جنا رولندز با هر معیاری یکی از ممتازترین بازیگران زن تاریخ سینماست، اما در کمال تعجب و حسرت کارنامه هنری برجایمانده از او برای نشان دادن تواناییهای او کمحجم و در برابر میزان هنرمندیاش، از نظر کمی بسیار کوچک به نظر میرسد. اگر فیلمهایی را که رولندز برای همسرش، جان کاساوتیس، بازی کرده است، از کارنامه کاری او کم کنیم، درنهایت چه چیزی باقی میماند؟ چیزی نزدیک به هیچ! اگر قرار بر تقسیمبندی باشد، در کفه مربوط به همکاری با کاساوتیس، تعدادی شاهکار یا فیلم بهیادماندنی به همراه تعدادی از بهترین نقشآفرینیهای زنانه تاریخ سینما حسابی سنگینی میکند و در کفه دیگر تعدادی فیلم فراموششده قرار دارد که جز موارد اندکی مانند زنی دیگر (وودی آلن/ 1989)، شب روی زمین (جیم جارموش/ 1991) و کتاب مقدس نئونی (ترنس دیویس/ 1995) نمیشود اثری از آنها نه در تاریخ سینما و نه در آرشیو یا حافظه جمعی خورههای فیلم یا علاقهمندان به سینما پیدا کرد.
به سالهای شروع فعالیت جنا رولندز برگردیم و آثار سینمایی او را، منهای فیلمهایش با جان کاساوتیس بررسی کنیم. رولندز در سال 1958 بعد از حدود چهار سال فعالیت در سریالهای تلویزیونی، در اولین حضور سینماییاش در فیلم کمدی هزینه گزاف عشق ورزی (خوزه فرر) بازی میکند تا نقش تیپیکال دختر بامزه و بلوند را به عنوان نمونهای تازه و نوپا از دوریس دی بر عهده بگیرد. همان سال در سایهها هم حضوری گذرا دارد و بعد از آن باز برای ۱۰ سال درگیر بازی در تلویزیون میشود. در این میان شانس این را پیدا میکند تا در فیلم بهیادماندنی شجاعان تنها هستند (جورج میلر/ 1962) نقش کوتاهی در برابر کرک داگلاس بازی کند. نقشی که گرچه در قالب کلیشه زن دلسوز و چشمانتظار جای میگیرد، اما میتوان نشانههایی از نبوغ و افسون خیرهکننده رولندز در بازیگری را به عنوان بخشی مستقل و قابل بررسی، در فیلم مشاهده کرد. جنا رولندز با آثار متوسطی چون جاده مارپیچ (رابرت مالیگان/ 1962) و تونی رم (گوردون داگلاس/ 1967) در نقشهای فرعی، به چهرهها (1968) و سپس دهه ۷۰ و حضور شکوهمند و تأثیرگذار در آثار کاساوتیس رسید. او در تمامی این سالها در نقشهای کوتاهی که گویی از سر همراهی با همسرش یا دوستانی چون پیتر فالک میپذیرفت، حضوری نهچندان تأثیرگذار و بهیادماندنی و گاه و بیگاه داشت. فیلمهایی مثل مسلسل مککین (جولیانو مونتالدو/ 1969)، اخطار دو دقیقهای (فرانک پیرس/ 1976) یا سرقت از برینک (ویلیام فریدکین/ 1978) نمونههایی از این حضورهای بسیار کوتاه و کماهمیت هستند.
رولندز در ابتدای دهه ۸۰ به همراه جان کاساوتیس در توفان (پل مازورسکی/ 1982) بازی کرد و گوشهای از هنرش را در نقش بازیگری نشان داد که شوهرش از روابط و نوع کار او به تنگ آمده است و خودش هم میلی به ماندن در کنار همسر و فرزندش ندارد، کارش را به روابط خانوادگی ترجیح میدهد و از سوی دیگر، با رفتار تحقیرآمیز شوهرش در جمع همکارانش کنار نمیآید. اینجا و در این فیلم متوسطِ مازورسکی، رولندز در همان فرصت کوتاه، در تصویر کردن یک بازیگر، یک مادر و یک همسر که دغدغههای دیگری جز همسرداری در سر دارد و سعی میکند با غلبه بر احساسات مادرانه، نوع دیگری از زندگی را تجربه کند، درخشانترین بازیگر فیلم است. مازورسکی با هوشمندی در انتخاب جان و جنا به عنوان زوج بحرانزده، به تصویری هر چند در مقیاس کوچکتر از روابط پرتنش فیلمهای کاساوتیس دست پیدا کرده و با تصویر کردن جنا رولندز به عنوان زنی که در کانونِ بحرانِ زناشویی و آزادیخواهی قرار گرفته، از تسلط او در اجرای پیچیدگیهای اخلاقی و رفتاری، بهترین استفاده را میبرد. در میانه دهه ۸۰ و بعد از مرگ کاساوتیس، رولندز به مرور در فیلمهای دیگر کارگردانان نیز دیده شد، اما اینبار از آن نقشهایی که به طور مشخص برای او و با توجه به پرسونا و قابلیتهای شگفتانگیزش نوشته میشد، خبری نبود و فعالیت او به تعدادی نقش دوم که فرصت چندانی برای درخشش دوباره در اختیارش قرار نمیداد، محدود شد.
