انسیه ملکی از زنان صداگذار و طراح صدای سینماست که کارشناسی ارشد رشته طراحی و ترکیب صدا از دانشگاه بونمورث انگلستان دارد و دوره پیشرفته طراحی صدا را در شرکت لوکاس فیلم در آمریکا گذرانده و به عنوان استعداد ویژه از سوی اتحادیه تهیهکنندگان فیلم و تلویزیون انگلستان انتخاب شده و از اعضای فعال انجمن صدای سینمای انگلستان است. او تاکنون طراحی صدا و صداگذاری فیلمهای بلند داستانی همچون 24 فریم، آی آدمها، دلم میخواد برقصم، حکایت دریا، عامهپسند، مادر و پسر و مستندهای میدان جوانان سابق، نیمه پنهان ماه، در جستوجوی فریده، رادیوگرافی یک خانواده، بهارستان، خانه ملت، آقای ولی، مانکنهای قلعه حسنخان، جایی برای فرشتهها نیست و کاغذپارهها را بر عهده داشته و جوایز مختلفی همچون تندیس خانه سینما را برای فیلمهای در جستوجوی فریده و مانکنهای قلعه حسنخان، تندیس جشن مستقل سینمای مستند را برای فیلم جایی برای فرشتهها نیست و تندیس جشنواره سینما حقیقت را برای کاغذپارهها دریافت کرده است. گفتوگویی که میخوانید، حاصل بحث ما پیرامون پیشینه و سابقه ایشان و زنان صداگذار در سینماست که امیدوارم به شناخت مخاطبان از حضور زنان در عرصه صداگذاری و دستاوردهایشان کمک کند.
***
آشنایی اولیهتان با سینما و مخصوصاً صداگذاری از کجا برمیآید و چطور چنین رشتهای را برای تحصیل و اشتغال انتخاب کردید؟
این ماجرا به سالها پیش مربوط میشود. تقریباً زمانی که من نوجوان بودم. تازه راهنمایی را شروع کرده بودم و در مدرسهای درس میخواندم که در آن همیشه رقابت خیلی زیادی وجود داشت و همه بچهها در آینده میخواستند به رشته ریاضی یا تجربی بروند. در تابستانها همیشه کلاسهای تقویتی برگزار میشد، ولی من برخلاف همه بچهها، بازیگوش بودم و ترجیح میدادم با پدرم به باغمان بروم. چون آن زمان من در شهرستان اراک بودم و اطراف اراک یک روستایی بود که در آنجا ما باغ داشتیم و من تابستانهایم را با پدرم در آنجا میگذراندم. یادم است آن موقع که خیلی کوچک بودم، یک واکمن نقرهای سونی کوچک هدیه گرفته بودم و با آن صدای گوسفندها را ضبط میکردم و سعی میکردم برای صداها تصویرسازی کنم. آن زمان که فرکانسهای صوتی را تشخیص نمیدادم، ولی فکر میکردم آن صدایی که ظریفتر است، مال آن گوسفند لاغرتر است، یا آنکه صدایش بمتر است، مال آن گوسفند تپلتر است. یعنی چنین پازلی را برای خودم داشتم که صداها را به ترتیب بچینم و تصویرها را برایشان در نظر بگیرم و بعد مدام مشتاق بودم دوباره پنجشنبه و جمعه شود و بروم این صداها را چک کنم و ببینم این آیا همان گوسفند بود یا نه. این کار را به صورت غریزی انجام میدادم، چون واقعا نه من و نه خانوادهام زمینه هنری نداشتیم. ولی این برنامه همیشگی من در تابستانها بود. جالب است که وقتی به دوستانم میگفتم، میترسیدند و شاید باورتان نشود که خانوادهها سعی میکردند بچههایشان را از من دور کنند. برای اینکه ما در مدرسه تیزهوشان بودیم و این بچهها همه اهل درس و کتاب بودند و من مثل آنها نبودم و خانوادهها من را ناخلف حساب میکردند که بچهها را از راه به در میکنم و نمیگذارم درس بخوانند. خانوادهام هم نگران این ماجرا بودند که دارم چه کار میکنم. بعد از اینکه با چند مشاور حرف زدم، به این نتیجه رسیدیم که واقعاً من یک علاقه درونی به صدا و تصویر دارم. چون در ایران هم رشته طراحی صدا در دانشگاه وجود نداشت، بعد از گرفتن دیپلم، تصمیم گرفتم به جای اینکه دکتر و مهندس شوم، به انگلیس بروم و در این زمینه ادامه تحصیل بدهم.
