت شده است و موضوع شنای زنان یک تابو محسوب می‌شود و با سانسورهای زیادی مواجه می‌شوید. به چه راه‌کارهایی از قبل فکر کردید که بتوانید این کار را انجام دهید، ولی با سانسور کمتری هم مواجه شوید؟
سحر: اول این‌که الهام آمد و من را از طریق یکی از دوستانمان، خانم مریم مجد پیدا کرد و زندگی خودش را برای من تعریف کرد. زنی که از شوهرش صدمه خورده، تا پای مرگ رفته و به یک ناامیدی کامل رسیده است. زمانی که قصه زندگی‌اش را برای من تعریف کرد، رکوردهای دریای خزر را داشت و آن حملات از سوی نیروی انتظامی به او شده ولی هنوز رکورد گینس را جابه‌جا نکرده بود. من با طلا صحبت کردم و گفتم کلیت قصه درباره زنی است که از زندگی سخت و ناامیدی کامل به جایی می‌رسد که خودکشی و مرگش به هدف زنده ماندن او تبدیل می‌شود. این موضوع اولین چیزی بود که برای ما جذابیت داشت. بعد به این فکر کردیم که حالا چطور بدون هیچ خط قرمز و سانسوری قصه را تعریف کنیم.
طلا: من فکر کنم شش یا هفت سال قبل شروع به نوشتن فیلمنامه کردیم.
سحر: سال ۱۳۹۶.
طلا: واقعیت این است که تا زمانی که در ایران بودم، همیشه با امید نوشتم و وقتی دیگر این امید وجود نداشت، چیزی ننوشتم. یعنی ما و هر کسی از جنس ما که در ایران کار می‌کند، با امید به تغییر کار می‌کند. به امید این‌که مرزهای سانسور را بتواند کمی جابه‌جا کند. ما هم با همین امید شروع کردیم. با این امید که یک قصه زنانه با تمام محدودیت‌ها بگوییم و بتوانیم کمی مرزها را جابه‌جا کنیم. الان خیلی‌ها به ما خرده می‌گیرند که چرا محافظه‌کارانه نوشتید و حق هم دارند. اما ما سال ۹۶ محافظه‌کارانه ننوشته بودیم. ما حتی از خودمان و از مرزهایی که داشتیم، جلوتر رفته بودیم. ما نمی‌خواستیم قصه زنی را بگوییم که شوهرش کتکش می‌زند و زن جلویش می‌ایستد. بلکه می‌خواستیم بگوییم جامعه علیه زن است و این زن باید جامعه را کنار بزند تا بتواند به آن هدفی که می‌خواهد، برسد. اما در همین حد هم کار بزرگی بود و تا روز فیلم‌برداری فکر نمی‌کردیم فیلم ساخته شود. به من می‌گفتند مگر دختر توی آب می‌رود؟ حتی کارگردان‌هایی که با وزارت ارشاد کار کرده و فیلم زنانه ساخته بودند، می‌گفتند الهام را با چه لباسی می‌خواهید بفرستید توی آب؟ و ما آن موقع با امیدواری به یک تغییر در زمان خودش نوشتیم. درواقع، برای خودمان بدون سانسور نوشتیم. برای این‌که فکر می‌کردیم از این کار اگر حداقل ۶۰ درصد هم اجرا شود، ما باز هم موفق شدیم. ما همیشه صددرصد را روی کاغذ می‌نویسیم که بعد برویم سر آن بجنگیم تا به ۶۰ درصد برسانیم.

مهم‌ترین بخش‌هایی که مورد سانسور قرار گرفت، چه مواردی بود؟ بیشترین حساسیت روی چه چیزهایی در فیلم بود؟
سحر: خودسانسوری در وجود ماست. ما خودمان را خیلی جاها سانسور می‌کردیم. حالا تازه داریم یاد می‌گیریم که این ذهنیت را از خودمان دور کنیم. زمانی که فیلمنامه را شروع کردیم، گفتیم ما هیچ‌چیزی را برای خودمان سانسور نمی‌کنیم. اما چیزهایی دست‌خوش سانسور در روند گرفتن پروانه ساخت شد. قسمت‌هایی در مرحله تأیید لباس سانسور شد. مهم‌ترین بخش سانسور هم مربوط به اتفاقی می‌شود که قصد کشتن الهام در دریا را دارند و در واقعیت به دستور مستقیم امام جمعه به نیروی انتظامی بود. در سال ۹۶ فکر می‌کردیم فضایی است که می‌شود یک چیزهایی را در آن تغییر داد و حاضر شدیم از این بخش چشم‌پوشی کنیم که جلوی کل فیلم گرفته نشود. این اتفاق مهم‌ترین بخش فیلم است. این حجم از خشونت و وحشی‌گری با یک زن در آب خیلی ترسناک بود. ما گفتیم امام جمعه را حذف می‌کنیم و نیروی انتظامی باشد. گفتن نه، باید نیروهای متعرض، لباس شخصی باشند. ما کپشنی روی تصویر گذاشتیم و نوشتیم تهاجم نیروی گشت، روی همان هم دست گذاشتند و گفتند نیروی گشت را هم بردارید.
