سینما همچون اندرونی‌های زنانه

نخستین سینماهای زنان در تاریخ سینمای ایران

نزهت بادی

اولین سینمای عمومی ایران به نام سینما «سولی» (خورشید) در سال 1279 در سالن بزرگی در طبقه دوم آموزشگاه کاتولیک فرانسوی در کنار کلیسای کاتولیک‌ها در تبریز تأسیس شد، اما اولین سینمای عمومی در تهران در سال 1282 به همت میرزا ابراهیم خان صحاف‌باشی آغاز به کار کرد. صحاف‌باشی که دستگاه سینماتوگراف و پرده‌های فیلم را از سفر فرنگ آورده بود، گوشه‌ای از حیاط پشت مغازه آنتیک‌فروشی‌اش در خیابان لاله‌زار را به تالار نمایش تبدیل کرد که ورود به آن برای عموم به‌جز زن‌ها آزاد بود. سپس روسی‌خان، که فئودورویچ گرجی هم نامیده شده، در همان سال، سالن نمایشی را در خیابان علاءالدوله (فردوسی کنونی) راه‌اندازی کرد که پس از مدتی آن را به خیابان لاله‌زار انتقال داد. با این‌که سالن‌های سینما از همان سال‌های اولیه ورود دوربین فیلم‌برداری به دست مظفرالدین شاه آغاز به کار کردند، اما این سالن‌ها فقط به تماشاگران مرد اختصاص داشت و زنان اجازه ورود به تماشاخانه‌ها و سالن‌های سینما را نداشتند. علی وکیلی در خاطراتش می‌گوید: «در سال‌های اول تأسیس سینما در ایران، زن‌ها حق ورود نداشتند. اگر احیاناً زنی می‌خواست سینما بیاید، با جنجال و هیاهوی مردم و تماشاچیان روبه‌رو می‌شد.» یا عبدالله بهرامی در خاطراتش از تجربه تماشای فیلم در سینمای اردشیرخان در خیابان علاءالدوله تعریف می‌کند: «تماشاچیان منحصر بودند به عده خیلی کمی از مرد و بچه. مطابق مقررات آن وقت زن‌ها حق ورود به چنین محلی را نداشتند.» و آنت استاکینگ بویس نیز در یکی از گزارش‌هایش که از جریان کارش به آمریکا می‌فرستد، اشاره می‌کند: «زنان مسلمان هیچ‌گاه امکان حضور در سالن‌های عمومی نمایش فیلم در لاله‌زار را ندارند.»

اولین تماشاگران زن از میان زنان دربار بودند که تقریباً از سال 1286 از طریق دستگاه‌های سینماتوگراف در خانه‌ها، امکان تماشای فیلم را پیدا کردند. روسی‌خان، که به دربار قاجار رفت‌وآمد داشت، و سال‌های واپسین زندگی‌اش را در خدمت به خاندان قاجار گذراند، بر اساس درخواست و دعوت اعیان و رجال، شب‌ها دستگاه سینماتوگراف را به منزل آن‌ها می‌برد و وسایل سرگرمی خانواده‌هایشان را فراهم می‌ساخت. در تعدادی از اعلان‌هایی که روسی خان برای نمایش فیلم منتشر کرده، به فروش دستگاه سینماتوگراف و راه‌اندازی آن در خانه‌ها نیز اشاره شده است. یا خان بابا معتضدی تعریف می‌کند: «در آن روزها هنوز بانوان به سالن سینما راه نداشتند. لذا من فیلم‌هایی را که خود تهیه کرده یا از خارج آورده بودم، در مجالس فامیلی برای بانوان نیز نمایش می‌دادم.» هم‌چنین غلام‌علی عزیزالسطان، ملیجک ثانی، در خاطراتش نقل می‌کند: «باری شب را هم خاصه خانم ماندند. سینموگراف آوردیم. همشیره‌ها جمعی مهمان بودند. پرده‌های بدی نشان نداند. تا ساعت پنج طول کشید.»