شما در اراک به دنیا آمدید و تا ۱۸ سالگی در آنجا بودید، بعد برای ادامه تحصیل به انگلستان رفتید و در رشته طراحی و ترکیب صدا از دانشگاه بونمورث کارشناسی ارشد گرفتید و بعد از سوی شرکت آمریکایی لوکاس فیلم بورسیه تحصیلی برای گذراندن دوره پیشرفتهتر صدا دریافت کردید. همه ما میدانیم که در شهرستان به اندازه مرکز و پایتخت برای افراد، مخصوصاً دختران جوان امکانات و امتیازات وجود ندارد. چطور این مسیر تبدیل شدن به یک صداگذار موفق را طی کردید و چه عواملی در پیشرفتتان به شما کمک کرد؟
اسمش را که نمیتوان موفقیت گذاشت، اما بههرحال یک راه متفاوتی را انتخاب کردم. من هیچوقت فکر نکرده بودم چه اتفاقهایی قرار است برای من بیفتد. هنوز هم همینطور است. یعنی آدم رویاپردازی هستم و هیچگاه آیندهنگر نبودم و همیشه کاری را که دوست داشتم، انجام دادم. حالا یا شده، یا نشده است. بنابراین زمانی هم که تصمیم گرفتم به انگلیس بروم، چالشهای زیادی پیش رویم وجود داشت. چه از لحاظ زبان، چه از لحاظ هزینههای مالی. من در خانوادهام اولین کسی بودم که تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم و در سن پایینی هم میخواستم بروم و در انگلیس هم کسی را نداشتم. با اینکه خانواده خیلی مخالف بودند و خواهر و برادرم به خاطر دوری نگران بودند، ولی خوشحالم که پدرم به من اعتماد داشت و خیلی پشتیبانی کرد. البته گاهی فکر میکردم نمیتوانم از عهدهاش بربیایم. چون این رشته در همه کشورها نیست و در چند کشور محدود مثل انگلیس و آمریکا و فرانسه و چند جای دیگر وجود دارد. انگلیس جزو کشورهایی است که این رشته را در چند دانشگاهش داشت، ولی به دلیل پراکتیکال بودن، رشته خیلی گرانی بود. در ضمن رشته ما نیاز داشت از همان ابتدا کار به صورت گروهی انجام شود و من با آدمهای زیادی در ارتباط باشم و در چنین شرایطی زبان مسئله خیلی مهمی بود. چیزی که به من کمک زیادی کرد و باعث شد بتوانم جلو بروم، علاقهام به این رشته بود و به چیز دیگری فکر نمیکردم و فقط روی کارم متمرکز بودم. وقتی وارد دانشگاه شدم، کارشناسی را در لندن گذراندم و کارشناسی ارشد را در بونمورث که شهر نزدیک لندن است. کلاً ما هفت یا هشت دانشجو بودیم که همه پسر بودند و من تنها دختر آن کلاس بودم. بقیه بچهها برای تأمین هزینههایشان مشغول کار در کمپانیهای بزرگ شدند و به عنوان دستیار کارهای مقدماتی را انجام میدادند، اما من با دانشجوهای دانشگاهمان کار میکردم و هرچند پول کمتری داشت، اما از همان ابتدا کارم را به عنوان صداگذار شروع کردم و هر فیلمسازی که در دانشگاه میخواست کار کند، سراغ من میآمد. چون میدانستند من علاقه دارم و کارم را بلد هستم و با هزینه کم این کار را انجام میدهم. یادم است که در فستیوالی که هر سال در دانشگاه برگزار میشد و دانشجوها کارهایشان را ارائه میدادند و حدود ۳۵ فیلم نشان داده میشد، صداگذار همه آنها من بودم و اساتیدم خیلی خوشحال بودند. وقتی از طرف شرکت لوکاس فیلم اعلام شد که ۱۲ نفر را برای رشته صدا از اروپا میخواهند، من زیاد خوشبین نبودم که بتوانم انتخاب شوم. چون بچههای قویتر از من هم بودند، اما به دلیل اینکه توصیه اساتید خیلی مهم بود و همه اساتید به من امتیاز بالایی دادند، توانستم قبول شوم و در آن جا دستیار آقای مایکل سمانیک شدم که فیلم ارباب حلقهها را کار کرده و بارها برای اسکار نامزد شده و چهارتا اسکار هم جایزه گرفته است.