در انتهای دهه ۸۰ و پس از سالها در حاشیه بودن، وودی آلن در فیلم زنی دیگر برای نقش ماریون پست، زن تنها و درگیر در روابط شکستخورده با پیچیدگیهای رفتاری و عاطفی به سراغ رولندز رفت؛ نویسندهای که میتواند صدای مراجعان به مرکز مشاوره و روانشناسی مجاور آپارتمانش را بشنود و مشکلات زندگی خود را در برابر مشکلات یکی از مراجعان به نام هوپ (میا فارو)، به عنوان کسی که درددلهایش توجه ماریون را به خود جلب کرده، مقایسه کند. در طول فیلم ماریون با امکان برقراری رابطههای متعدد روبهرو میشود. شکست میخورد، از سوی دوستش تحقیر میشود و مورد تهمت قرار میگیرد و به امکان وقوع رابطه شکلنگرفته با لری (جین هاکمن) فکر میکند، اما درنهایت گوشه تنهایی را به همه رابطههای پرشور ترجیح میدهد تا به خودشناسی برسد و از نظر روحی بتواند تعادل گذشته را بازیابد، چراکه از زبان هوپ شنیده است که: «تو بیشتر از من به روانشناس احتیاج داری! » جنا رولندز اینجا هم به سیاق نقشهایی که برای کاساوتیس بازی کرده، بهخوبی روی مرز ظریف حساسیتها و عواطف شکننده زنانه و نگرانیهای میانسالی و ترس از تنهایی حرکت میکند و موفق میشود یکی از بهترین زنان «آلنی» را خلق کند و درنهایت این حسرت را به جای بگذارد که در دهه ۸۰ که وودی آلن سعی داشت مصایب زنان را به تأثیر از اینگمار برگمان و با زبانی تلختر از گذشته بیان کند، چرا از جنا رولندز به عنوان کسی که میتوانست یک زن آلنی کامل باشد و تصویرِ درستِ همه رنجها و تردیدهای زنانه مورد نظر آلن را بازتاب دهد، استفاده نکرد.
جنا رولندز کمی بعد نقش یک استعدادیاب هالیوودی را در شب روی زمین، فیلم اپیزودیک جیم جارموش، بازی کرد و آنجا هم گرچه در فضای بسته تاکسی و با وجود محدودیتهای حرکتی، تلاشهای جنا بهسختی از قالب تیپ خارج میشود، اما باز هم در قحطی نقشهای ماندگار، به یکی از نمونههای قابل اشاره در کارنامه رولندز تبدیل شده که بارقهای از قابلیتهای بالای بازیگری او را به نمایش میگذارد. اتفاق مهم بعدی با کتاب مقدس نئونی و در میانه دهه ۹۰ برای رولندز شکل میگیرد؛ جایی که در نقش عمه مِی، رقصنده و آوازخوانِ سابق و به رغم حضور کوتاهش در فیلم، قدری شور و انرژی به زندگی دیوید، برادرزاده افسردهحالش تزریق میکند و کیفیتی رویایی به فیلم قدرندیده ترنس دیویس میبخشد. در طول دهه ۹۰، سالهای بعد از آن و در هزاره جدید، رولندز در نقشهای کوتاه و در فیلمهای فراموششده کارگردانانی نظیر پل شریدر، لاسه هالستروم و فرزندش نیک کاساوتیس بازی کرد که هیچکدام نکته قابل ذکری به کارنامه او اضافه نکردند. حتی حضور تأثیرگذارش در فیلم موفق دفترچه یادداشت (نیک کاساوتیس/ 2004) به عنوان آلیِ سالخورده که بعد از آن شور عاشقانه، حالا با آلزایمر دستوپنجه نرم میکند، زیر سایه سانتیمانتالیسم، بوسههای معروف فیلم و رابطه پرحرارت رایان گاسلینگ و راشل مکآدامز قرار گرفت.
جنا رولندز در تمام این سالها و چه بسا دهههایی که میتوانست نقش زنان پیچیده، شورشی یا بحرانزده را در قالب یک نقشآفرینی چندلایه در سطح اول هالیوود بازی کند، در کانون توجه فیلمسازان نبود تا سینما از حضورِ عصیانگر او با ژستها و برونگراییِ مختص به خود که برای عصبیت، سرکشی، رنجوری تن یا روان و تنهایی مابهازای تصویریِ منحصربهفردی خلق میکرد، محروم شود. سالهایی که جنا رولندز میتوانست در کنار کسانی چون مریل استریپ، جسیکا لانگ یا سیسی اسپیسک در نقش زنان میانسال یا مسن در سینما حضوری همیشگی و تأثیرگذار داشته باشد، به خاطر نگاه گیشهای سیستم حاکم با نقشهای مناسب روبهرو نشد و به حاشیه رفت تا مهر بازیگر فیلمهای خاص و متفاوت کاساوتیس برای همیشه روی او بماند، چراکه کاساوتیس چنان به تواناییها و شخصیت رولندز واقف بود و نقشها را طوری بر اساس آن شناخت مینوشت، که برای جنا چارهای جز خلق شاهکار باقی نمیماند. از اینرو پرسونای شکلگرفته از جنا رولندز در فیلمهای کاساوتیس با توجه به آزادی عملی که به عنوان کارگردان اثر به بازیگرش در نوع اجرای نقش میداد، به یک مورد خاص و مثالزدنی در تاریخ سینما تبدیل شد که تفکیک آن از شخصیت بازیگر را نیز دشوار کرد. جنا رولندز چنان پیچیدگیهای زنان کاساوتیس را بازی میکرد و جزئیترین حرکات یا کنشهایش در هر قاب، چشمنواز، برآشوبنده و قابل تأمل مینمود و چنان دوربین خود را ملزم به ثبتِ بی وقفه هنرنمایی او نشان میداد که بعد از مرگ کاساوتیس، دیگر هیچ کارگردان یا نویسندهای نتوانست به جوهره نابِ هنر او نزدیک شود و نقشی درخور تواناییهایش بنویسد و کارگردانی کند تا دست سینما از بازیگری که برای ایفای نقشهای عادی، زیادی خاص بود، برای همیشه کوتاه بماند.