طلا: شاید باور نکنید، ولی ما برای ساده‌ترین چیزها باید مجوز می‌گرفتیم. مثلاً اسم شخصیتی که مهتاب نصیرپور بازی می‌کند، منیرو بود، اما به ما گفتند شما دارید منیرو روانی‌پور را دوباره مطرح می‌کنید. سر هر چیزی ما را صدا می‌زدند و فیلمنامه بالا و پایین می‌شد. به عنوان مثال، می‌گفتند چرا خشونت فیلم این‌قدر بالاست. درصورتی‌که خشونت قصه واقعی الهام خیلی بالاتر از فیلم است.
سحر: چیزی که ما از خشونت وحشتناک شوهر الهام علیه او می‌بینیم، در کل به 30 ثانیه هم نمی‌رسد، ولی باز هم به ما می‌گفتند چقدر فیلم خشن است. آقای ایل‌بیگی در ارشاد که مرا دید، چشم‌هایش را گرفت و گفت: «وای وای وای! سحر این چه فیلمی بود تو ساختی؟» گفتم: «چه فیلمی ساختم؟» گفت: «این‌قدر خشن؟ این‌قدر ترسناک؟» گفتم: «مگر وجود ندارد؟» گفت: «مگر باید نشان بدهیم؟» گفتم: «شما 30 ثانیه هم از آن را نمی‌بینید.» این زن در طول دو سال تا پای مرگ رفته. اول شوهرش و بعد نیروی انتظامی و حکومت هر بلایی را سر او آوردند. فرقی نمی‌کند که شوهرت باشد یا مأمور قانون. تو را تا پای مرگ می‌برند و درنهایت هم می‌گویند خونت حلاله. چون کاری را که ما گفتیم، انجام ندادی. همین ۳۰ ثانیه دلیل شده بود که فیلم خشن‌ترین و ضدمردترین فیلمی شود که آقای ایل‌بیگی در تمام سال‌های فعالیتش در ارشاد دیده بود. زمانی که فیلم ساخته شد، دولت آقای روحانی بود. ما عیناً همان فیلمنامه‌ای را که به ارشاد داده بودیم، ساختیم و چیزی تغییر نکرد. دو مسئله مهم داشتند و این خیلی برای من جالب بود. یکی این‌که لباسی که الهام با آن در آب می‌رود، چک شود. عکس و فیلم لباس رو فرستادیم. تأکید کردند حتما آن شنل باید تن الهام باشد و بدنش و برجستگی‌هایش معلوم نباشد. مورد دوم گفتند حتماً باید نشان داده شود که این فیلم در دوره آقای احمدی‌نژاد می‌گذرد و من در آن پلانی که نظرآبادی دارد تلفنی با وزیر صحبت می کند، فیلم آقای احمدی‌نژاد را گذاشتم. البته روی آن تأکیدی نداشتم. چون این محدودیت‌ها مربوط به دوره خاصی نیست. همیشه همین سیستم وجود داشته و چیزی نیست که تغییر کند. زمانی که فیلم ساخته شد و ما فیلم را به ارشاد ارائه دادیم، خواستند تقریباً تمام دیالوگ‌های مهتاب کرامتی یا همان خانم نظرآبادی را تغییر دهیم. مثلاً تمام مسئولین دولتی وقتی می‌خواهند در مراسم رسمی صحبت کنند، بسم الله الرحمن الرحیم می‌گویند. اما در ارشاد گفتند که شخصیت منفی نمی‌تواند از جملات قرآنی استفاده کند. گفتم این شخصیت در سیستم شما وجود داشته و یکی از مهم‌ترین زنانی بوده که در وزارت ورزش کار کرده است و تمام ورزشکاران زن ایران، او را می‌شناسند. چرا شما این شخصیت را منفی می‌بینید؟ گفتند از نظر ما این شخصیت منفی است و تمام دیالوگ‌های قرآنی سانسور شد. فیلم مجدد برای صدور پروانه نمایش ارائه شد که دولت آقای رئیسی آمد و هشت ماه بعد، دقیقاً دو هفته مانده به قتل ژینا مرا خواستند که به ارشاد بروم و گفتند که اصلاحیه‌های جدید داریم. چیزی حدود 30 دقیقه که مهم‌ترینش تمام پلان‌های نظرآبادی بود که با کلمات بدی با الهام حرف می‌زند و به او هرزه می‌گوید. گفتند ما اساساً با دست‌بند مشکل داریم. چرا با دست‌بند گذاشتی برود در آب؟ گفتم این آیتم گینس است. نمی‌توانی چیزی را تغییر بدهی، وقتی داری یک داستان واقعی درباره رکورد ثبت‌شده در گینس می‌سازی. گفتند به‌هرحال از نظر ما تو منظوری داشتی که او را با دست‌بند فرستادی در آب. اکثر سکانس‌های مهم فیلم، مخصوصاً سکانس‌های رودررویی الهام با نظرآبادی باید حذف می‌شد، یا جاهایی دوبله می‌شد. خب این‌ها را برمی‌داشتیم، دیگر چیزی از فیلم نمی‌ماند. من به آن‌ها گفتم شما چرا این موارد را می‌گویید من بنویسم؟ مگر شما آن کاغذ را ندارید؟ خب به من بدهید. گفتند نه! ما چیزی از وزارت ارشاد دست شما نمی‌دهیم. شما با دست‌خط خودت بنویس. یک مورد جالب هم بود که ربطی به سانسور نداشت، اما گفتند می‌خواهیم بدانیم که این ماهی در آب که به الهام نزدیک می‌شود، نر است یا ماده؟ گفتم شما اصلاً فیلم را دیدید و اگر دیدید، چطور مفهوم فیلم را نفهمیدید؟ گفتند این فقط یک سؤال شخصی بود. فکر کنم نگران دست زدن الهام زیر آب به نهنگ بودند.

اساساً بدن زن در جامعه ایرانی یک امر سیاسی است. یعنی از ساحت طبیعی و فیزیکی خودش خارج شده و به یک امر مسئله‌ساز و تنش‌زا تبدیل شده است. آن صحنه در فیلم که به حضورش با لباس و پوشش کامل ایراد می‌گیرند، او می‌گوید خب این بدنم هست دیگر. چه کارش بکنم؟ یعنی فراتر از پوشش با خود بدن مشکل دارند و از آن‌جایی که ورزش زنان به طور کلی با بدن سروکار دارد، فکر می‌کنم حضور زن ورزشکار نوعی عصیان علیه ممنوعیت‌های پیرامون بدن زن است. مهم نیست چه لباسی پوشیده و از چه لباس ورزشی استفاده می‌کند. همین که زن است و با بدنش در میادین ورزشی دیده می‌شود، مشکل‌ساز است. هر چقدر که ورزش بیشتر به بدنش مربوط باشد، بیشتر محدود می‌شود. مثل بدن‌سازی یا شنا. در تمام این سال‌ها تلاش کردند که بدن زن را ممنوع و حذف کنند و فقط بدنی رسمیت بیابد که در خدمت سیستم باشد. یعنی در خلوت خانه و برای تمکین جنسی و زاد و ولد. پس وقتی یک زن ورزشکار می‌خواهد از بدنش برای خودش استفاده کند، یک تابو است. چیزی که در فیلم می‌بینیم، این است که زنی بدنش از سوی همسرش به طور کامل مورد خشونت قرار گرفته و با آن جراحت‌ها یک تن ازدست‌رفته است. در ابتدا الهام می‌خواهد این بدن را نابود