فکر میکنم رشته طراحی صدا و صداگذاری در دانشگاههای ایران وجود نداشته باشد و از گرایشات سینما نباشد. البته در آموزشگاههای خصوصی کلاس برگزار میشود، یا در جشنوارهها ورکشاپهایی هست، اما برای ادامه تحصیل به صورت آکادمیک وجود ندارد. فکر میکنید این موضوع چقدر در کمرنگ بودن حضور زنان در این رشته تأثیر دارد؟
نه، رشته طراحی صدا نداریم. دانشگاه نداریم برای طراحی صدا. البته بعضی از مؤسسات و آموزشگاهها، کلاسهای یک ماهه و سه ماهه برگزار میکنند، ولی ما رشته طراحی و ترکیب صدا را در ایران نداریم.
با چنین شرایطی کسانی که میخواهند در این زمینه آموزش ببینند و وارد این حرفه شوند، از چه راهی میتوانند؟ از طریق شرکت در کلاسهای آموزشی، یا حضور در صحنه و دستیاری و کارآموزی کردن؟
بله، دقیقاً. بعضیها جذب همین آموزشگاهها میشوند که آموزشگاههای خوبی هم هستند و اساتیدی هم که این دورهها را برگزار میکنند، از اساتید خوب هستند، مثلاً آقای دلپاک که فکر میکنم در کارنامه و بامداد تدریس میکنند. بعضیها هم به صورت تجربی یاد میگیرند و وارد سینما میشوند و به عنوان دستیار شروع به کار میکنند و این رشته را یاد میگیرند.
یکی از کلیشههای شغلی این است که میگویند زنان فنی نیستند و نمیتوانند از عهده کار با تجهیزات فنی برآیند. آیا واقعا اینطور است؟
نه، من فکر نمیکنم. چیزی که شاید باعث میشود خانمها کمتر وارد این ماجرا شوند، به خاطر ماهیت خود رشته است. چون صدا خیلی دیرتر وارد سینما شد و اولین فیلمی که صدا داشت در سینما، خواننده جاز در سال 1927 بود. تازه در آن زمان اصلاً بحث صداگذاری نبود و فقط بحث صدابرداری بود که خیلی تکنیکال به نظر میرسید. برای همین مردها وارد کار صدا شدند و ما تعداد خیلی کمی زن داریم که در این رشته کار میکنند. این تکنیکی بودن صدا این ذهنیت را به وجود میآورد که یک رشته مردانه است. به همین دلیل در کلاسهای ما در دانشگاه، من تنها دختر بودم و وقتی استادم برای مصاحبه کارشناسی ارشد من را دید و اسمم ایرانی بود و براش ناآشنا بود، گفت من فکر نمیکردم یک دختر، آن هم از ایران، وارد چنین رشتهای شود. در طول سالهای اخیر هم که این رشته در دانشگاه انگلیس تدریس میشود، کلاً هفت یا هشت تا دختر در این رشته داشتیم. این رشته به دلیل ماهیت فنی و تکنیکیاش بیشتر از طرف مردها مورد توجه قرار میگیرد و زنها کمی ترس برای ورود به آن دارند و فکر میکنند در کارهای دیگر مثل تدوین موفقترند، وگرنه صداگذاری یک کار فیزیکی نیست که برای زنها سخت باشد. فقط دانش و تجربه و اعتمادبهنفس میخواهد که زن و مرد ندارد و هر کسی باید آنها را برای ورود به این رشته داشته باشد.
