ملیحه نیکجومند

نه توسری، نه روسری

گزارش تحلیلی پیرامون حجاب در سینمای ایران

نزهت بادی
چطور حجاب وارد سینما شد؟

بر اساس روزنامه‌های سال 57، نخستین بحث‌ها پیرامون اجبار حجاب برای زنان در اسفند سال 57، حدود یک ماه پس از انقلاب مطرح شد. روزنامه اطلاعات در 15 اسفند گزارشی از سخنان روح الله خمینی، رهبر انقلاب در مدرسه فیضیه منتشر کرد که در آن گفته بود: «زنان اسلامی باید با حجاب بیرون بیایند. نه این‌که خودشان را بزک کنند. کار در ادارات ممنوع نیست، اما زنان باید با حجاب اسلامی باشند.» این سخنان از سوی زنان بی‌پاسخ گذاشته نشد و تظاهرات اعتراضی گسترده‌ای علیه حجاب اجباری در 17 اسفند، هم‌زمان با هشتم مارس و روز جهانی زنان برگزار شد. در 21 اسفند زنان مقابل ساختمان تلویزیون تجمع کردند و به صادق قطب‌زاده، سرپرست رادیو و تلویزیون، به سانسور تصویرشان از تلویزیون اعتراض کردند. در 27 اسفند فرزانه تأییدی، بازیگر معروف سینما، در گفت‌وگو با روزنامه اطلاعات تعریف کرد که با وجود داشتن روسری، عده‌ای از جوانان با چاقو به او حمله کردند و قصد داشتند موی سرش را بتراشند.
از اسفند 57 تا تیر 59 بحث‌ها پیرامون حجاب میان مخالفان و موافقان ادامه داشت، تا این‌که در تیر 59 روح‌الله خمینی از بنی‌صدر، رئیس‌جمهوری ایران، خواست تا همه اداره‌های دولتی را اسلامی کند و از فردای آن روز ورود زنان بی‌حجاب به اداره‌های دولتی ممنوع شد. این اجبار به حجاب تا سال 61 ادامه داشت و به‌تدریج تثبیت شد و درنهایت در سال 63 از سوی مجلس شورای اسلامی قانون مجازات اسلامی درباره حجاب به تصویب رسید و از پوشش زنان جرم‌ا‌نگاری شد و همه زنان مجبور به رعایت این قانون شدند که تاکنون نیز ادامه دارد. بر اساس این قانون هر زنی در معابر عمومی حجاب را رعایت نکند، به 72 ضربه شلاق محکوم می‌شود.
از همان زمان سرنوشت بازیگران زن سینمای ایران با حجاب گره خورد و بر اساس گزارشات منتشرشده در روزنامه‌های آن دوران، کارمندان تلویزیون و بازیگران سینما بخشی از زنان مخالف حجاب اجباری در تظاهرات و تجمعات را تشکیل می‌دادند. یکی از مهم‌ترین عکس‌های مربوط به تظاهرات اعتراضی علیه حجاب اجباری در روز جهانی زنان که هنگامه گلستان ثبت کرده و به سندی اجتماعی سیاسی بدل شده است، زنی را مقابل یک معمم نشان می‌دهد که انگشتش را به سوی او گرفته است و با او مجادله می‌کند. این زن شیده رحمانی که با نام ملیحه نیکجومند شناخته می‌شود، زن بازیگر سینمای ایران است.
او در گفت‌وگو با رادیو زمانه از آن روز تاریخی تعریف می‌کند: «آن روز دقیقاً یادم نمی‌آید کی بود، اما می‌دانم که تظاهرات نزدیک دانشگاه تهران برپا شد. ما در خیابان مشتاق زندگی می‌کردیم و نزدیک دانشگاه تهران بودیم. از چند روز قبل اراذل و اوباش ریخته بودند و در خیابان‌ها شعار «یا روسری یا توسری» را می‌دادند. پونز روی پیشانی دختران جوان می‌کوبیدند. هنوز حجاب قانونی و اجباری نشده بود، اما درگیری میان زنان و چماق‌داران بود.» او پس از انقلاب مثل همه بازیگران زن دیگر مجبور به رعایت حجاب در سینما شد. خودش در این‌باره می‌گوید: «حجاب در مملکت قانون شد. مثل همه مجبور بودم. اگر به خودم بود، مثل همیشه بودم. مثل قبل‌ها. موهایم را می‌بستم و ساده ساده حرکت می‌کردم.»
برخورد قهرآمیز و خشونت‌بار حکومت پس از انقلاب با زنان بازیگر سینما بیش از هر چیزی ناشی از نحوه پوشش آن‌ها در فیلم‌ها بود که نمایش مو و بدنشان را جرم و گناه می‌دانستند و با اخراج آن‌ها از مراکز فرهنگی و هنری، ممنوع‌الکار کردن و تشکیل پرونده‌های امنیتی اقدام به حذفشان از سینما کردند. محمد بهشتی، مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی، که از افراد تأثیرگذار در آن دوران به حساب می‌آید، در این زمینه می‌گوید: «این جماعت توبه کردند. ما هم پذیرفتیم که در ایران بمانند و کار کنند. اما بعد دیدیم مگر می‌شود که مخاطب سینما تک تک فیلم‌های قبلی آن‌ها را از یاد ببرد؟ به همین خاطر مجبور شدیم تمام مصادیق سینمای قبل از انقلاب را پاک کنیم و درنهایت تصمیم این شد که این افراد کار نکنند.»
