شغل: خانه دار

سرکوب زنان خانه‌دار در فیلم «همسران استپفورد» ساخته برایان فوربس

نزهت بادی

جوانا زن جوانی است که رویای عکاس شدن در سر می‌پروراند و می‌کوشد او را به خاطر عکس‌هایش و با نام خودش به خاطر بسپارند، نه اینکه به عنوان همسر یک مرد بشناسند. اما با نقل مکان به شهر کوچک استپفورد، خود را رویاروی زنانی می‌بیند که جز خانه‌داری، هیچ دغدغه دیگری ندارند و تمام وقت‌شان را صرف تمیز کردن و پختن و شستن می‌کنند.‌ تصویری که از زنان ساکن استپفورد می‌بینیم، دقیقا همان وضعیتی است که بتی فریدان در کتاب «رازوری زنانه» از زنان خانه‌دار امریکای پس از جنگ توصیف می‌کند: «میلیون‌ها زن امریکایی در رویای تصاویر زیبایی از زنان خانه‌دار حومه‌نشین به سر می‌بردند که شوهران خود را دم در خانه می‌بوسند و با آنها خداحافظی می‌کنند و اتومبیلی پر از کودک را جلوی در مدرسه پیاده می‌کنند و لبخندزنان با یک دستگاه الکتریکی جدید کف آشپزخانه تمیزشان را برق می‌اندازند. خودشان نان می‌پزند، برای خودشان و فرزندانشان لباس می‌دوزند و ماشین لباسشویی و خشک‌کن جدیدشان در تمام طول روز کار می‌کند و ملافه ها را به جای یکبار در هفته دو بار عوض می‌کنند و کلاس گوبلن‌دوزی می‌روند و تنها رویایشان این است که همسر و مادر بی‌نظیری باشند. بالاترین جاه‌طلبی آنان داشتن پنج فرزند و یک خانه زیبا بود و تنها مبارزه آنان پیدا کردن شوهر و نگه داشتن او بود. آنها به مشکلات غیرزنانه بیرون از خانه حتی فکر نمی‌کردند و می‌خواستند مردان تصمیمات اساسی را بگیرند و در نقش خود به عنوان زن می‌درخشیدند و در جای خالی فرم‌های سرشماری می‎‌نوشتند: شغل : خانه دار»

اما جوانا که به عنوان زن مستقل و شاغل فعالیت می‌کرده و همیشه در تکاپو و تلاش برای رشد و پیشرفت در جامعه بوده است، می‌خواهد در آن‌جا نیز به کارش ادامه دهد و عکس بگیرد و نمایشگاه برگزار کند. بنابراین از نظر ظاهری هیچ شباهتی به زنان استپفورد ندارد که همیشه لباس مرتب و صورت آرایش کرده و موهای آراسته دارند و مدام مشغول کار در خانه هستند تا خانه‌شان تمیز و زیبا و شیک باشد و وقتی برای اولین بار دوستش که او هم متفاوت است، به خانه‌اش می‌آید، به آشپزخانه شلوغ و به هم ریخته جوانا اشاره می‌کند که هیچ تناسبی با فضای حاکم بر شهر استپفورد ندارد. رابطه جوانا و شوهرش نیز با رابطه زن و شوهرهای استپفورد فرق دارد و آن دو با هم کارهای خانه را انجام می‌دهند و آن دو را در آشپزخانه می‌بینیم که والتر در حال شستن ظرفهاست و جوانا نیز میز را تمیز می‌کند و وسایل را سر جایش می‌گذارد. تا اینکه والتر با مردان استپفورد آشنا و دوست می‌شود و وقتش را با آن ها می‌گذراند و کم کم روحیاتش تفاوت پیدا می‌کند.

وقتی والتر به باشگاه مردان استپفورد می‌پیوندد و از جوانا هم‌ می‌خواهد که وقتش را با زنان همسایه بگذراند، شاهد تفکیک جنسیتی بر اساس ارزشگذاری مردانه و زنانه هستیم که مردان در گردهمی‌هایشان درباره سیاست و اقتصاد و کار و سرمایه حرف می‌زنند و زنان در دورهمی‌هایشان پیرامون کارهای خانه صحبت می‌کنند و همین مرزبندی است که حضور جوانا در مهمانی مردانه در خانه‌شان را ناملموس نشان می‌دهد و مشارکت او در بحث‎‌هایشان، زنانگی مطلوب استپفورد را زیر سوال می‌برد و مردان دیگر به شوهرش در خلوت مردانه‌شان می‌گویند که زنش را دور از مسائل بیرون از خانه نگه دارد و به او اجازه دخالت در مسائل مهم را ندهد. زیرا دغدغه‌ها و فعالیت‌های اجتماعی، زنان را از وظیفه اصلی‌شان که رسیدگی به خانه و خانواده است، بازمی‌دارد. در واقع در جامعه مردسالار فقط زنان نیستند که باید مطیع و تابع باشند، بلکه مردان نیز مجبورند برای اینکه پذیرفته شوند و مردانگی‌شان به رسمیت شناخته شود، از افکار و دیدگاه‌های شخصی خود دست بکشند و به هژمونی مردانه تن دهند. در همان شب مهمانی است که وقتی جوانا در حال آماده کردن قهوه است، به‌ناگه حضور رئیس باشگاه مردان را در آستانه آشپزخانه حس می‌کند که در حال دیدن اوست و و مرد به او می‌گوید که از دیدن زنان در حال کار خانه لذت می‌برد و می‌کوشد او را از متن جلسه مردانه‌شان به حاشیه آشپزخانه براند اما جوانا در واکنشی اعتراض‌آمیز به حرف او سینی قوری و چای را به دست مرد می‌دهد تا خودش از بقیه مردها پذیرایی کند.