کند، دست به خودکشی می‌زند و بعد با ورزش و علاقه به شنا و اشتیاق به آب، احساس می‌کند که انگیزه‌ای دارد برای این‌که زنده باشد و از این‌جا به بعد مسیری که طی می‌کند، در راستای پس گرفتن بدنش است. از شوهر، از خانواده، از قانون، از مذهب، از سیاست و از تمام محدودیت‌ها و ممنوعیت‌هایی که پیرامون بدن زن وجود دارد و الهام می‌خواهد بگوید که من خودم صاحب بدنم هستم. می‌خواهم بدانم با همه محدودیت‌هایی که پیشِ رو داشتید، چقدر به طرح مسئله تنانگی حذف‌شده زن فکر کرده بودید؟
طلا: صددرصد این موضوع از اول در ذهن ما بود. بدن به مثابه یک شیء سیاسی در مبارزه با حکومت توتالیتر همیشه در زندگی ما حضور داشت. یعنی چیزی نبود که با این قصه به آن برسیم. به ‌خاطر همین من پایان قصه را دوست دارم. وقتی که الهام آزاد و رهاست و آن رهایی، آزادی بدنش است. یعنی شروع ما از یک بدن مثله‌شده است و در پایان به یک بدن آزاد می‌رسیم. این موضوع نه‌فقط از قصه الهام، بلکه از زندگی خود ما هم می‌آمد و به‌ نظرم مبارزان راه آزادی در ایران تک‌تک ورزشکارهایی هستند که دارند در جمهوری اسلامی ورزش می‌کنند. آن‌ها مجبور شدند بدن زنانه خودشان را تغییر دهند تا بتوانند ورزش کنند. ما با تعداد زیادی از ورزشکاران زن مصاحبه کردیم که آن‌ها برای ادامه فعالیتشان، بدن زنانه‌شان را تهی از جنسیت می‌کردند و پستان‌هایشان را درمی‌آوردند. جمهوری اسلامی با ورزشکاران زن کاری کرده که پستان زنان به دشمنش تبدیل شده و تو باید از اندام زنانه بگذری تا بتوانی به ورزش ادامه دهی.
سحر: دقیقاً باید پستان‌هایشان را با کش‌های پهن می‌بستند و برای ورزش‌هایی که مدت زیادی نیاز به تحرک دارد، فشاری که به قفسه سینه وارد می‌شود، خیلی زیاد است و مشکلات جدی برای تنفس ورزشکار به وجود می‌آورد. من این موضوع را در بازیگران زن هم دیدم، مخصوصاً در سریال‌ها. من از سال 91 دیگر با صداوسیمای ایران کار نکردم. یکی از دلایلم این بود که بازیگران زن را مجبور می‌کردند که پستان‌هایشان را ببندند. بازیگری بود که لاغر بود. تهیه‌کننده سر صحنه می‌گفت این پیراهنش چسبیده به سینه‌اش. من رویم نمی‌شد بگویم این اصلاً سینه ندارد، تو چی را داری می‌بینی؟ تو به چی داری نگاه می‌کنی؟ بعد ما مجبور می‌شدیم پستان‌های او را ببندیم و شال را روی لباسش بیندازیم که چیزی دیده نشود. این خیلی دردناک و تحقیرآمیز است. تو داری بخشی از وجود یک آدم را حذف می‌کنی. این دقیقاً نگاه جنسیت‌زده حکومتی است که تمام وجود تو را برای تولیدمثل یا برطرف کردن نیازهای خودش می‌خواهد نه برای حق طبیعی تو.

من یاد خاطرات خانم سوسن تسلیمی افتادم که به او می‌گفتند که باید طوری بدوی که بدن و اندام‌هایت تکان نخورد.