در خاطرات تعدادی از زنان دربار نیز به تجربه فیلم دیدن آنان اشاره شده است. افسرالملوک هویدا، که از طرف جد مادری‌اش با ناصرالدین شاه نسبت داشت و همسر حبیب‌الله هویدا و مادر فریدون و امیرعباس هویدا بود، در نقل خاطراتش برای فرخ غفاری می‌گوید: «در سال 1286 پنج ساله بودم که به خانه یکی از آشنایان رفتم و در آن‌جا برای اولین بار سینما را شناختم. دستگاه را در اتاق جلو، روی میز گذاشته بودند. یک لوله دراز داشت… ما هم در اتاق دوم نشستیم. آن زمان برق نبود و دستگاه با باتری کار می‌کرد. (غفاری یادآوری کرده که در آن زمان باتری هم نبود.) یک پرده را که به دیوار بود، آب زدند. فیلم یک جاده‌صاف‌کن (بوم غلتان) را نشان می‌داد که یک مرد ابتدا [زیر بوم غلتان می‌رود و] بلند بلند [می‌شد] و بعد همان مرد را با ضربه‌ای [که به سرش می‌زدند] کوتاه کوتاه می‌شد.» یا مهرماه فرمانفرماییان، دختر عبدالحسین میرزا فرمانفرما و از شاهزادگان سرشناس قاجار، در خاطراتش می‌نویسد: «اولین باری که سینما را دیدم، منزل برادرزاده‌هایمان هما خانم تاج‌الملوک از فرزندان سالار لشکر بود… در منزل ایشان دستگاه سینمای کوچکی داشتند که با دست کار می‌کرد. به خاطر دارم یک شب زمستان بود و دستگاه سینما را روی کرسی گذاشته بودند و روی پرده کوچکی فیلم چارلی چاپلین را نمایش می‌داد.» تجربه دوم تماشای فیلم برای مهرماه در منزل خودشان است که مربوط به روزی می‌شود که پدرش دستگاه بزرگ سینمایی را به خانه می‌آورد. نکته مهم در این خاطره این است که او و اعضای خانواده و فامیل امکان می‌یابند تا تجربه مشابه تماشای فیلم در سالن سینما را داشته باشند. او تعریف می‌کند: «از راه باغ وارد سالن سینما شدیم که در سفره‌خانه بزرگ بیرونی ترتیب داده شده بود. میز بزرگ را برداشته و صندلی‌ها را ردیف، مانند سالن سینما، پشت سر هم چیده بودند. دستگاه بزرگ سینما را در اتاق مشدی حسنِ سرایدار پشت سفره‌خانه اندرونی شازده روی میز بزرگی نزدیک در قرار داده بودند. میرزا علی خان صدر که از مکانیک سررشته داشت، مسئولیت آن را بر عهده گرفته بود و اسماعیل چراغچی مسئول برق او را یاری می‌داد… چراغ‌ها خاموش و سانس شروع شد.»

اما در همان زمان نیز تماشای فیلم در خانه‌ها برای زنان با موانع زیادی روبه‌رو بود و جلوی همان دورهمی‌های زنانه برای دیدن فیلم را هم می‌گرفتند، یا زنان اجازه نداشتند هر نوع فیلمی را ببینند. در ماجراهای مربوط به میرزاابراهیم خان صحاف‌باشی، که از آزادی‌خواهان مشروطه بود، نقل شده است: «به گوش شیخ فضل‌الله نوری رسانده بودند که صحاف‌باشی در خانه‌اش عکس زنان برهنه‌سر را روی دیوار نشان می‌دهد. روایت است که شیخ فضل‌الله نوری نیز سینمای صحاف‌باشی را تکفیر کرد و ماجرا را به گوش شخص مظفرالدین شاه رساند و مظفرالدین شاه که آن همه به سینما و عکاسی علاقه داشت، حکم بر جلوگیری از کار ابراهیم خان صحاف‌باشی داد.» مهرماه فرمانفرماییان نیز در خاطراتش از سانسور صحنه‌های عاشقانه و اروتیک در زمان پخش فیلم در خانه‌شان می‌گوید: «هر باری که زن و مرد جوان نزدیک هم می‌شدند و می‌خواستند یکدیگر را در آغوش بگیرند، مسیو صدر دستش را جلوی دهانه دستگاه نگه می‌داشت، پس از مدتی با احتیاط لای انگشت‌ها را باز می‌کرد. اگر صحنه ادامه داشت، دومرتبه آن‌ها را به هم می‌چسباند.»