دقیقا. وقتی تاریخ سینما را نیز مرور میکنیم، میبینیم که حضور زنان در عرصه صدا سابقه و پیشینه طولانی ندارد و مثلا کی رز به عنوان اولین زن که اسکار صدا را میگیرد، در سال 1984 است و یا مهمترین طراحان صدا مثل لورا هیرشبرگ و آنا بلمر از دهههای اخیر کارشان را آغاز کردند و توانستند دیده شوند. به نظرتان چرا زنان در این حرفه حضور کمرنگی دارند؟
به نظرم دلیلش همان چیزی است که بیان کردم. چون صدا در سینما یک کار مردانه به نظر میرسیده است. ما حتی زنان صدابردار زیادی هم نداریم. چون مثلاً در گذشته برای صدابرداری میکروفنهای زغالی بزرگ با ضبطهای عجیب و بومهای بزرگ استفاده میکردند که به کار جنبه فیزیکال میداد و برای یک زن سخت بود که زمان طولانی این تجهیزات را حمل کند و نگه دارد. حتی وقتی وسایل پیشرفته هم وارد سینما میشوند که سبکتر و راحتترند، زنان ترس و نگرانی دارند که آیا وارد این حرفه شوند یا نه، و در آن میتوانند موفق شوند یا نه. رئیس دپارتمان ما در صحبت با من پیشنهاد میداد که شاید اگر تدوین را انتخاب کنم، موفقتر شوم. من هم اگر به آینده کارم فکر میکردم، حتماً دچار ترس میشدم که آیا کارگردانها من را به عنوان صداگذار میپذیرند یا نه، ولی من اصلاً به این چیزها فکر نکردم و خود کار را دوست داشتم و دلم میخواست یاد بگیرم. اتفاقاً همین ماجرا باعث شد من بیشتر از بقیه در دانشگاه تلاش کنم و در طول دو سال، ۴۰ یا ۵۰ روز در خانه نخوابیدم و مدام در استودیو بودم و کار میکردم. انگار دوست داشتم ثابت کنم که این کار شدنی است و من میتوانم آن را انجام دهم.
معمولاً در رشتهها و مشاغلی که در آنها مردها فعالترند و زنها حضور کمتری دارند، زنی که میخواهد در این زمینه کار کند، باید تلاش بیشتری کند تا توانایی خودش را ثابت کند و پذیرفته شود. با توجه به اینکه در حرفه صداگذاری هم زنان زیادی مشغول به کار نیستند، چه چالشهایی پیشِ روی زنان صداگذار وجود دارد؟
بله، فکر میکنم چنین چیزی تأثیر داشته باشد، اما من وقتی به ایران برگشتم و کارم را شروع کردم، هیچوقت واکنش منفی از سوی کارگردانی ندیدم و هیچ فیلمسازی طوری برخورد نکرد که حس کنم به خاطر جنسیتم تحت فشار هستم. یادم است اولین بار که آقای فرمانآرا را دیدم و قرار بود کار صداگذاری فیلم دلم میخواد برقصم را انجام دهم، ایشان بعد از دیدن من گفتند که فکر میکردند الان یک خانم غولپیکر وارد میشود. البته داشتند شوخی میکردند، ولی چون آن زمان من جوان و لاغر بودم، ایشان چنین واکنشی نشان دادند که من گفتم مگر قرار است من کوه جابهجا کنم؟ بنابراین من برخورد منفی ندیدم، اما میدانم که این پیشزمینه در ذهن بسیاری از زنان است که میترسند بازخورد بدی از سوی کارگردانها بگیرند.