طلا: بله، صحنه دویدن الهام هم برای ما مشکل‌ساز شد و می‌خواستند حذفش کنند. پس ما چطور باید نشان دهیم یک ورزشکار تلاش می‌کند که به آمادگی برسد، وقتی ندود؟ البته ما می‌خواستیم بسازیم و امیدی داشتیم، اما آن‌ها کبریتی را هم که برای اندک روشنایی می‌زنی، تحمل نمی‌کنند. شاید ما اشتباه می‌کردیم. چون الان وزیر ارشاد گفته جشنواره امسال در بهترین شکلش هست. درحالی‌که بهترین کارگردان ما به قتل رسیده. ما با چه ایده‌ای می‌خواستیم کار کنیم، وقتی همه جا را این‌قدر سیاهی گرفته؟

نقشی که ترانه علی‌دوستی در فیلم بازی می‌کند، یکی از دشوارترین نقش‌های او در کل کارنامه سینمایی‌اش است که به شکل درخشانی مسئله سانسور و حجاب تحمیلی به زنان در سینما و ورزش را به طور همزمان به نمایش می‌گذارد. در واقع وقتی ترانه پوشیده در آن لباس‌هاس سنگین در زیر آب شنا می‌کند تا دشواری‌های یک زن ورزشکار را به نمایش بگذارد، سختی‌های پیش روی زن بازیگری همچون خودش را هم بازتاب می دهد. هرچند متاسفانه تلاش و جسارتش برای پذیرش و اجرای چنین نقش پرچالشی به‌خاطر توقیف فیلم و همراهی‌اش با جنبش زن، زندگی، آزادی دیده نشد ولی هیچ حکومتی نتوانسته با سانسور جلوی ماندگاری هنرمند را بگیرد. ترانه چطور برای این نقش انتخاب شد و حضورش در فیلم چه تأثیری داشت؟
طلا: به نظرم ترانه بازیگر اعجوبه‌ای در سینمای ایران است. بعضی مواقع ما را با بازی‌اش شوکه می‌کرد.
سحر: زمانی که طلا شروع به نوشتن فیلمنامه کرد، اولین سوال او و تهیه‌کننده‌ها این بود که برای نقش الهام چه بازیگری را در نظر گرفتی؟ گفتم: ترانه علی‌دوستی. با اینکه امکان دعوت او برای بازی در فیلم خیلی سخت بود. چون ترانه بعد از کار آقای فرهادی مدتی بود که بازی نمی‌کرد و هر فیلمنامه‌ای را نمی‌پذیرفت. من هم برای اولین بار یک فیلم بلند داستانی را کارگردانی می‌کردم. به هرحال برای پیدا کردن ترانه و رساندن فیلمنامه به دست او یک پروسه‌ای را طی کردیم اما وقتی فیلمنامه را خواند و قرارداد را بست، قدم بزرگی برای فیلم برداشته شد. از همان جلسات ابتدایی دورخوانی فیلمنامه، انگار ترانه روح این شخصیت را گرفت. با اینکه نقش بسیار سختی بود. روند شخصیت‌پردازی کاراکتر فیلم که تبدیل زنی دچار خشونت خانگی به زن قهرمان خودساخته را نشان می‌داد، بسیار با جزئیات بود. ترانه خیلی خوب نقش را پروراند. آن هم به خاطر استعداد خدادادی او در بازیگری است. به نظرم او یک تلنت است. با کوچک‌ترین توضیح، آنچه را که در ذهنم بود، اجرا می‎کرد. هیچ سکانسی وجود ندارد که ترانه خودش بازی نکرده باشد. تمام صحنه‌های شنا در دریای عمان با حضور خودش است و اصلا بدل‌کار نداشت. فقط دو ماه با الهام اصغری تمرین کرده بود. اتفاق مهم این بود که ترانه از زیر آب می‌ترسید و اینکه خودش را با این چالش درگیر کند که با ترس و فوبیایش روبرو شود و نقش را به این شکل درخشان اجرا کند، برای من خیلی ارزشمند است. به نظرم ترانه همانطور که در شخصیت اجتماعی‌اش یک زن مطالبه‌گر است و برای خواسته‌هایش مبارزه می‌کند، در بازیگری هم به استقبال چالش می‌رود و برای نقش‌های دشوار تلاش می‌کند و بهترین آن را ارائه می‌دهد. جسارتی به بازی کسی نمی‌کنم اما به نظرم ترانه یک بازیگر استثنائی است. خیلی خوشحالم که اولین تجربه کارگردانی ام با کسی مثل ترانه بود و ممنونم از او و تلاشی که کرد و سختی‌هایی که تحمل کرد و صبوری که نشان داد. چون در شرایط بسیار سختی فیلمبرداری می‌کردیم و صحنه‌های دشواری در آب و دریا داشتیم. مخصوصاً با آن لباس سنگین شنل مانندی که به تن داشت و لباس چسبان و تنگی که زیر شنا پوشیده بود و به خاطر شوری آب، پوستش را از بین برده بود. تعامل بسیار خوبی با من و گروه داشت و ساعت‌ها با هم صحبت می کردیم و با دقت گوش می‌داد و اگر مخالفتی داشت، بحث می‌کردیم تا بهترین شکل را اجرا کند و این فقط از یک بازیگر حرفه‌ای و دغدغه‌مند برمی‌آید. چرا ترانه الان نباید در سینمای ایران فعال باشد؟ درحالی‌که باید برای کسی در جایگاه او بهترین‌ها اتفاق بیفتد.