بعد از آن، شاهد تلاش‌هایی برای برگزاری نمایش عمومی فیلم در مکان‌های ویژه زنان هستیم که زنان می‌توانستند در فضای خارج از خانه جمع شوند و فیلم‌ها را روی پرده تالارهای نمایش ببینند. البته در این دوره هنوز امکان ورود به سالن‌های رسمی سینما وجود نداشت و این نمایش‌های اختصاصی ویژه خانم‌ها در مکان‌هایی مثل مدرسه، پارک یا هتل به صورت موقتی و پراکنده صورت می‌گرفت. نخستین گردهمایی زنان برای تماشای فیلم مربوط به جمع شدن زنان در پارک اتابک در سال 1289 بود که در یک اعلان عمومی تحت عنوان «نخستین مجلس سینماتوگراف زنانه» از بانوان دعوت می‌شود که برای تماشای فیلم در پارک سابق میرزا علی اصغرخان اتابک جمع شوند. این برنامه از سوی انجمن خواتین ایرانی که متشکل از زنان روشن‌فکر و برجسته مشروطه‌خواه بود و از پیشروان نهضت زنان در ایران به حساب می‌آمدند، به قصد تهیه و جمع‌آوری پول برای توسعه یتیم‌خانه، مریض‌خانه و مدارس دختران برگزار شد و 500 زن در آن شرکت کردند و 400 تومان جمع شد. انجمن خواتین درباره این جلسه نمایش نوشته است: «روز جمعه، دوم اردیبهشت، را در تاریخ حیات نسوان ایرانی باید روز بزرگ تاریخی محسوب داشت. تاریخ سیر بانوان ما به سمت تجدد از این روز شروع می‌شود.»

یکی از مکان‌های مهم نمایش فیلم برای زنان در مدارس بود که از اولین نمونه‌های آن می‌توان به نمایش فیلم در مدرسه دخترانه آمریکایی در سال 1301 اشاره کرد که زیر نظر خانم آنت استاکینگ بویس صورت می‌گرفت. بویس مدیر مدرسه دخترانه آمریکایی و مسئول مجله «عالم نسوان» بود که نقش مهمی در تغییر زندگی خصوصی زنان ایرانی و تشویق آنان به تجددخواهی داشت و آن‌چه از گزارش‌های بویس به دست می‌آید، عواید حاصل از نمایش فیلم به مجله «عالم نسوان» می‌رسید. در متن سخنرانی جشن فارغ‌التحصیلی مربوط به مدرسه دختران آمریکایی بیان شده است: «مکرر اتفاق می‌افتد که دست زدن و صداهای تعجب‌آمیز شاگردان، مرا متوجه در می‌کرد و می‌دیدم معلم وارد شده با یک تابلو بزرگ و گرامافون و دستگاه سینما.» که بر نمایش فیلم در مدرسه خانم بویس برای دختران گواهی می‌دهد.

در سال 1304 نیز آگهی درباره نمایش فیلم برای خواتین در مدرسه «مرضیه متوسطه نوباوگان» وجود دارد که در آن اشاره شده است برای خرید بلیت به درب مدرسه رجوع کنند. در سال 1305 یحیی دولت آبادی (برادر صدیقه دولت‌آبادی، از زنان پیش‌رو در نهضت زنان) هم اقدام به برگزاری سینمای زنانه در مدرسه «نسوان» کرد و در بخشی از نامه‌اش برای کسب اجازه توضیح می‌دهد که چون سالن مدرسه «سادات» (مدرسه‌ای که دولت‌آبادی در سرچشمه تهران تأسیس کرده بود) کوتاه است، به او اجازه دهند که در مدرسه «نسوان» در ناحیه دولت به مدت پنج، شش شب از اول غروب تا ساعت دو و نیم از شب نرفته، نمایش فیلم برای زنان داشته باشد.

در آن زمان هم‌چنین شاهد نمایش فیلم در «سینمای زنده» مریم خانم (مادام ماری) هستیم که در هتل «دو پاریس» در خیابان علاءالدوله برگزار می‌شد و محمد تهامی‌نژاد از آن به عنوان پدیده نوظهور یاد می‌کند و درباره‌اش می‌نویسد: «سینمای زنده عبارت از اسلایدهای متنوع بود که بر پرده می‌انداختند و زن رقصنده‌ای به نام مریم خانم (مادام ماری) آن را از بادکوبه آورده بود و با تغییر لباس و موسیقی روی سن و جلوی عکسی که بر پرده می‌افتاد، می‌رقصید و حالت زنده‌ای به شیء روی پرده می‌داد.»