جوانا متوجه می‌شود که چطور زنان استپفورد به موجوداتی بی‌اراده در راستای خدمت به شوهرانشان تبدیل شدند و با کمک دوستش، باب که او هم به‌تازگی به استپفورد آمده است، می‌کوشد تا زنان را متوجه توطئه مردان کند. آن دو به دیدار زنان مختلف می‌روند و از آن‌ها می خواهند که تمام روزشان را صرف کارهای خانه نکنند و وقتی را برای خودشان هم اختصاص دهند اما همه آن‌ها می گویند که آنقدر سرشان شلوغ است و گرفتارند که فرصت توجه به خود را ندارند. بتی فریدان در کتابش می‌گوید «هر قدر زنی از فعالیت اجتماعی بیشتر محروم باشد، کارهای خانه و وظایف مادری و همسری بیشتر می‌شود و او در مقابل به پایان رساندن کارهای خانه و مادری و بیکار ماندن مقاومت می‌کند. طبعا انسان از بیکار ماندن متنفر است، حتی اگر زن باشد». با وجود تمام لوازم خانگی که کار را برای زنان خانه‌دار راحت‌تر می‌کند و می‌تواند منجر به صرفه‌جویی در زمان شود، زنان وقت بیشتری را صرف خانه‌داری می‌کنند و از نداشتن وقت گله دارند.  زنان برای اینکه نقش خانه‌داری را بزرگ و مهم جلوه دهند و متهم به بیکاری و بی‌مصرف بودن نشوند، مدام خود را مشغول کار می‌کنند و هیچ وقت آزادی برای خود باقی نمی‌گذارند.

به همین دلیل وقتی جوانا با همراهی بابی، آن‌ها را دعوت می‌کند تا در یک مهمانی زنانه برایشان درباره حقوق و ارزشهای سلب‌شده‌شان سخنرانی کند و به آن‌ها یادآور می‌شود که نیازی نیست آنقدر برای کارهای خانه وقت بگذارند، زنان بی‌توجه به آنچه جوانا می‌گوید، ترجیح می‌دهند درباره راه‌حل‌هایی برای سریع درست کردن نان خانگی با هم حرف بزنند تا وقت بیشتری برای اتو کردن ملافه‌ها بیابند. جوانا که می‌کوشد زنان را متوجه توطئه مردانه کند که چطور با سرگرم کردن‌شان با خانه داری، آنان را از فعالیت فردی و اجتماعی دور نگه داشتند، می‌بیند که زنان از وضعیت خود راضی‌اند و چنان در رقابتی پوچ در کدبانو بودن با هم به سر می‌برند که اصلا درکی از این ندارند که ارزش و منزلت‌شان بر اساس میزان خدمات‌شان در خانه ارزیابی می‌شود و اعتبارشان را از اشیاء و وسایل خانه شان می‌گیرند. جوانا از آگاهی‌بخشی زنان در راستای احیای هویت فردی ازدست‌رفته آنها ناامید می‌شود و چند وقت بعد می‌بیند دوستش نیز به‌ناگه به یکی از همان عروسک‌های دست‌آموز استپفورد تبدیل شده که مثل بقیه زنان لباس پوشیده و آرایش کرده و در حال تمیز کردن مدام آشپزخانه‌اش است و وقتی به او اعتراض می‌کند که بیماری استپفورد به او هم سرایت کرده است، بابی پاسخ می‌دهد که شوهرش تمام روز را در بیرون از خانه زحمت می‌کشد و حق دارد که بخواهد زن زیبا و خانه تمیزی داشته باشد.