جدا از فضای سینما، در فضای عمومی نحوه مواجهه با شغل شما چطور است و وقتی مردم میفهمند که صداگذار هستید، چه برخوردی میکنند؟
در فضای عمومی بیشتر شاهد این نوع واکنشهای ناشی از تعجب و تردید هستم و مثلاً میگویند ما تابهحال نشنیدیم که خانمی صداگذار باشد و معمولاً با صدابرداری اشتباه میگیرند و درباره کار با میکروفن و بوم سؤال میکنند.
اساساً در طراحی صدا و صداگذاری چه فرایندی اتفاق میافتد و صداگذار دقیقاً چه کاری انجام میدهد و تفاوت صداگذاری و صدابرداری در چه چیزهایی است؟
ببینید، اگر صدابردارها ناراحت نشوند، باید بگویم که در همه جای دنیا صدابرداری بخشی از پروژه صداگذاری است. اما در ایران این دو مقوله کاملاً از هم جداست و برای هر کدام سوپروایزر متفاوت داریم، که معمولاً هم هرگز همدیگر را ملاقات نمیکنند. اما صدابرداری مرحلهای از همان صداگذاری است که ضبط دیالوگها را انجام میدهد و صداگذار انتظار ندارد صدابردار افکت و صدای محیط را برایش ضبط کند و دوست دارد صدای دیالوگها به شکل واضحی ضبط شود و صداها کیفیت خوبی داشته باشد. مثلاً نویز نداشته باشند، یا در رنج فرکانس خوبی ضبط شده باشند. بخشهای دیگر کار مثل ضبط امبیانس و افکتها و ترکیب و میکس آنها کار صداگذار است که بعد از تولید فیلم اتفاق میافتد.
شما هم در سینمای ایران و هم در سینمای جهان فعال هستید و تجربه کار در هر دو عرصه را دارید. نحوه مواجهه سینمای ایران و سینمای جهان با مسئله صداگذاری فیلم چقدر با هم تفاوت دارد؟ آیا در ایران هم به اندازه کشورهای دیگر به صداگذاری اهمیت میدهند؟
تفاوت هنری وجود ندارد و ما همان کاری را که در ایران انجام میدهیم، در سینمای جهان هم انجام میشود، اما موضوع مهم به ارتباط میان گروه فیلمسازی برمیگردد. در ایران چون صداگذاری بعد از تدوین صورت میگیرد، فیلمسازها معمولاً در مرحله تدوین، یا بعد از تمام شدن آن با صداگذار تماس میگیرند و خیلی کم پیش میآید که صداگذار از همان ابتدای تولید فیلم در جریان فیلمنامه قرار بگیرد و بتواند نظرش را بگوید. درحالیکه در سینمای جهان صداگذار از همان مرحله پیشتولید در کنار گروه است و فیلمنامه را میخواند و نظر میدهد و طرح صداها را بر اساس لوکیشنها برایشان مینویسد و از او میپرسند که آیا خودش صداگذار معرفی میکند یا نه و مدام در جلسات گروهی شرکت میکند و در ارتباط با افراد گروه فیلمسازی و صدابردار است و صداهای ضبطشده همزمان با فیلم در استودیو چک میشوند تا بعدها در مرحله صداگذاری مشکلی پیدا نکنیم.اما در اینجا که کار میکنم، چون صداگذاری مرحله آخر است، همیشه در آخر سراغ صداگذار میآیند. بعضیها مشکلی ندارند، اما برای من مهم است و به نظرم با چنین رویهای خیلی چیزها در زمان پیشتولید و تولید با نبودن صداگذار از بین میرود و به همین دلیل من آنقدر روی این موضوع تأکید کردم که صداگذار از ابتدای پروسه در جریان باشد که فیلمسازهایی که برای بار دوم با هم کار میکنیم، این موضوع را رعایت میکنند و فیلمنامه را به من میدهند و از همان ابتدا در جریان کار قرار میدهند.