نتیجه چنین تصمیمی حذف مهم‌ترین بازیگران زن سینمای قبل از انقلاب مثل فروزان، ایرن، نوری کسایی، روشنک صدر، طوطی سلیمی، گوگوش، شهره آغداشلو، لیلا فروهر، پوری بنایی، فرزانه تأییدی و مری اپیک بود. از فهرست طولانی زنان فعال در سینما، فقط بازیگرانی همچون پروانه معصومی، شهلا ریاحی، حمیده خیرآبادی، فخری خوروش، جمیله شیخی و مهین شهابی شانس ادامه کار را پیدا کردند. شبنم طلوعی بازیگر تئاتر و سینما در این زمینه می‌گوید «ساختار سینما جدا از ساختار کل کشور نیست و وقتی در بستر تاریخ نگاه می‌کنیم، می‌بینیم انقلابی رخ می‌دهد که عده‌ای را حذف می‌کند و عده‌ای را جای آن‌ها وارد می‌کند. در سینما نیز همچون مدارس، ادارات و جاهای مختلف حذف و پاکسازی صورت می‌گیرد. در ارتش و نیروهای نظامی که حذف به صورت اعدام رخ می‌دهد.»
او به اتفاق تاریخی مهمی در جریان مبارزات زنان علیه حجاب اشاره می‌کند و می‌گوید «توجه داشته باشیم وقتی مسئله حجاب مطرح می‌شود، بسیاری از روشنفکران درباره آن سکوت می‌کنند. در پشت صحنه مستندی که من می‌ساختم، خیلی‌ها می‌گفتند که ما در آن زمان صلاح ندیدیم که به اجبار حجاب اعتراض کنیم و می‌گفتیم اولویت ما نیست و امروز پشیمانیم. بنابراین وقتی کسانی که در مسیر اندیشه حرکت می‌کنند، در برابر حجاب اجباری موضعی نمی‌گیرند، قابل درک است که بازیگران در آن فضا به حجاب تن بدهند. البته در همان زمان کسانی از میان بازیگران بودند که اعتراض کردند، مثل ملیحه نیکجومند که او را در حال بحث با یک معمم می‌بینیم اما وقتی اکثریت جامعه این اجبار را می‌پذیرد و روشنفکران هم از مخالفت با آن حمایتی نمی‌کنند و حرف زور تحمیل می‌شود، بازیگران هم مثل بقیه مردم برای ادامه کار و امرار معاش می‌پذیرند. در کنار نسل بازیگران قبل از انقلاب، نسل جدیدی هم وارد می‌شود که اساسا هیچ تصوری از آنچه برایش الگوسازی می‌شود، ندارد و اصلا گمان نمی‌کند که می‌توان طور دیگری بدون پوشش هم بازی کرد. از همان ابتدای ورودش قبول می‌کند که قالب‌هایی وجود دارد و باید در آن چهارچوب‌ها کار کند. بنابراین سینما هم جزئی از یک کل بود و کاری که حکومت با بازیگران کرد، با همه زنان کرد. »

سوسن تسلیمی
چقدر حجاب در هر دهه بر سینما تأثیر گذاشت؟

از سال 57 تا 63 که قانون حجاب تصویب شد، حجاب در سینمای ایران نیز مثل جامعه بلاتکلیف بود. بااین‌حال، هرچند هیچ قانون آشکار و معینی برای رعایت حجاب در سینما وجود نداشت، اما فیلم‌ها به خاطر عدم رعایت حجاب دچار ممیزی و سانسور شدید می‌شدند. در این دوره فیلم‌های چریکه تارا (57) و مرگ یزدگرد (58)، باشو غریبه کوچک (63) ساخته بهرام بیضایی به خاطر نوع پوشش سوسن تسلیمی و خط قرمز (60) ساخته مسعود کیمیایی به خاطر بی‌حجابی فریماه فرجامی توقیف می‌شوند. بخشی از انواع محدودیت‌ها را می‌توان در دستورالعمل‌هایی که به سوسن تسلیمی هنگام بازی در فیلم مادیان ابلاغ می‌شود، دریافت. به او می‌گویند لباس‌هایش رنگارنگ نباشد، تصویرش باید ملایم شود. تارهای موی سرش بیرون نزند، جلب توجه نکند و وقتی با بازیگر مرد مقابل حرف می‌زند، مستقیم توی چشمش نگاه نکند. بااین‌حال، وقتی فیلم در جشنواره فجر شرکت می‌کند و همه مطمئن هستند که سوسن تسلیمی جایزه بهترین بازیگر زن را می‌گیرد، نه‌فقط جایزه را به او نمی‌دهند، بلکه اعلام می‌کنند که هیچ‌کدام از بازیگرهای زن با معیارهای اسلامی و انقلابی هم‌خوانی ندارند و شایسته جایزه نیستند.