همان موقع است که جوانا درباره خودش احساس خطر می‌کند که مبادا او نیز به یکی از همان زنان خانه‌دار خوشبختی تبدیل شود که آنقدر خود را غرق وظایف تحمیلی خانگی کرده‌اند که هرچند وقت و امکانات کافی برای رشد و پشرفت در زمینه‌های مختلف دارند اما تنها چیزی که می‌خواهند، این است که زن خانه‌دار باشند و به خاطر آشپزخانه‌شان که برق می‌زند، مورد تحسین قرار بگیرند. برایان فوربس به مسئله انقیاد و استثمار زنان به واسطه بدل ساختن آنها به زنان خانه‌دار خوش‌بخت می‌پردازد و نشان می‌دهد نظام مردسالار چطور با اعطای زندگی مرفه به زنان، آنها را به افرادی منفعل و مطیع بدل می‌سازد که هویتشان به خدمات آنان به خانواده‌شان وابسته می‌شود. در واقع اینجا با همان انسان‌زدایی تدریجی از زن در پروسه خانه‌داری روبه‌رو هستیم که بتی فریدان از آن به عنوان «اردوگاه کشتار جمعی مرفه» نام می‌برد و می‌گوید که چطور زن‌ها با سازگار کردن خود با خانه‌دار شدن به عنوان تنها حق انتخابشان، هویت فردی‌شان را از دست می‌دهند و به یک انسان مکانیکی در میان توده سلطه‌پذیر استحاله می‌یابند که ارزش و اعتبار خود را در کار خانگی بیشتر می‌بینند.

فیلم به شکل تکان‌دهنده‌ای از طریق جستجوی جوانا برای سردرآوردن از این رازوری زنانه، این پرسش بنیادین را مطرح می‌کند که چرا با وجود رفع همه موانع قانونی و سیاسی و اقتصادی و آموزشی که زمانی مانع برابری زن و مرد می‌شد، زنان به جای بهره بردن از آزادی فردی و رشد و پیشرفت و مشارکت اجتماعی، خود را در نقش زن خانه‌دار محدود می‌کنند و جز اینکه به خاطر خانه های زیبا و تمیزشان مورد تحسین قرار بگیرند، دنبال چیز دیگری نیستند؟ فیلم پاسخ این پرسش را با گرفتار کردن جوانا در دل ماجرایی معمایی و پرتعلیق که او را به دام توطئه مردانه می‌کشاند، ارائه می‌دهد و جوانا به عنوان نخستین زنی که وارد عمارت ممنوعه می‌شود، راز همسران استپفورد را کشف می‌کند و می‌بیند که مردان چطور زنان‌شان را به روبات‌هایی در راستای خدمت به خود تبدیل می‌کنند و آنها را وامی‌دارند تا خانه‌داری را کمال زنانگی خود بدانند و هویت و هدف و حق انتخاب و آزادی‌شان را با لباس‌های زیبا، سبدهای پر از خرید و انباشتن خانه از وسایل و لوازم معاوضه کنند. در صحنه پایانی وقتی جوانا را در قالب زن خانه‌دار آراسته‌ای می‌بینیم که با سبدی در فروشگاه در حال خرید است و به زنان مشابه خود سلام می‌کند، با کلونی همسان‌سازی شده‌ای از زنان روبرو می‌شویم که تحت تاثیر «الگوی خوشبختی از رهگذر اشیاء» که فریدان مطرح می‌کند، میل سرکوب‌شده‌شان به فعالیت و مدیریت و تصمیم گیری را با خرید اجناس مختلف جبران می‌کنند. به گفته فریدان «تنها راهی که زن جوان در جهت بروز خویش متصور بود و از آن احساس تقصیر نمی‌کرد، خرید کالا برای خانواده بود. هر نوع میل خلاق او باید در راستای خانه و خانواده باشد».

اما آنچه می‌تواند زنان را از افتادن در این دام فریبنده برهاند، این است که زنان آگاه شوند که تعیین کار خانگی به عنوان وظیفه‌ای زنانه، برساخته نظام مردسالاری است که به هر طریقی می‌کوشد تا زن را از حضور فعالانه و مشارکت در عرصه‌های عمومی دور نگه دارد و با اهمیت بخشیدن بیش از اندازه به خانه‌داری، آن را جایگزین شغل و دغدغه و فعالیت اجتماعی کند و به زنان تلقین کند که نیازی به کسب آگاهی و رشد فکری ندارند و مردها به جای آن‌ها برایشان تصمیم می‌گیرند و درحالی‌که مردان در مهم‌ترین جایگاه‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی سرنوشت زنان را تعیین می‌کنند، زنان در حال شستن و اتو کردن لباس‌های مردها و پختن کیک و مربا برایشان هستند. خانه‌داری می‌تواند یکی از کارهایی باشد که هر زنی بنا بر میل و انتخاب خود انجام دهد و حتی از آن لذت ببرد. به شرط آنکه آن را نه به عنوان یک کار زنانه، بلکه عملی مشارکتی میان اعضای خانواده تعریف کند و آن را همانی که هست، ببیند و ارزش ویژه‌ای برای آن قائل نشود و اجازه ندهد به تنها هدف زندگی‌اش بدل شود و آن را در کنار کارهای دیگر زندگی‌اش انجام دهد و به دغدغه‌ها و خواسته‌های فردی خویش نیز اهمیت دهد و استعداد و خلاقیت و توانایی خود را در زمینه‌های دیگر هم به کار گیرد و به اینکه بخواهند ارزش او را در عنوان زن خانه‌دار خلاصه کنند، نه بگوید و برای خودش رویایی شخصی داشته باشد که فراتر از خانه تمیز و دستپخت عالی باشد.