شما فیلم ۲۴ فریم را به عنوان آخرین فیلم آقای کیارستمی صداگذاری کردید. فیلم مجموعهای از عکسها و فریمهایی است که لحظاتی از زندگی را ثبت میکند و به کمک حرکت یا صدا جان میگیرد. با توجه به اینکه صدا در فیلم نقش مهمی دارد، شما چقدر در شکلگیری فیلم نقش داشتید و تجربه همکاری با آقای کیارستمی چطور بود؟
یکی از شانسهای بزرگ من این بود که با آقای کیارستمی کار کردم و فکر میکنم سال دومی بود که من در ایران شروع به کار کرده بودم. فقط صداگذاری چند تا کار کوتاه را انجام داده بودم و کارگردان یکی از این کارها، فیلم را به آقای کیارستمی نشان داده بود. ایشان پرسیده بود صداگذارش کی بوده و آشنایی من با آقای کیارستمی از آن جا شروع شد. البته من ابتدا یک فیلم کوتاه به نام به خانه برگرد را برای آقای کیارستمی صداگذاری کردم و بعد وارد پروژه 24 فریم شدند. اتفاقاً کار آقای کیارستمی از آن کارهایی بود که من از ابتدا همراه پروژه بودم و همانطور که آنها عکسها را پیدا میکردند و روی گرافیک و موشن آن کار میکردند، من هم روی صدای آن کار میکردم و تمام آن 115 دقیقه فیلم را من با یک لپتاپ کوچک و هدفن در کارگاه ایشان طراحی صدا و صداگذاری کردم. من حتی کار فیلمهای کوتاه را در استودیو انجام میدهم، اما ایشان اصرار داشتند همه کارها در همان کارگاه خودشان انجام شود، و به نظرم خیلی به کم کردن استرس من کمک کرد. چون من خیلی میترسیدم که نکند اشتباه کنم و کار خراب شود، اما آقای کیارستمی سطح چیزی را که از من میخواستند، آنقدر پایین میآورد و ساده میکرد که من اصلاً احساس نکنم در حال کار کردن با آقای کیارستمی با آن اهمیت جهانیشان هستم. طوری که اواسط کار حس میکردم با یک فیلمساز که فیلم اول و دومش را میسازد، در حال همکاری هستم. خیلی راحت بودم. در کار کوتاهشان که حدود 17 دقیقه بود، یک توپی است که پلههایی را در لوکیشنهای مختلف طی میکند و من باید صدایش را طراحی میکردم. یک روز با هم رفتیم توپ بخریم و یکی از همین توپهای پلاستیکی ارزان خرید. من وقتی صدای حرکت توپ را ضبط کردم، دیدم صدای تیز و بدی دارد و به ایشان گفتم که من از منیریه یک توپ باکیفیت و گران میخرم، اما گفتند نه. اصلاً از آن توپهای گران استفاده نکن. کلی تحقیق کردم و بالاخره فهمیدم که اگر داخل توپ پشمشیشه کنم، صدایش خوب میشود. من هم رفتم و پشمشیشه خریدم و آنها را نازک کردم و موقع باد کردن داخل توپ کردم که حجم پیدا کند. آخر آن پروژه آقای کیارستمی پرسید که راستی تو این صدای توپ رو چی کار کردی؟ این صدای آن توپ نیست. این صداش خیلی خوب است. من هم ماجرا را گفتم و ایشان گفت من میدانستم تو باید یک کاری با همین توپ بکنی. آن اتفاق تجربه خیلی خوبی برای من بود و دیدم با خلاقیت میشود چه کارهایی انجام داد. لحظه لحظه کار کردن با آقای کیارستمی برای من چیزهای بزرگی داشت، که من اصلاً نمیتوانم فکر کنم که دیگر میتواند اتفاق بیفتد یا نه. اینکه کارگردان به تو اجازه میدهد فکر کنی، خلق کنی، تجربه خیلی خوبی است.
