افشاگری رسانه علیه خودش

نقد سریال «شوی صبحگاهی» ساخته جی کارسون

آرام روانشاد

در سال ۲۰۰۶ میلادی، تارانا برک، فعال اجتماعی رنگین‌پوست، برای نخستین بار هشتگ من هم همین‌طور یا همان ME Too را در شبکه‌های اجتماعی راه انداخت. او این حرکت را به عنوان بخشی از فعالیت‌های یک کارزار مردمی به انجام رساند که هدفش ایجاد اتحاد و هم‌دلی در میان زنان رنگین‌پوستی بود که مورد آزار جنسی قرار گرفته بودند. اغلب این زنان، از اقشار محروم جامعه برخاسته و آزارها و خشونت‌های جنسی را بارها تجربه کرده بودند. استقبال از این کارزار اجتماعی به‌ قدری زیاد بود که کمتر از شش ماه، هشتگ ME Too به شکلی گسترده مورد استفاده بسیاری از افراد مشهور و حتی سلبریتی‌ها قرار گرفت. به این ترتیب، موضوع خشونت جنسی به یکی از پرمخاطب‌ترین بحث‌های جهانی تبدیل شد. آن‌چه در ابتدا به عنوان حرکتی محلی آغاز شده بود، تبدیل به جنبشی جهانی شد. زن‌های بسیاری که مورد خشونت جنسی واقع شده و سکوت کرده بودند، شهامت این را یافتند که با این کارزار همراه شوند و مُهر سکوت را از لب بگشایند. اهمیت این کارزار این بود که این هشتگ تمام جنبه‌های آزار جنسی را تحت تأثیر خود قرار داد. متجاوزان و بیمارهای جنسی یک به یک رسوا می‌شدند و در میانشان نام‌های بزرگ کم نبود.
بی‌شک این جنبش با تکیه بر حضور گسترده سلبریتی‌ها و افراد تأثیرگذار جامعه گسترش یافت. آن‌ها به عنوان افرادی که مخاطبان گسترده‌ای دارند، توانستند مشکلات و معضلات را به شیوه‌ای تأثیرگذارتر و فراگیرتر به گوش جامعه جهانی برسانند. حضور طیف گسترده‌ای از خوانندگان، هنرپیشگان و افراد بنام جامعه آمریکا در این کمپین، بسیار تأثیرگذار بود. برای مردم عادی تصور این‌که تعداد زیادی از افراد مشهور برای مدت‌ها با آزارهای مختلف جنسی دست به گریبان بوده‌اند، علاوه بر ایجاد حس هم‌دردی، شهامتی در دل قربانیان تعرض‌های جنسی سرتاسر جهان ایجاد کرد و آن‌ها را تشویق کرد که سکوت خود را بشکنند و عاملان این قبیل آزارها را رسوا و در این زمینه اطلاع‌رسانی کنند. اوج داستان جنبش ME Too از آن‌جا آغاز شد که هاروی واینستین، تهیه‌کننده بنام و بسیار ثروتمند و قدرتمند دنیای فیلم و سینمای آمریکا و بیل کازبی، کمدین، بازیگر، نویسنده و تهیه‌کننده چیره‌دست آمریکایی از طرف طیف گسترده‌ای از زنان بازیگر و دست‌اندرکاران صنعت فیلم‌سازی هالیوود به اعمال خشونت و تعرض جنسی متهم شدند. اسامی چهره‌های شناخته‌شده‌ای نظیر گوئینت پالترو، آنجلینا جولی، اشلی جاد و لیا سیدو در میان این قربانیان بود. از همان زمانی که این جنبش به راه افتاد، انتظار می‌رفت به سوژه مهم و دست اولی برای کمپانی‌های فیلم‌سازی یا شبکه‌های تلویزیونی تبدیل شود.
در سال 2019 دو اثر جنجالی با این موضوع ساخته شد؛ فیلم سینمایی بامب‌شل (Bombshell) ساخته‌ جی روچ (که به فساد جنسی مدیر ارشد شبکه فاکس نیوز می‌پرداخت) و دیگری مینی‌سریال تلویزیونی برنامه صبحگاهی (The morning show). هر دو درباره آزارهایی بود که در محیط رسانه‌ای می‌تواند به کارکنان زن وارد شود. اپل در یکم ماه نوامبر ۲۰۱۹ اقدام به راه‌اندازی سیستم پخش +Apple TV کرد. اپل باید قدم‌های اولیه‌ خود را محکم برمی‌داشت و این کار را نیز کرد؛ از همان ابتدا اقدام به پخش فیلم‌ها و سریال‌های انحصاری جذاب، چه در کارگردانی و چه در محتوا، کرد. یکی از اولین تلاش‌های +Apple TV برای نشان دادن خود، مینی‌سریال برنامه‌ صبحگاهی بود، که درست هم‌زمان با راه‌اندازی این سرویس پخش منتشر شد. این سریال از کتاب برایان استلتر با عنوان صبح شما به‌خیر: درون‌نگاهی به دنیای کشنده تلویزیون صبحگاهی الهام گرفته است. داستان سریال با روزی به‌ظاهر معمولی در زندگی الکس لیوی (جنیفر آنیستون)، یکی از دو مجری اصلی برنامه‌ خبری صبحگاهی معروف برنامه صبحگاهی (The Morning Show)، آغاز می‌شود. بعد از این‌که لیوی برای آغاز روز کاری خود به ساختمان شبکه UBA می‌رود، با چارلی بلک (مارک دوپلاس)، سازنده و کارگردان اصلی برنامه، رو‌به‌رو می‌شود، که سراسیمه قصد دارد خبری ناگوار را به او بدهد؛ میچ کسلر ( استیو کارل)، زوج هنری الکس و مجری بخش اصلی خبر برنامه صبحگاهی به مدت ۱۵ سال، از سوی چند تن از کارکنان شبکه‌ UBA به فساد اخلاقی متهم و از کار برکنار شده است. الکس لیوی حالا ضمن کنار آمدن با از دست دادن نزدیک‌ترین همکار و دوستش، باید با فشار شدیدی که از سوی رسانه‌ها و مردم به سوی برنامه صبحگاهی وارد می‌شود، مقابله کند.