در یک دوره‌ای تصور زنان ورزشکار این بود که فعالیت در میادین بین‌المللی یا عرصه‌های ورزشی هرچند با حجاب تحمیلی و اجباری به نفع زنان است و می‌تواند موقعیت زنان در ایران را تغییر دهد. یعنی حضور زنان در ورزش یک دستاورد برای زنان به حساب می‌آمد. اما فکر می‌کنم از یک جایی به بعد، برای زنان ورزشکار هم آشکار شد که این اتفاق بیشتر به نفع جمهوری اسلامی است و حکومت این قهرمانی‌ها و مدال‌ها و موفقیت‌ها و دستاوردهای زنان را مصادره می‌کند و به جهان نشان می‌دهد که حجاب محدودیتی برای زن مسلمان ایرانی ایجاد نمی‌کند. اما در طول یک سال گذشته یکی از دستاوردهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» همین بحث زنان ورزشکار بود که در لحظات حساسی مثل مدال گرفتن یا موقع اجرای مسابقه حجاب را برمی‌داشتند و بهای سنگینی هم برایشان داشت. چون کسی که به آن جایگاه رسیده، مسیر سختی را طی کرده و سال‌های زیادی را مبارزه کرده تا به عنوان یک زن قهرمان به آن جایگاه برسد و حالا با برداشتن حجاب تمام موفقیت‌ها و دستاوردها را به خطر می‌اندازد و ممکن است دیگر هرگز نتواند ورزش کند. به نظر می‌رسد که فیلم هم‌سو با آن نگاه اول است که نفس حضور زنان ورزشکار خودش مبارزه است و الهام می‌پذیرد حجابی را برای خودش طراحی کند که بتواند اجازه شنا را به دست آورد.
طلا: دقیقاً همین‌طور بود. یعنی اگر بخواهم صادقانه حرف بزنم، باید بگویم ما فکر می‌کردیم اگر یک فیلم‌ساز زن یا نویسنده زن اضافه شود، حتی اگر روسری هم سرش باشد و مجبور شود به جلسه ارشاد هم برود و چهارتا چشم هم بگوید، ولی فیلمنامه‌اش را بنویسد و فیلمش را بسازد، خودش یک قدم به سوی آزادی و موفقیت است. من می‌تونم صراحتاً بگویم که همه ما این‌طور فکر می‌کردیم. چه آن بازیگری که روسری‌اش را برداشته است و سختی‌های بسیاری را تحمل می‌کند و چه من که از ایران خارج شدم، همه همین فکر را می‌کردیم. همه فکر می‌کردیم باید حضور داشته باشیم و باید هر طور شده، کار کنیم. چون مهم است فیلم‌ساز زن و نویسنده زن داشته باشیم، ولی بعد از «زن، زندگی، آزادی» دیگر همه چیز تغییر کرد. بعد از آن، جامعه ما یک شکل دیگر شد.
سحر: خودمان هم تغییر کردیم. به قول طلا ما تا دو سال قبل فکر می‌کردیم برای این‌که بتوانیم حرفمان را بزنیم، دوتا باج هم می‌دهیم و سه‌تا امتیاز می‌گیریم. این بازی‌ای بود که سال‌ها سعی می‌کردیم به‌ خاطر کارمان یا زن بودنمان انجام دهیم. سال ۷۸ به من اجازه ساخت فیلم ندادند، چون می‌گفتند من یک زن بی‌تجربه هستم. من چرا نباید فیلم بد بسازم؟ من هم باید تجربه کنم. اما الان دیگر زیر بار آن دوتا باج هم نخواهیم رفت. تغییری در ما ایجاد شده که نمی‌توانیم به آن ذهنیتی که سه سال قبل داشتیم، برگردیم تا بتوانیم یک موضع یا دغدغه را بگوییم. قطعاً نسل جدید دیگر مثل ما فکر نخواهند کرد. نسل جدید نسلی است که مستقیم هدفی را که می‌خواهد، دنبال می‌کند. تعارف ندارد و طلب می‌کند. این خیلی خوشایند است. ما آن موقع کنار می‌آمدیم، اما نسل جدید کنار نمی‌آید.