شما علاوه بر فیلمهای داستانی، تعدادی از مهمترین مستندهای سالهای اخیر را صداگذاری کردهاید. چه تفاوتی میان صداگذاری سینمای داستانی و مستند وجود دارد؟ در کدامیک صداگذار آزادی عمل بیشتری دارد؟
من از لحاظ هنری هیچ تفاوتی بین سینمای مستند و داستانی قائل نیستم. چون شما هر ایده و فکری برای خلق کردن داشته باشید، در مستند و انیمیشن و داستانی میتوانید انجام دهید. فرق آن در بخشهای تکنیکی است. مثلاً در سینمای داستانی این فرصت وجود دارد که اگر دیالوگی خراب شد، دوباره ضبط شود. مثلاً سر فیلم من همچنان میمردم ساخته آقای سیاری ما تقریباً تمام دیالوگها را دوباره ضبط کردیم، اما در کار مستند چنین امکانی وجود ندارد. در ضمن در مستند معمولاً میگویند که چون رئال است، ما نباید رئالیته را از آن بگیریم. ما در صداگذاری قرار نیست که رئالیته را از کار بگیریم. اتفاقاً هر کاری که صدایش خیلی دیده شود، و رو باشد، آن صداگذاری خوب نیست. بنابراین رئالیته باید حفظ شود، ولی شما میتوانی فضاسازی کنی و شخصیتپردازی بهتری با صدا انجام دهی و آن مود و احساسی را که میخواهی بیننده درک کند، ایجاد کنی. برای من داستانی و مستند فرقی ندارد و اگر برای یک فیلم داستانی دو ماه وقت بگذارم، برای مستند هم همان زمان را میگذارم تا بتوانم فضاهای فیلم را تجسم کنم و صداهای مناسبی را برایش طراحی کنم.
زنان به عنوان صداگذار میتوانند فرصتهای شغلی خوبی به دست بیاورند؟ یعنی زمینه کار و پیشرفت برای زنان در این حرفه وجود دارد؟
صددرصد. من فکر میکنم یکی از رشتههایی که خیلی زمینه کار دارد، صداست. فرقی هم میان زن و مرد ندارد. فقط فکر میکنم زنان باید این موضوع را که صدا یک کار مردانه است، فراموش کنند و اعتمادبهنفس و صبر داشته باشند. چون ماهیت کار صداگذاری به گونهای است که فرد باید ساعتهای طولانی در یک اتاق تنها بنشیند و کار کند. از این جهت شاید این کار بیشتر مناسب افرادی باشد که روحیه آرامتری دارند. به نظرم علاقه خاصی نیاز دارد، و اگر کسی به مقوله صدا اینطور نگاه میکند که حالا اگر این نشد، سراغ کار دیگری میروم، بهتر است اصلاً به دنبال این حرفه نرود. چون صدا اساساً از آن بخشهای فیلم نیست که زیاد دیده شود و صداگذار هم زیاد به چشم نمیآید و ممکن است خیلیها اصلاً صداگذارها را نشناسند. بنابراین کسانی که دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن برایشان مهم است، زیاد مناسب این کار نیستند. بنابراین اگر کسی این ویژگیها را داشته باشد، میتواند وارد این حرفه شود و احساس رضایت داشته باشد و از کارش لذت ببرد و خودش را موفق بداند.
مرسی از اینکه دعوتم را پذیرفتید و خیلی لذت بردم.
خیلی ممنونم که من رو دعوت کردید و منم خوشحال شدم.