مهشید زمانی، روزنامه‌نگار و منتقد سینما، در تحلیل آن دوره می‌گوید: «در سال‌های آغازین انقلاب و جنگ بسیاری از فیلم‌سازان حذف زنان یا فرستادن آنان به پستو را چاره گذر از ممیزی‌های هنوز تثبیت‌نشده دیدند. با اندکی ضریب خطا می‌توان گفت از بین حدود ۳۰۰ فیلم تولیدشده در فاصله ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۸ تنها در ۵۰ فیلم، زنان حضور دارند، که آن هم بیشتر شامل نقش‌های فرعی می‌شود ‌و در ۲۵۰ فیلم دیگر تقریباً زنی بر پرده دیده نمی‌شود، یا اگر حضوری محدود دارد، با حذفش کوچک‌ترین لطمه‌ای به فیلم وارد نمی‌آید. به این شکل، فیلم‌سازان از دادن نقش‌های مهم به زنان به دلیل محدودیت‌های حجاب و دیگر محدودیت‌های اخلاقی که با حضور زنان باید با آن‌ها مواجهه می‌شدند، پرهیز می‌کردند.»
سوسن تسلیمی در گفت‌وگو با دویچه وله می‌گوید: «در سال‌های ابتدای انقلاب تلاش این بود که نقش زن را به‌کلی در سینما و تئاتر کم‌رنگ و تضعیف کنند. بعد هم که تصمیم گرفته شد نقش زن را به او بدهند که حضور داشته باشد، محدودیت‌هایی برایش قائل شدند.» سوسن تسلیمی این محدودیت‌ها را در دو شکل محتوای نقش‌ها و ظاهر بازیگر مطرح می‌کند و می‌گوید: «محتوای نقش زن این بود که شکل جدیدی از زن بر اساس اخلاقیات مذهبی و سنتی نشان داده شود که در آن زن به عنوان جنس دوم مطرح باشد. زن را به صورت فعال، تصمیم‌گیرنده و مستقل نمی‌خواستند. محدودیت بعدی در فرم بود. بر این مبنا پوششی برای زن انتخاب شد و موها نباید دیده می‌شد. فقط دست‌ها و صورت بودند که می‌توانستند دیده شوند. در ارتباط با حرکات فیزیکی هم زن محدود بود. نباید می‌دوید، چون اندامش تکان می‌خورد.»
با اعمال محدودیت‌های شدید در دهه 60 ، سینما در انحصار مردان قرار می‌گیرد و زنان یا حضور ندارند، یا با چادر و مقنعه نقش مادران و همسران و خواهران مردان انقلابی و رزمنده را بازی می‌کنند که وظیفه‌شان خدمت به آرمان‌های حکومت اسلامی است. تلاش حکومت این بود که به وسیله شخصیت‌های زن در فیلم‌ها، الگوی زن مسلمان و محجبه انقلابی را در جامعه ترویج دهد. با وجود اعمال فشارها، فیلم‌سازان تلاش کردند تصویر دیگری از زن را در فیلم‌هایشان نشان دهند و از روش‌هایی برای فرار از ممیزی حجاب کمک بگیرند.
مهشید زمانی می‌گوید: «برای اولین بار پس از انقلاب در ۱۳۶۸ با فیلم‌ هامون ساخته داریوش مهرجویی زنی از طبقه مرفه با لباسی آراسته و روش روسری بستن متفاوتی که آن را به استایل و نه اجبار تبدیل کرده، بر پرده می‌آید و از آن پس راه کمی برای ورود آن‌چه زن بدحجاب می‌نامند، به سینما باز می‌شود. مقاومت، تلاش و خلاقیت فیلم‌سازان در باز شدن فضای هنری قطعاً تأثیرگذار بوده و هست و در طول زمان، فیلم‌سازان روش‌هایی را برای گریز از ممیزی حجاب آموخته‌اند. در دهه ۷۰ هم آمار حضور زنان بر پرده بهتر از دهه ۶۰ نیست، اما فیلم‌های زن‌محور مهمی در این دهه مثل نرگس، روسری آبی، سارا،‌ کیمیا و زندان زنان خلق می‌شوند. هرچند آن‌ها هم هم‌چنان درگیر محدودیت‌های حجاب هستند.»
با روی کار آمدن محمد خاتمی و دولت اصلاحات، فضای سینما نیز کمی بازتر می‌شود و از یک سو موضوعات جسورانه‌تری امکان طرح در فیلم‌ها را می‌یابند و از سوی دیگر، نسل جدیدی از بازیگران زن وارد سینما می‌شوند که دیگر از پوشش مرسوم استفاده نمی‌کنند. فیلم‌هایی که در آن دوران هدیه تهرانی در نقش زنی مستقل و خودساخته بازی می‌کند که معمولاً تیپ اسپرتی دارد و پیراهن و شلوار می‌پوشد، شمایل تازه‌ای از پوشش زن را وارد سینما می‌کند. مهشید زمانی درباره تغییرات این دوران می‌گوید: «با به روی کار آمدن دولت اصلاح‌طلب محمد خاتمی که از پشتیبانی کامل مردم برخوردار بود، آزادی‌هایی به جامعه هنری داده شد که به فیلم‌سازان میدان داد تا گاه بتوانند از خط قرمزهای تعریف‌شده سرپیچی کنند. در این دهه حضور فیزیکی زنان بر پرده بیش از دو‌ دهه قبل است. گویی فیلمسازان دیگر قواعد بازی را آموخته‌اند و پذیرفته‌اند و کمتر می‌بینیم‌ فیلمی به دلیل حضور شخصیت‌های زن دچار سانسور شود. به عنوان مثال، فیلم‌سازان می‌کوشند زنان را کمتر در حریم‌های خصوصی نشان دهند تا حجاب اجباری کمتر باعث شود فیلم غیرواقعی به نظر رسد، مثل سگ‌کشی، یا با تراشیدن موهای سر زنان، بتوانند آن‌ها را بی‌حجاب نشان دهند، مثل ده عباس کیارستمی.»