برنامه صبحگاهی یکی از سریال‌های تلویزیونی مهم آمریکایی است که به ماجرای سوءاستفاده‌های جنسی درون‌سازمانی می‌پردازد. بی‌شک در جهان امروز غولی به اسم رسانه حرف اول را می‌زند و هیچ چیز دیگری هم با آن نمی‌تواند برابری یا مقابله کند. چیزی جز رسانه نمی‌توانست این جنبش را در عرض چند ماه جهانی کند و صدای زنان مختلف دنیا را به گوش یکدیگر برساند و آن‌ها را در احقاق حق خود یاری کند. در سریال برنامه صبحگاهی، ما با موضوع بسیار مهمی طرف هستیم. رسانه که ابزاری برای رساندن پیام زنانی است که مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته‌اند، حالا خودش به عنوان مکانی برای روی ‌دادن چنین اتفاقی مورد مناقشه قرار می‌گیرد، آن هم از سمت چهره‌ای که بسیار محبوب است و مجری برنامه‌ای که به قول خودشان نماد آمریکا و زندگی آمریکایی محسوب می‌شود. محیط پر از استرس و شلوغ برنامه صبحگاهی انگار نشان‌دهنده افکار درهم و برهم کارکنانش است. هر چه بیشتر جلو می‌رویم، با واقعیت دردناکی مواجه می‌شویم و آن این است که بسیاری از کارکنان شبکه، مخصوصاً کارمندان زن از این سوءاستفاده‌های جنسی خبر داشتند و سکوت کرده بودند. این سکوت به دلیل منافع شبکه بوده که با به خطر افتادنش، موقعیت کاری خود را نیز در خطر می‌دیدند. این سکوت نشان می‌دهد بدترین و بزرگ‌ترین امتیازی که قدرت و ثروت در اختیار افراد قرار می‌دهد، این است که بسیاری از افراد نمی‌توانند در مقابل خواسته‌های افراد قدرتمند مقاوت کنند. این امر باعث می‌شود ثروتمندان و صاحبان قدرت به‌ندرت متوجه اشتباهاتشان شوند و این بسیار خطرناک است. چون به کارهایشان با این تفکر ادامه می‌دهند که کسی یارای مقابله با آن‌ها را نداشته و اگر کسی بخواهد جلوی آن‌ها قد علم کند، زیر پا له خواهد شد. باید درنظر داشت که بازی قدرت هیچ‌گاه یک بازی تک‌نفره نبوده است و هرکجا که قدرت و ثروت باشد، افرادی نیز هستند که برای رسیدن به آن از هیچ کاری دریغ نمی‌کنند. کارگردان از همان قسمت اول با ورود شخصیتی به نام برادلی جکسون (ریس ویترسپون) چالش بزرگی را در داستان ایجاد می‌کند و هوشمندانه آلکس و برادلی را مقابل هم قرار می‌دهد.

در سریال برنامه صبحگاهی روابط کاری و اجتماعیِ افراد در یکی از بزرگ‌ترین و پول‌سازترین صنایع جهان (صنعت سرگرمی) به چالش کشیده می‌شود. برادلی برخلاف الکس که همواره جانب احتیاط را نگه می‌دارد و قبل از هر چیز به موقعیتش فکر می‌کند، جسور و بی‌پرواست و از افشاگری ابایی ندارد. شاید به همین دلیل است که این تأثیر برعکس می‌شود. درحالی‌که قرار است برادلی از آلیس بیاموزد، شهامت برادلی باعث تغییر موضع آلیس می‌شود. در این سریال به‌خوبی دنیای مردانه‌ای که در آن نگاه ابزاری به زنان وجود دارد، نشان داده می‌شود. سیاست مردانه‌ای که برای حفظ شبکه و بالا بردن تماشاچی تصمیم می‌گیرد زن‌ها را مقابل هم قرار دهد و به جان هم بیندازد. دنیای مردانه‌ای که می‌خواهد امنیت مالی و کاری یک زن در دستان مردها باشد، نه خودش! الکس در ابتدا مرعوب این جهان مردانه است. برای حفظ کردن زندگی‌ای که در این سال‌ها ساخته، سکوت را ترجیح می‌دهد. در دنیایی که امنیت مالی و کاری او وابسته به تصمیم‌هایی است که مردان برایش می‌گیرند، باید با جهان مردانه هم‌راستا شود. اما در ادامه وقتی می‌فهمد ابزاری در دست مدیران رده بالای شبکه است و قرار است خودش هم به‌زودی حذف شود، سعی می‌کند با یک اقدام جسورانه در مقابل مردانی که او را کنترل کرده‌اند، بایستد و این اقدام او باعث می‌شود زندگی او و برادلی به‌کلی تغییر کند.
