نایی زنی است که در یکی از روستاهای گیلان بهتنهایی بار مزرعهداری و خانهداری و بچهداری را بر دوش میکشد. همسرش برای جنگیدن از خانه و روستا دور شده است. او باید هم مرد باشد و هم زن، هم آشپز باشد و هم کشاورز، هم نگهبان مزرعه باشد و هم پاسدار حریم خانه، هم از گرازها نترسد و هم از غریبهها، هم روز فریاد بزند و هم شب لالایی بخواند، هم خانه را بچرخاند و هم گهواره را تکان بدهد، هم با گوش امیدوار باشد و هم با چشم منتظر. نایی اجازه خستگی ندارد و فرصت تردید هرگز. اگر غفلت کند، زندگی او را برده است. مانند جنگجویی که اگر خوابش ببرد، دشمن سنگرش را روی سرش خراب میکند. در آفتاب باید سایه بیندازد و در باران باید سقف بسازد. زندگی برای او یک جنگ بزرگ است.
در بحبوحه این نبرد تمامعیار، غریبهای از راه میرسد. غریبهای که ترس از چشمان و غربت از رخسارش میبارد. مهمان ناخواندهای که در همه زندگی کوچکش نه جنگل دیده نه شالیزار. نه زبان اهالی باران را میفهمد، نه کسی به سراغش میآید برای بردن. مرد کوچک از دل جنگی دیگر به زندگی پر از مبارزه زنی در گوشه دیگری از سرزمین پرتاب میشود؛ نه با خوبی و خوشی، که زخمی و بیکس. همه مادرانگی نایی که مرد در خانه ندارد و همه جوشش خونش برای خانهای که سرپناه او و کودکانش است، یک جا در پذیرایی از این کودک سیهچرده عربزبان متبلور میشود. این تبلور در درک او از جهان در همان خانه و مزرعه و جنگل در کاشت و داشت و برداشت محصول در مراقبت از شالیها در مبارزه و همزیستی با طبیعت خلاصه میشود و به این خانواده ناگاه عضوی اضافه میشود؛ فرزندوار و مسئول. دامن مادرانه نایی این آشنای مادرانگی ایرانی، کشتزار بزرگ رویش این درک عمیق است. درکی که از زبان و رنگ و سرزمین عبور میکند و به کرانههای تازهای از دانستگی و پذیرش منتهی میشود.
نایی نقش بینظیری برای یک بازیگر زن و سوسن تسلیمی بازیگر یگانهای برای بازی در نقش نایی است. از چهار فیلمی که تسلیمی برای بیضایی بازی کرده، نایی از ابتدا به نام او سند خورده بود. شمالی بودن و درکش از گیلان و زبان گیلکی و تجربه زیست در کنار زنان آن سرزمین توشهای شد گرانبها برای همه لحظههای پر از رنگ و نوری که سوسن تسلیمی ستاره اول و آخر آن است. بدون شک اگر نام این فیلم، «نایی، آشنای بزرگ» هم بود، کسی بر آن خرده نمیگرفت. حالا بعد از گذشت بیش از چهار دهه او همچنان ستاره بیچونوچرای حافظه تاریخی/ سینمایی ایرانیان است. نماد زنی که در زمانه تبدیل شدن همه به «ما» به فردیت خود وفادار ماند و از اصول خود کوتاه نیامد. اصلاً، اینکه او به عنوان یک بازیگر زن در کشاکش بازیهای روزگار این سرزمین اصول خودش را داشت و دارد، یکتا و یگانه است.
زنی که نهتنها معنایش را از کسی وام نمیگیرد، که معنا هم میبخشد، به فیلم، به تئاتر، به زندگی. قامت رعنای او شکل و شمایل واقعی زن است. شمایلی خالیمانده از پس مهاجرت او در سینمای ایران. جای خالی زنی که حرفی برای گفتن داشت، در پی دیده شدن به هر قیمتی نبود و بازیگری را به چشم هنر میدید نه سکوی پرتاب. از پس همین نگاه است که سوسن تسلیمی با آن روسری سپید، بدون برانگیختن حس ترحم یا احساس کاذب و کلیشهای مادر بودن در سینما، بالابلند و بشکوه ایستاده است و مهربانیاش را پشت فریادهایش پنهان کرده است. برای همین است که نقش برای او نوشته میشود و او به نقش معنایی از خودش میبخشد. برای همین است که میتوان هنوز به بازیهایش فکر کرد، به رفتارش نگریست و الگویی سلامت و سالم از چگونه بودنش به دست داد. او شمایلی است از اسطوره زن، چنانکه باید باشد و نیست.