اما از نظر او در نیمه دوم دهه ۸۰ و آغاز دهه ۹۰ با ورود دولت اصول‌گرای احمدی‌نژاد، اتفاق عجیبی می‌افتد. او در تحلیل این دوران می‌گوید «در بسیاری از فیلم‌ها تعداد زن‌هایی که بدحجاب خوانده می‌شوند، افزایش می‌یابند و این نوع پوشش زنان به فیلم‌های فیلم‌سازان اصول‌گرا هم راه پیدا می‌کند. چنین به نظر می‌رسد که دولت اصول‌گرای احمدی‌نژاد بیشتر درگیر کنترل تماتیک فیلم‌هاست تا ظاهر بازیگران زن. گویی دولت احمدی‌نژاد سعی دارد با مردم در باب حجاب اجباری و برخی دیگر از آزادی‌های فردی مذاکره کند و در ازای کمتر کردن محدودیت‌های اجتماعی، آزادی‌های سیاسی و بیان را حتی محدودتر از پیش کند دوران ریاست جمهوری حسن روحانی همزمان با گسترش شبکه خانگی می‌شود که این فرصت را برای فیلمسازان فراهم می‌کند که سانسور پیرامون ظاهر زنان را بیشتر دور بزنند. »
با شروع دوران ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی، محدودیت‌های پیرامون حجاب نه فقط بیشتر می‌شود، بلکه ماهیت ارتجاعی و واپسگرا نیز می‌یابد. از همان ابتدا که محمد مهدی اسماعیلی برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پیشنهاد می‌شود، او زنان سینمای ایران را به بی‌حیایی متهم می‌کند و بعد از انتخابش آشکارا بر اهتمام جدی رعایت و اجرای حججاب و عفاف سخن می‌گوید و بیان می‌کند که «من حاضر نیستم فیلمی را با خانواده‌ام ببینم. چطور می‌توانم اجازه دهم که مردم ما این فیلم را ببینند؟» درواقع از همان آغاز کار دولت، انتخاب وزیر و مدیر و دبیر جشنواره فیلم فجر که هیچ کدام دیدگاه و رویکرد سینمایی ندارند، نشان می‌دهد که با دولتی روبرو هستیم که دنبال احیای سینمای دینی و انقلابی دهه شصت است.
مهشید زمانی در این زمینه می‌گوید «بر اساس عملکرد این دولت در جامعه مثل بگیر و ببندهای زنان در خیابان، حرف‌های مرتجع اعضای کابینه ایشان درباره حجاب، تعیین قوانین درباره پوشش زنان در ادارات و روابط زن و مرد در فضاهای مشترک نشان می‌دهد که گویی باید شاهد عقبگرد در سینما باشیم. مخصوصا نحوه برخورد با پوشش و رفتار بازیگران در جشنواره کن اخیر و سختگیری‌های پیرامونش ما را به یاد دهه شصت می‌اندازد. اما من معتقدم می‌توان امید داشت که تلاش برای بستن مجدد فضا نتیجه‌بخش نخواهد بود. چون در دهه ۶۰ اعتقاد مردم به آرمان‌های انقلاب و جنگ مانع از واکنش و اعتراض مدنی آنان می‌شد اما اکنون چنین اعتقادی وجود ندارد.»

چگونه سینماگران به حجاب واکنش نشان دادند؟

بااین‌حال، در تمام دولت‌ها حجاب زنان در سینما هم‌چنان خط قرمز باقی می‌ماند و فقط این‌که چه کسی وزیر فرهنگ و ارشاد اسامی می‌شود و معاونت سینمایی را بر عهده می‌گیرد و بنا بر دل‌خواهش محدودیت‌ها را کمتر یا بیشتر می‌کند، بر اجراهای متفاوت این قانون در سینما تأثیر می‌گذارد. همین موضوع باعث شده است بعضی از فیلمسازان بتوانند راه‌هایی را بیابند که هم حجاب را کاملاً رعایت نکنند و هم به دلیل عدم رعایت حجاب دچار سانسور یا توقیف نشوند. مثل استفاده از کلاه‌گیس یا کلاه، تراشیدن موی سر، مدل‌های خاص بستن شال یا روسری.
منصوره شجاعی، نویسنده، پژوهش‌گر و فعال حقوق زنان در این زمینه می‌گوید: «در مقایسه با فیلم‌های دهه ۶۰، حجاب زنان در فیلم‌های کنونی بسیار تغییر کرده و این به ما می‌گوید که فیلم‌سازان به دلیل محدودیت یا کنترل مجبور هستند با ترفند‌هایی موضوع حجاب را اصطلاحاً دور بزنند. مثلاً نوع روپوش و روسری زن مدرن طبقه متوسط در فیلم‌های استاد جاودان سینما و تئاتر، بهرام بیضایی عزیز، یا در فیلم‌های رخشان بنی‌اعتماد، داریوش مهرجویی، تهمینه میلانی و محمد رسول‌اف نشان می‌دهد که آن‌ها سعی می‌کنند از آن‌چه لباس غیرشرعی و غیرقابل قبول از سوی حکومت است، استفاده کنند. البته که به‌هرحال مسخره است وقتی مثلاً زنان در رختخواب هم با همین پوشش دیده می‌شوند.»