سکوت او در قبال رسوایی جنسی دوست و همکارش چیزی نیست که برادلی بتواند از آن چشم بپوشد و مدام به او یادآوری نکند که به نوعی هم‌دست میچ در این ماجرا بوده است و شاید این جسارت و یادآوری مهم باعث تحول الکس شود. برادلی به عنوان یک خبرنگار رسالتش را گفتن حقیقت می‌داند؛ حالا چه به مذاق شبکه خوش بیاید یا نه! در قسمتی که برای تهیه گزارش آتش‌سوزی کالیفرنیا رفته‌اند، شاهد این ماجرا هستیم. برادلی سعی در افشای این دارد که چگونه سلبریتی‌ها با دادن پول زیاد نیروهای آتش‌نشانی را در خدمت خود می‌گیرند؛ کاری که باعث می‌شود افراد عادی نتوانند از این خدمات استفاده کنند. اما الکس با این گزارش مخالفت می‌کند و ترجیح می‌دهد داستان مردی که سگ‌ها را نجات داده، روایت شود. چون بخشی از همان زمین‌های حفاظت‌شده به مدیر شبکه تعلق دارد. دیالوگ درخشانی را یک آتش‌نشان خطاب به برادلی می‌گوید: «این‌جا آمریکاست و پول حرف اول را می‌زند.» همین یک دیالوگ کوتاه کافی است که بدانیم در نظام سرمایه‌داری صاحبان پول و قدرت می‌توانند هر طور که دلشان بخواهد، از انسان‌ها استفاده ابزاری کنند.
هم در بامب‌شل و هم در برنامه صبحگاهی به‌خوبی نشان داده می‌شود که زنان چگونه عزم خود را جزم می‌کنند تا در صنعتی که با آن‌ها خشن است و از آن‌ها سوءاستفاده می‌شود، از خود دفاع کنند. در سریال برنامه صبحگاهی ماجرا از منظر دیگری هم مورد بررسی قرار می‌گیرد؛ نقشی که خودِ زنان در این زمینه ایفا می‌کنند. آیا جذابیت ظاهری یک مرد یا عنوان پرطمطراقش یا شهرتش می‌تواند دلیل موجهی باشد که یک زن اجازه دهد آن مرد به او نزدیک شود؟ در این ماجرا نقش زنان به چه اندازه است؟ آیا بسیاری از آزارهای جنسی که به زنان اعمال می‌شود، در بستری شکل نمی‌گیرد که جاه‌طلبی خود زن باعثش است؟ از جمله دختر جوان و زیبایی که با مجری بخش هواشناسی در خفا رابطه دارد، یا تهیه‌کننده‌ای که خودش اعتراف می‌کند برای پیشرفت با میچ رابطه داشته است. سریال سؤال‌هایی از این دست را مطرح می‌کند و البته بسیاری از سؤال‌ها بی‌جواب می‌ماند. قرار است این سریال برای فصل دوم تمدید شود، پس شاید جواب سؤال‌هایمان را در فصل بعد بگیریم.
ساختن سریال یا فیلم درباره‌ی جنبش Me Too کار سختی است، چراکه این ماجرا هنوز ادامه دارد و هنوز زنان بسیاری هستند که در محیط‌های کاری و اجتماع مورد خشونت و آزار جنسی واقع می‌شوند. بسیاری حرف می‌زنند و بسیاری سکوت می‌کنند. شاید ساختن آثاری از این قبیل به آن‌ها یادآوری کند که سکوت فقط باعث می‌شود قربانیان بیشتری به این ماجرا اضافه شوند. باید سکوت را شکست. هر چند که تبعاتش سخت باشد. ساختن فیلم و سریال درباره‌ این جنبش‌ها و حرکت‌های اجتماعی به قربانیان قدرت سخن گفتن و در میان گذاشتن تجربه تلخی را می‌دهد که مدت‌ها به دلایل مختلف فردی، اجتماعی و ناامیدی از اجرای عدالت، آن را پنهان کرده بودند. هم‌چنین به رسوایی متجاوزان زنجیره‌ای و افراد شناخته‌شده‌ای می‌انجامد که با استفاده از قدرت پایگاهی خود توانسته بودند برای مدت طولانی، افراد زیادی را مورد آزار جنسی قرار دهند.