آن تصویر دست‌وپا زدن الهام با لباس و شنل و حجاب در زیر آب که تلاش می‌کند خودش را خلاص کند، به صورت نمادین می‌تواند بازتابی از وضعیت زنان ایران مخصوصاً زنان ورزشکار باشد که چطور حجاب در تمام این سال‌ها برایشان به یک مانع تبدیل شده است. نه‌فقط مانعی که از نظر ظاهری تحرک آن‌ها را تحت‌ تأثیر قرار می‌داده، بلکه از این جهت که ماهیت حجاب جنبه سلطه‌گرانه دارد. مسئله اصلی، فشارهای ناشی از حجاب است. همان چیزی که در فیلم می‌بینیم که مگر دختر توی آب می‌رود؟ یا مگر اصلاً چنین چیزی شایسته زن مسلمان است؟ یعنی خود حجاب یک مهر بر زن می‌زند و یک قالبی را برای زن طراحی می‌کند که دیگر زن نباید پایش را فراتر از یک‌سری مرزها بگذارد. یک‌سری کارها خودبه‌خود برای زن ممنوع می‌شود و اگر زن بخواهد یک‌سری تجربه‌ها را داشته باشد، به‌ خاطر ماهیت حجاب نمی‌تواند. اصلاً ممکن است زنی بتواند با چادر صخره‌نوردی هم بکند، اما مسئله این است که اساساً صخره‌نوردی، وزنه‌برداری و بوکس شایسته یک زن مسلمان محجبه نیست. یکی از درون‌مایه‌های فیلم این است که علاوه بر این‌که زن درگیر محدودیت‌های حجاب نشان داده می‌شود، او را در حال مبارزه با ماهیت حجاب هم نمایش می‌دهد.
سحر: این جمله‌ای که از بچگی در گوش ما می‌خواندند که حجاب محدودیت نیست، مصونیت است. حجاب من را از چه چیزی حفظ می‌کند؟ چرا فقط من زن باید حفظ شوم؟ حجاب لباس نیست، فراتر از یک پوشش است. به نظرم یک ایدئولوژی دیکتاتوری است که از خیلی قدیم برای ما گذاشتند. کاملاً یک ابزار سرکوب و محدودکننده است. یعنی بدن تو باید در انحصار کامل تصمیمات من قرار بگیرد.
طلا: بدن زن ایرانی به شکل ابزاری درآمده است که مردها هر طورکه دلشان بخواهد، می‌توانند درباره‌اش قضاوت کنند و نظر دهند، شورا بگذارند و تصمیم بگیرند. این طاقت‌فرساست. چرا ما هیچ‌وقت هیچ طرحی را درباره بدن مردانه به مجلس نبردیم. چرا ما همیشه به شور گذاشته شدیم؟ یک زمانی به شور گذاشته شدیم در پهلوی اول که حجاب نداشته باشیم. یک زمانی هم به شور گذاشته شدیم که حجاب داشته باشیم. و نکته این‌جاست که تو بتوانی از این مرز رد شوی.

در صحنه‌ای که الهام از جلوی دیوار وزارت ورزش عبور می‌کند، بدن‌های برهنه و ورزیده مردهای ورزشکار و قهرمان را می‌بینیم. مردها می‌توانند برهنه باشند، اما زن‌ها با حجاب هم از ورزش ممنوع می‌شوند. در میان آن عکس هیچ زنی وجود ندارد و ما شاهد حذف زنان ورزشکار و قهرمان هستیم. فیلم علاوه بر این‌که محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های زنان ورزشکار را به تصویر می‌کشد، یک زن ورزشکار حذف‌شده را هم ثبت و مستندنگاری می‌کند. زنی که هیچ‌وقت به رسمیت شناخته نشده، رکوردهایش ثبت نشده و تمام تلاش حکومت در نفی و انکار این زن بوده است. اتفاقی که برای دستاوردهای الهام اصغری افتاده، به‌نوعی مابه‌ازای اتفاقی است که برای دستاوردهای فیلم و عوامل می‌افتد. انگار فیلم به سرنوشت الهام دچار می‌شود. نه‌فقط خودش را انکار می‌کنند که جلوی نمایش فیلمی را که پیرامون او هم ساخته شده، می‌گیرند. به همین دلیل این فیلم فراتر از ارزش‌های سینمایی، اهمیت مضاعفی دارد. گفتمان مطلوب و مسلط که همیشه حکومت از زن ورزشکار ارائه می‌دهد، این است که زن ورزشکار چفیه می‌اندازد، چادر سر می‌کند، یا مدالش را به رهبر تقدیم می‌کند. حالا این فیلم دارد شکل و روایت دیگری از زن ورزشکار را نشان می‌دهد که اساساً در آن سیستم به رسمیت شناخته نمی‌شود.
