زنان نویسنده، منتقد و روزنامهنگار میتوانند در حلقههای مردان درباره هر چیزی حتی زنان بنویسند و فیلمهای زنانه را نقد کنند، دیده شوند، مورد حمایت و تحسین قرار بگیرند، نویسنده خوبی تلقی شوند و بهراحتی به کارشان ادامه دهند اما از جایی که زنان رویکردی فمینیستی را در پیش میگیرند و از زیر سایه مردان بیرون میآیند، بناگه به یک «دیگری» بدل میشوند که در معرض انکار و حذف و سرکوب قرار میگیرند. فضای مطبوعات سینمایی چیزی جدا از جامعه نیست و همواره زنان را تا جایی در خود میپذیرد و به آنها مجال رشد و پیشرفت می دهد که گفتمان برتر مردانه را زیر سوال نبرند و قدرت تحلیل و نگارش خود را به رخ نکشانند. در خوشبینانهترین حالت زنان میتوانند در کنار مردان قدم بردارند و با آنها پیش روند اما هرگز اجازه ندارند که جلوتر از آنها حرکت کنند و گام بزرگتر و بلندتری بردارند و نقش پیشرو و تاثیرگذاری بر عهده بگیرند و توجه بیشتری را به خود جلب کنند. در این ماجرا زنان دو راه پیش رو دارند: یا باید از هوش و استعداد و جاهطلبیشان چشم بپوشند و خود را به همان حد و اندازه تعیینشده از سوی مردان تقلیل دهند تا از حمایت آنها برخوردار شوند و در آرامش و آسودگی به کارشان ادامه دهند و یا اگر به محدودیتها تن ندهند و سهم بیشتری از فضای انحصاری مردان بخواهند و ابراز وجود کنند و بدون کمک پدرخواندهها مسیر خود را باز کنند، باید وارد مبارزه ای مدام با دار و دستههای مردانه شوند که فضا را برای آنها ناامن و دشوار میکنند و دست به هر کار غیراخلاقی میزنند تا حذفشان کنند.
مفهوم «خوشیکُشی فمینیستی» که سارا احمد مطرح میکند، میتواند در درک دلایل هراس عمومی از نقد فمینستی و زنان منتقد فمینسیت راهگشا باشد. احمد پیرامون ایده خوشیکشی فمینیستی توضیح میدهد که چطور فمینیستها با اشاره به جنبههای آزاردهنده مردسالارانه، خوشی جمعی اجتماع را بر هم میزنند و اجماعی علیهشان شکل میگیرد تا آنان را به عنوان مزاحمانی تهدیدکننده، طرد و بیگانه کنند. نوشتههای فمینستی نیز در راستای حمله به جریان فراگیر و غالب مردسالاری است که همگان آن را پذیرفتهاند و به آن خو گرفتهاند و هر بار که زنی از منظر فمینسیم مینویسد، این سازگاری کاذب جمعی را به خطر میاندازد و در هژمونی مردانه اخلال ایجاد میکند و تبعیض و ظلم انکارشده را در معرض دید قرار میدهد و لذت ناشی از بیخبری و بیتفاوتی را مخدوش میکند و تکتک افراد جامعه مجبور میشوند به امور ناخوشایندی توجه کنند که همواره میکوشند نادیده بگیرند. معمولا کسی از خدشه دار شدن علاقه، نگرش و سبک زندگی خود احساس شادمانی و شعف نمیکند و فرد در پایبندی جمعی به یک عقیده -هرچند غلط و ناروا- احساس امنیت میکند و دلش نمیخواهد دیگری از راه برسد و بنمایههای اندیشهاش را متزلزل کند و وفاداری و وابستگیاش به تفکری ریشهدار را زیر سوال ببرد و زیر پایش را سست و توخالی کند.
نقد فیلم فمینیستی نیز دقیقا همین کارکرد را دارد و وقتی منتقد زن فمینیست، علاقه و دیدگاه عمومی و پذیرفتهشده درباره فیلم، فیلمساز یا بازیگری را به چالش میکشد و جنبههای آزاردهنده و نامطلوب پنهانیاش را عیان میکند و جنبشها و جریانات تاریخی را مورد تردید و تشکیک قرار میدهد، افراد حالت تهاجمی میگیرند و در همدستی با هم میکوشند تا هر نوع کنش تنشآمیز علیه قرارداد/ میل/ لذت جمعیشان را سرکوب کنند و فضای ازدسترفتهشان به دلیل پیشروی یک منتقد فمینیست را حتی با توسل به خشونت پس بگیرند و جایگاه زیرسوالرفته خود را احیا کنند. بنابراین سینما، ادبیات، هنر، علم، سیاست و هر چیز دیگری که مردان، خود را نگهبانان ازلی ابدی آن میدانند و به بهانه محافظت از آنها به زنان فیمنیست حمله میکنند، فقط دستاویزی برای حفظ سلطهگری و انحصارطلبی مردانه است تا همچنان آنها را در موقعیت دانای کل و همهچیزدان نگه دارد و تعیین معیارهای پسند یا ناپسند اجتماعی را بر عهده شان بگذارد. نقد فمینسیتی از اساس بر پایه ایجاد تنش، ناسازگاری و اخلال ایجاد شده است و همانطور که سارا احمد، کار فمیسنیتها را حرکت در جهت خلاف جریان اصلی و بر هم زدن بازی رایج و فراگیر میداند و بیان میکند که چطور این فرایند از بین بردن لذت و خوشی، کلهشقی، لجاجت و خودرایی و درافتادن با دیگران تلقی میشود.
از این رو نقدها و نوشته های فمینسیتی، آثاری برخورنده، تهاجمی، اعتراضی، تنشزا و برهمزننده به نظر میرسند که میتوانند عده ای را خشمگین کنند و مخالفتهایی را برانگیزند و مورد هتاکی قرار بگیرند اما تا وقتی که نابرابری و تبعیض در جهان باقی است و افراد در توافقی جمعی به آن تن دادهاند و از وضعیت موجود احساس رضایت و خشنودی میکنند، فمینیستها نیز با نوشتههایشان به این انفعال خوشایند میتازند و درصدد فروپاشی آرامش و امنیت اکثریتی برمیآیند که نسبت به حذف و سرکوب زنان در اقلیت واکنشی نشان نمیدهند. سارا احمد در انتهای نوشتهاش، مبارزه علیه نابرابری را همچون کوبیدن سر خود به دیوار آجری تعبیر میکند که دیوار همانطور که هست، میماند و ما زخمی میشویم اما با جسارت بیان میکند که «با این همه باید زخمخورده و پرجراحت همچون نقطهنظرهایمان سرپا بمانیم». زیرا در به قتل رساندن خوشی میتواند سرخوشی بسیاری نهفته باشد و من میخواهم بگویم آن سرخوشی نهفتهای که احمد از آن سخن میگوید، میتواند حس امید ناشی از مواجهه با تکثیر و زیاد شدن زنانی باشد که دیگر از موانع نمیترسند و با شهامت سر به دیوار آجری میکوبند تا درنهایت روزی شاهد فروپاشی دیواری باشیم که جلوی راه زنان کشیدهاند.