آسیه امینی، شاعر، نویسنده و تحلیل‌گر مسائل اجتماعی در پاسخ به این سؤال که آیا این نوع روش‌ها می‌تواند نوعی مقاومت در برابر حجاب به حساب بیاید، پاسخ می‌دهد: «نه‌تنها فیلم‌سازان، که حتی خود ما زنان هم در گذشته گاهی به همه این روش‌ها روی می‌آوردیم تا فضای به‌شدت تنگ اجتماعی را کمی قابل تحمل‌ کنیم. من خاطرم است که در دهه ۸۰ با گروهی از زنان قرار گذاشتیم که همگی سرمان را بتراشیم و هم‌زمان با هم وارد خیابان‌ها و فضاهای عمومی شویم. متأسفانه در آن زمان عده‌ای از فعالان حقوق زنان با این استدلال که خواسته‌های جنبش زنان بهتر است معتدلانه باشد و فضا را برای سرکوب سیاسی آماده نکند، مانع این تصمیم جمعی شدند. البته زمان گذشت و تجربه نشان داد که موضع جمهوری اسلامی در برابر حقوق زنان همیشه رادیکال است و با برخورد متعادلانه هم نمی‌شود در آن تغییری ایجاد کرد. تاریخ روبه‌روی ماست دیگر!»
از نظر آسیه امینی «تا وقتی قانون جمهوری اسلامی وجود دارد، زن یک انسان مستقل و برابر با مردان نیست، حالا چه روسری سرش باشد، چه کلاه‌گیس. چه سرش را تیغ بزند که ظاهری غیرجذاب و غیرسکسی (!) پیدا کند، یا هر کلاه شرعی دیگری! فلسفه حجاب همین است، که زن باید تحت کنترل باشد و کسی دیگر برایت تصمیم بگیرد. حالا در ایران قانون حجاب هست، در سایر جوامع مسلمان فرهنگ، سنت و ایدئولوژی. این کنترل بدن زن، نشانه هژمونی جنسیتی است. بنابراین جور دیگر جلوه دادن آن هم، اصل موضوع را تغییر نمی‌دهد. این شیوه‌ها حتی اگر بتواند یک فیلم را نجات بدهد و به گیشه برساند، چه مشکلی از زنان جامعه و تحمیل حجابشان حل خواهد کرد؟»
در هیچ سینمایی جز ایران، طبیعی نیست که زنان با حجاب جلوی مردان خانواده خود ظاهر شوند، با حجاب حمام بروند، با حجاب لباس عروسی بپوشند، با حجاب در اتاق خوابشان بخوابند. چنین مسئله غیرعادی در طول ۴۰ سال به عنوان یک امر عادی درمی‌آید و از سوی همه فیلم‌سازان پذیرفته می‌شود. درحالی‌که از همان روزهای نخست پس از انقلاب تاکنون شاهد نافرمانی مدنی و مقاومت زنان در برابر حجاب اجباری بودیم، اما در سینمای ایران به جز موارد اندکی، کمتر فیلمی را می‌بینیم که حجاب را به چالش بکشد و با جریان مبارزه زنان در جامعه همراه شود.
منصوره شجاعی در پاسخ به این پرسش که چرا در سینمای ایران هیچ نشانی از جریان مبارزه زنان نمی‌بینیم و حجاب به عنوان یک مسئله مورد قبول همه زنان، عادی‌سازی می‌شود، پاسخ می‌دهد: «سینما جدا از سینماگر نمی‌تواند بررسی شود. این وابستگی میان اثر و تولیدکننده اثر اتفاقاً در جوامع بسته‌ای مثل ایران نمود واضح و مشخصی پیدا می‌کند. چنان‌چه سینماگر از میان هنرمندان مستقل، منتقد و خواهان تغییر گفتمان سلبی/ سانسوری سینما باشد، به طور طبیعی در سینمای او موضوع زنان، جریان مبارزات زنان و از همه مهم‌تر موضوع حجاب با نگاه انتقادی/ مبارزاتی مطرح می‌شود. عموماً در هر جنبش اعتراضی ابتدا می‌بایست نسبت پدیده سرکوب به پدیده اعتراض را واکاوی کرد و در مرحله بعد به سراغ نحوه و میزان مقاومت از سوی بازیگران جنبش‌های اعتراضی رفت. ازقضا جنبش اعتراضی حجاب ازجمله تحرکات اجتماعی بوده که با هر موج یورش و سرکوب نه‌تنها خاموش نشده، بلکه افزایش گرفته است. اما متأسفانه سینمای ایران عموماً بازنمایی این «بچرخ تا بچرخیم» زنانه نیست.»