طلا: در پایان فیلم وقتی الهام اشک شادی می‌ریزد، نوشته تیتراژ می‌آید که او هنوز هیچ هویت ورزشی در کشور خودش ندارد. دقیقاً این اتفاق برای فیلم ما هم افتاد. ما یک حرکت اندکی کردیم که خلاف جهت آب شنا کنیم، ولی فعلاً موج این‌قدر قوی بود که ما را هم با خودش برد. این اندک دیده شدن برای ما سازندگان فیلم خیلی جذاب و ارزشمند است. چون آن‌ها خواستند خود ما را هم به سرنوشت فیلم دچار کنند. یعنی فکر نمی‌کنم الان سحر هویتی به عنوان کارگردان در سیستم جمهوری اسلامی داشته باشد و فیلمش اصلاً به رسمیت شناخته نمی‌شود. اما ما زن‌ها یک چیز را خوب یاد گرفتیم. ما به دنیا آمدیم تا مبارزه کنیم و این مبارزه ادامه دارد. ما فیلم بعدی‌مان را در هر جای جهان می‌سازیم. رهاتر از خودمان . تک‌تک زنان در ایران هم به شکل‌های مختلف همین کار را انجام می‌دهند. زن ایرانی طی این سال‌ها یاد گرفته است که مبارزه کند؛ در خیابان، در ورزش، در سینما، در همه جا.
سحر: زمانی که دنبال مجوزهای فیلم بودیم، ما باید علاوه بر وزارت ارشاد، از نهادهای دیگر هم مجوز می‌گرفتیم. من به فدراسیون شنا رفتم و در آن‌جا به من گفتند تو داری درباره الهام اصغری فیلم می‌سازی؟ تو نمی‌دانی این آدم شارلاتان و دروغ‌گو است؟ شما نمی‌دانید چنان این ذهنیت منفی علیه الهام را ساخته بودند که حتی ورزشکارها هم نسبت به الهام موضع داشتند. حکومت خیلی خوب بلد هستند چطور آدم‌ها را حذف کنند. این اتفاق دارد برای تک‌تک ما در مسیر زندگی و مسیر کارمان می‌افتد. اما من این باور را دارم که این تلاش‌ها نتیجه خواهد داد. تلاش خواهیم کرد که این‌بار با دست بازتر فیلم بسازیم. از سانسور و ذهنیت بسته خارج شویم و این مبارزه نمی‌تواند به نتیجه نرسد.

با توجه به اتفاقی که برای خودتان و فیلمتان افتاد، پشیمان نیستید که چرا تن به سانسور ندادید؟
طلا: نه، ما پشیمان هستیم که کاش آن صحنه را با نیروی انتظامی گرفته بودیم.
سحر: و کاش دیالوگ‌های مهتاب کرامتی را دوبله نمی‌کردم. چون در هر صورت این فیلم در جمهوری اسلامی دیده نمی‌شد.
طلا: البته سحر تحت فشار بخشی از تهیه‌کننده‌ها هم بود.
سحر: الان احساس سربلندی می‌کنم که زیر فشار حکومت کم نیاوردم. چون زمانی که آن‌ها لیست سانسور را دادند، هنوز آن نگاه محافظه‌کارانه را داشتم، ولی باز هم یک درصد راضی به سانسور نشدم. گفتم مگر چند بار یک فیلم را تغییر می‌دهید. چرا سلاخی می‌کنید؟

امیدوارم هم‌چنان آثار تأثیرگذاری از شما در حوزه زنان ببینیم و با جسارت و پشتکاری که از شما سراغ دارم، حتماً این مسیر بعد از مهاجرت هم ادامه خواهد داشت.
سحر: مرسی از شما و انرژی و زمانی که برای ما صرف کردید. واقعاً از حمایتتان از فیلم ممنونم.

عکاس عکس‌های پرونده فیلم اورکا، مریم مجد است.