مهشید زمانی نیز درباره عدم همراهی فیلم‌سازان با جریان مبارزه زنان علیه حجاب اجباری می‌گوید: «تنها فیلم‌سازان نیستند که در پشتیبانی از زنان به اندازه کافی از خود مایه نگذاشته‌اند. مگر هیچ‌یک از مردان دوچرخه‌سوار دوچرخه‌هایشان را به خاطر ممنوعیت دوچرخه‌سواری زنان کنار گذاشتند، یا اعتراضی کردند؟ مگر هیچ‌یک از وکلا و قاضیان در اعتراض به حذف زنان از مصدر قضاوت در خانه نشستند؟ مگر هیچ بازیگر مردی در اعتراض به گونی‌ای که بر تن همکاران زنشان کردند، گونی پوشیدند؟ مگر هیچ‌یک از مردان ورزشکار یا ورزش‌دوست در اعتراض به ممنوعیت حضور زنان از رفتن به ورزشگاه‌ها خودداری کردند؟ مگر وقتی زنان را از خلبانی محروم‌ کردند، کادر پرواز مقاومت و‌ اعتراضی کردند؟ آخرین باری که کسی در حمایت از کسی در ایران جز بیانیه دادن کار دیگری هم کرد، چه وقت بود؟ پس نمی‌توانیم توقع عجیب و‌ غریبی از فیلم‌سازان داشته باشیم. آن‌ها هم فعال سیاسی و‌ اجتماعی نیستند و بسیاری از آنان در حد توان خود فضا را باز کرده‌اند و می‌کنند، ولی اقشار دیگر جامعه هم باید تکانی بخورند. »
زیرا به نظر او «تبعیض علیه زنان تنها در حجاب اجباری فیلم‌ها نیست که خود را می‌نمایاند. زنان ایرانی ۴۰ سال است با انواع تبعیض در هر لحظه از آغاز تا پایان روز مبارزه می‌کنند، تاوان سنگین می‌دهند، ولی غرورآفرین هم هستند و حتی می‌توان گفت در کنار زدن موانع با مبارزه مدنی و صلح‌آمیز موفق شده‌اند، و خبر همین موفقیت‌هاست که طی این چند سال اخیر از طریق شبکه‌های اجتماعی در دسترس عموم قرار گرفته و همت و مقاومت زنان ایرانی را الهام‌بخش بسیاری از مردان کرده است. از این‌روست که این روزها می‌بینیم که چهره‌های صاحب‌نام در حیطه هنر و ورزش از رفع تبعیض قوانین علیه زنان حمایت‌های آشکار می‌کنند، گرچه ابداً کافی نیست. چون اگر این حمایت‌های پراکنده به این شکل لاک‌پشتی پیش رود، لابد باید ۴۰ سال دیگر هم ما مبارزه کنیم و تاوان دهیم تا بلکه مردان در حمایت از زنان ما یک روز با حجاب و روسری در گرمای تابستان به سر کارهایشان بروند تا دردناکی گروتسگ این تبعیض را به نمایش بگذارند.»

گلشیفته
چرا حجاب در سینما برای حکومت مهم است؟

سینما مهم‌ترین ابزار تبلیغ ایدئولوژی حکومتی است و همواره تلاش شده تا از سینما به عنوان بستری برای ترویج حجاب در جامعه سوءاستفاده شود. در طرح حجاب و عفاف که در شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال 84 به تصویب می‌رسد، بیشترین وظیفه برای اجرای آن بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گذاشته می‌شود و مسئولیت نظارت بر سینما، تئاتر و تلویزیون در راستای جلوگیری از تبلیغ کالاهای فرهنگی در مغایرت با حجاب، ارزیابی مستمر حضور زنان در فیلم‌های سینمایی، استفاده مناسب از لباس‌های اسلامی و ملی برای شخصیت‌های مثبت فیلم‌ها، حمایت مادی و معنوی و تسریع صدور مجوز و ارائه یارانه و تشویق از تولیدکنندگان آثار فرهنگی پیرامون تبلیغ حجاب در دستورالعمل کار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرار می‌گیرد.
آسیه امینی در این زمینه می‌گوید: «سینما جزیره جدا در جامعه نیست. برعکس، سینما به خاطر این‌که مدیومی است که جذابیت عمومی دارد و طرفداران زیادی را جذب می‌کند، قدرت تأثیرگذاری بر سلیقه عمومی خواهد داشت. جمهوری اسلامی همیشه تلاش کرده از این مدیوم هم مثل همه رسانه‌های دیگر برای تبلیغ و ترویج سبک زندگی مورد پسندش استفاده کند. صداوسیما که دوقبضه در اختیارشان است. سینما به دلیل این‌که تا حدی از نظر مالی مستقل‌تر است، کمتر در انحصار آنان قرار دارد. برای همین موضوع تلاش کردند سینما را هم از نظر مالی آلوده به پول رانتی و امنیتی کنند تا از قدرت نفوذ آن بهره بگیرند. اتفاقاً تا حد زیادی موفق هم شدند. منظورم این است که تلاش برای نمایش حجاب مورد پسند، فقط بخشی از تلاش برای تملک بر روح و جان و سلیقه مردم بوده است. بنابراین اگر با وجود فیلترهایی مثل انواع قوانین و بخش‌نامه‌ها باز هم خواسته یا ناخواسته مقاومتی شده، یا محتوایی تولید شده که در آن پوشش زنان مورد پسند پاستورنشینان نبوده، یا به سانسور محتوا روی آورده‌اند، یا حذف کل فیلم.»
حکومت از همان روزهای نخست به دنبال سینمای برآمده از ایدئولوژی مذهبی و سیاسی خود بود و تلاش کرد با پاک‌سازی سینماگران به‌جامانده از دوران قبل از انقلاب، تربیت نیروهای انقلابی در سینما، تصویب آیین‌نامه‌ها و تعیین قوانین، استفاده از سانسور، ممیزی و توقیف، دخالت نهادهای حکومتی و امنیتی مثل سپاه در جریان سرمایه‌گذاری فیلم‌ها، الگوهای مطلوب خود را به مردم تحمیل کند و به همراهی با اهداف خود در راستای بقا و تحکیم نظام وادارد. حجاب در سینما از این جهت اهمیت می‌یابد که به بی‌چهره کردن زنان و سلب هویت فردی‌شان از طریق یکسان‌سازی پوشش تحمیلی‌ منجر می‌شود و با طرد انواع شکل‌های مختلف زنان زیر سایه تأیید و ترویج زن محجبه، حق انتخاب از گفتمان اجتماعی و سیاسی جامعه حذف می‌شود و تصویری جعلی، تحریف‌شده و وارونه از زن ایرانی پیش چشم مخاطبان داخلی و خارجی قرار می‌گیرد که گویی در رعایت حجاب هیچ اجباری وجود ندارد و زنان به‌راحتی آن را در زندگی خود پذیرفته‌اند.
منصوره شجاعی در پاسخ به این پرسش که نحوه پوشش شخصیت‌ها در سینمای ایران چقدر معرف زنان واقعی در جامعه است و چقدر می‌تواند تنوع و تکثر زنان را بازنمایی کند، می‌گوید: «پاسخ به این سؤال مبتنی بر این نکته است که ما از کدام سینما حرف می‌زنیم؟ سینمای دولتی؟ سینمای مستقل؟ سینمای زیرزمینی؟ یا سینمای دیازپورای ایرانی؟ نظر به هریک از دسته‌بندی‌ها، پاسخ‌ها متفاوت خواهد بود. من معتقدم که هرکدام از سینماها ، معرف پوشش بخشی از زنان جامعه هستند. اما در یک نگاه کلی، باز هم باید به مسئله امکانات و محدودیت‌ها نگاه کرد. سینمای داخل کشور حتی از نوع مستقل و آلترناتیو، مجبور است برای گرفتن پروانه پخش یا پیش‌گیری از لغو پروانه یا ممنوع‌الکار شدن، یا دستگیری به یک‌سری از محدودیت‌ها تن بدهد.»
منصوره شجاعی استفاده از ‌سینمای کنترل‌شده/ سانسورشده ایران به جای عبارت سینمای ایران را پیشنهاد می‌دهد و باور دارد که در آن موقع می‌توان با نگاهی مبتنی بر اندیشه انتقادی و در چهارچوب نقد فمینیستی به این موضوع پرداخت. به نظر او «در خیلی از فیلم‌ها، به‌ویژه درمیان آثار فیلم‌سازان زن این تصویر کمابیش دیده می‌شود. من به سینمای رخشان بنی‌اعتماد اشاره می‌کنم؛ از نرگس تا خون‌بازی. شما ببینید چند جور زن را معرفی می‌کند و در ترسیم هر کدام هم بسیار دقیق است. بنابراین اگر منظور شما از تصویر دقیق نوع حجاب هم هست، من می‌خواهم بگویم که تفاوت بسیار معناداری میان بیان نمایشی تصویر زن امروزی از طریق پرسوناژ و کاراکترهای زن یک فیلم با نحوه پوشش اجباری/سانسورشده آنان وجود دارد.»
حکومت همواره ادعا می‌کند که با الزام رعایت حجاب در سینما، در راستای دفاع از جایگاه والای زن، صیانت از نهاد خانواده و حفظ امنیت اخلاقی جامعه گام برمی‌دارد و سینمای ایران را پاک‌ترین و سالم‌ترین سینمای جهان می‌داند و همواره پوشش آزاد زنان روی پرده سینما و یا جلسات اکران فیلم و برنامه‌ها و جشنواره‌های سینمایی حتی در خارج از ایران را نشانه ابتذال و بی‌حیایی می‌داند و نسبت به آن سختگیری نشان می‌دهد. اما آیا واقعا حجاب زنان در سینمای ایران به تغییر نگاه جنسی و جنسیتی نسبت به زنان موثر بوده است؟
مهشید زمانی در پاسخ به این پرسش می‌گوید «ورود حجاب اجباری به فیلم‌ها تأثیری در نگاه مردسالار و جنسیت‌زده در سینمای ایران نداشت. در فیلم عروس که ساخته یکی از نیروهای انقلابی در اواخر دهه ۶۰ است، زن با وجود پوشش کامل مو و بدن همان‌قدر سوژه جنسی است و برای نگاه خیره مردانه بر پرده آمده که رقاصه‌ها در بر خی از فیلمهای قبل از انقلاب با عنوان فیلمفارسی چنین کارکرد و نقشی را داشتند. این روند زن به مثابه ابژه تا امروز در سینمای ایران غالب مانده است و نمونه‌های آشکار آن را می‌توان در فیلم‌های حسین فرحبخش به عنوان نماینده سینمای تجاری دید. نوعی نگاه سخیف به زن با رعایت شئونات اسلامی! به نظرم این، مزورانه‌ترین نوع نگاه به زن است که باحجاب یا بی‌حجاب در سینمای ایران رواج دارد. »
دکتر معصومه گنجه‌ای، پژوهش‌گر و مدرس در حوزه مطالعات تطبیقی سینما بر اساس نظریه «نگاه خیره مردانه» لورا مالوی، ناکارآمدی حجاب در جلوگیری از سویه های شهوانی و جنسی پیرامون زن در سینمای ایران را توضیح می‌دهد «سینما می‌تواند به صورت نهانی یا بالقوه از هر چیزی که دیده می‌شود، ابژه‌ای برای کسب لذت بصری بسازد. این امر را بینانگذاران سینمای پساانقلابی ایران نیز به رسمیت می‌شناسند. همان‌طور که در آغاز به کار سینمای انقلابی در یک سخنرانی گفته می‌شود که «سینما برای چشم‌ها و برای دل‌ها جذابیت‌هایی دارد و نمی‌توان این را انکار کرد». پس می‌بایست آن را در راستای اهداف ایدئولوژیک انقلاب به کار گرفت. اما گویی این هدفمند ساختن جذابیت سینما جز با مخدوش و منقوص کردن تصویر زن امکان‌پذیر نبود. سینمای ایران پس از انقلاب تصویر زن را به شکلی درآورد که دیگر زن هچون زن روی پرده قابل تشخیص نباشد، زیرا زن در حجاب دیگر زن عادی نبود. گویی امید این بود که با این کار دیگر عرصه بصری فیلم به فتح جذابیت‌های زنانه درنیاید. انگار این سینما همچون عاشق حسود رفتار کرد و کوشید حواس بیننده را از زنان پرت و لذت بصری را به شکلی تمامیت‌خواهانه به نفع خود مصادره کند. برای این کار نیاز به آفرینش یک زن نوین بود، زنی منقوص، مسخ شده و غیرطبیعی. ژاک آلن میلر می گوید «ما بدون شک زنان را در پوشش قرار می‌دهیم. چون نمی‌توانیم زن را کشف کنیم. ما تنها می‌توانیم زن را ابداع کنیم.»
اما به نظر دکتر گنجه‌ای این سازوکار به دلیل غافل ماندن از کارکرد رونکاوانه حجاب و نگاه به یک خطای راهبردی دچار شد و پوشش زنان به جای کاهش چشم‌چرانی و نظربازی سینمایی به افزایش کنجکاوی جنسی انجامید. او در این زمینه می گوید «با پوشاندن یا خدشه‌دار کردن تصویر تن زن یا حتی مرد لذت جنسی مستتر در نگاه تعطیل نمی‌شود، بلکه تنها به بیراهه و انحراف کشیده می‌شود. زیرا از دید روانکاوی کارکرد پرده‌پوش کردن تن، افزون کردن تحریکات به‌نحوی است که بیننده توان تحمل از دست دهد و تمام سرمایه‌گذاری لیبیدویی‌اش را به کشف تن پنهان‌شده معطوف نماید. انگیزش لیبیدویی از ذاتی نگریستن است و با پوشاندن موضوع نگاه، نمی‌توان آن را از اساس دگرگون کرد. پس چه بسار کارکرد حجاب تن زن اتفاقا می‌تواند هشیار کردن و هشیار نگاه داشتن کنجاوی جنسی بیننده به نحوی باشد که بیننده دیگر نتواند به چیز دیگری توجه کند. بیننده می‌داند تن طبیعی زنان حداقل در خانه و خلوت کاملا پوشیده نیست. پس از راه قیاس تن روی پرده با تن طبیعی می‌کوشد تن محذوف یا انکارشده را در خیال مجسم کند. از این دید، حجاب کارکردی به جز تقویت فانتزی‌های ممنوعه و شاید منحرفانه ندارد.»
او حجاب را شکل دیگری از سانسور می‌داند و می‌گوید «همان‌گونه که کارکرد هرگونه منع سانسوری افزون کردن میل است. به این ترتیب شاید بتوان حجاب زن در عرصه بصری فیلم‌ها را به بهترین شکل به بت‌واره تشبیه کرد. بت‌واره جزء افزوده‌ای است که جانشین تن معشوق می‌شود و با پروبال دادن به فانتزی‌های شهوانی عاشق، شهوت جنسی او را به نفع خود مصادره می‌کند. به همین شکل حجاب با پوشاندن روی تن طبیعی جایگزین آن می‌شود و با این کار، آن را از نو به صورت تنی ابداع می‌کند که دیگر عادی نیست. بلکه فقط می‌تواند شهوانی باشد.»
جریان مبارزات زنان علیه حجاب اجباری از همان نخستین روزهای انقلاب آغاز می‌شود و تاکنون ادامه دارد و زنان با نافرمانی مدنی در زندگی روزمره خود، در مقابل ساختار سلطه و سرکوب مقاومت می‌کنند و بهای آن را نیز می‌پردازند. امیدوارم سینمای ایران نیز بتواند با این جریان پیشرو و جسور از مبارزات زنان همراه شود و در برابر سانسور و ممیزی بایستد و به جای اینکه در راستای ایدئولوژی حکومت از حجاب عادی‌سازی کند، تصویر حذف‌شده زنانی را ثبت کند که انتخاب پوشش آزاد را حق خود می‌دانند. نسرین ستوده، حقوقدان و فعال حقوق بشری به‌درستی می‌گوید «اگر امروز به ما بگویند زن‌ها آزادند بدون روسری بیرون بیایند، هیچ ارزشی ندارد. چون وقتی قرار است آن‌ها به ما اجازه دهند که کی حجاب داشته باشیم و کی حجاب نداشته باشیم، ما در تصمیم‌گیری‌مان به آن‌ها وابسته می‌شویم. اما اگر با همین نافرمانی‌های مدنی آزادی‌مان را به دست آوریم، ماندگار می‌شود.» بعدها از زمانه‌ای روایت خواهند کرد که در آن زنان برای اعترض به حجاب اجباری تاوان پس می‌دادند اما کمتر سینماگری جسارت آن را داشت که تصویر واقعی شان را ثبت کند.