در چنین دوره‌ای خان بابا معتضدی که در آغاز کارش در مجالس خصوصیِ خانوادگی برنامه نمایش فیلم برگزار می‌کرد، به فکر تأسیس سینماهای زنانه افتاد و به‌تدریج در راه‌اندازی سه سینمای زنان مشارکت کرد. معتضدی از اعیان تبریز بود و در زمان افتتاح سینما «سولی» در تبریز با سینما آشنا شده بود. او در خاطراتش می‌گوید: «پس از آن‌که کارم در فیلم‌برداری تا اندازه‌ای کامل شد، به فکر تأسیس یک سینما افتادم. آن هم برای بانوان که تا آن تاریخ اجازه ورود به سینما را نداشتند. محل این سینما در خیابان علاءالدوله بود. (منظورش سینما «خورشید» است.) پس از مدتی با کلنل علینقی وزیری شریک شدم و در لاله‌زار سینما (درباره سینما «صنعتی» می‌گوید) را تأسیس کردم که متأسفانه آتش گرفت. علاقه من به حدی زیاد بود که از خسارت آتش‌سوزی ناراحت نشدم و دوباره نزدیک مخبرالدوله با شرکت مادام آقابابوف سینمایی مخصوص زنان تأسیس نمودم.» (اشاره به سینما تئاتر «پری» دارد)

اردشیر خان (آرتاشس پاتماگریان) در چهارم آبان سال 1306 با مشارکت معتضدی سینما «خورشید» را در خیابان علاءالدوله (فردوسی) افتتاح کرد که نمایش فیلم‌ها در روزهای یک‌شنبه، سه‌شنبه و پنج‌شنبه به زنان اختصاص داشت. اردشیرخان از ارامنه تبریز بود و مدام به اروپا سفر می‌کرد و خودش فیلم‌هایش را از روسیه و فرانسه می‌آورد. او قبل از این، یکی دو بار دیگر تالارهای نمایشی به نام «خورشید» تأسیس کرده بود که هر بار به دلایلی تعطیل شده بودند. این سینما هم تا زمانی که «پرده‌هایی» برای نمایش داشتند، دایر بود و مدتی بعد تعطیل شد.

علی وکیلی نیز از چهره‌های سرشناس نسل اول سینماداران ایران است که در یکی از سفرهای تجاری‌اش به بغداد با دیدن یک سالن سینمای مجهز و حرفه‌ای، پس از بازگشت به ایران، یکی از تالارهای بزرگ گراند هتل را اجاره و «گراند سینما» را راه‌اندازی کرد. وکیلی در خاطراتش به این‌که زن‌ها اجازه ورود به سینما را نداشتند، اشاره می‌کند و می‌گوید: «این موضوع مرا به فکر انداخت که برای خانم‌ها سینمای جداگانه و به اصطلاح بهتر زنانه درست کنم.» او در نخستین اقدام «سینما زرتشتیان» را در مدرسه دخترانه زرتشتیان، خیابان نوبهار، بالای خیابان قوام السلطنه (سی تیر کنونی)، در دوم اسفند سال 1306 راه‌اندازی کرد که در اعلان‌های تبلیغاتی‌اش به عنوان «بزرگ‌ترین و قشنگ‌ترین سینمای طهران برای خانم‌ها» معرفی شده است.

در همان روزهایی که «سینما زرتشتیان» دایر بود، کلنل علینقی وزیری با همکاری خان بابا معتضدی سینما «صنعتی» را دوم اردیبهشت سال 1307 در مدرسه عالی موسیقی در خیابان لاله‌زار با نمایش نخستین قسمت از سریال عقاب سیاه افتتاح کرد. وزیری فرزند بی‌بی خانم استرآبادی از زنان مشروطه‌خواه و بنیان‌گذار اولین مدرسه موسیقی در ایران و پیش‌گام تشکیل کلاس آموزش موسیقی برای زنان بود. جلسه‌های نمایش سینما «صنعتی» در روزهای شنبه، یک‌شنبه، سه‌شنبه و چهارشنبه به زنان اختصاص داشت. این سینما در هشتم مهر سال 1307 دچار آتش‌سوزی شدیدی شد که تعطیلی آن را به دنبال داشت. سعید نفیسی در خاطراتش نقل می‌کند: «هنگامی که سینما در ایران رونق گرفت، تا چندی زن و مرد با هم به سینما نمی‌رفتند و حتی دو، سه بار سینماهایی مخصوص زنان درست کردند. یکی از آن‌ها را آقای علینقی وزیری موسیقی‌دان معروف در کلوب موزیکال که وقتی در لاله‌زار تشکیل داده بود، دایر کرد و یکی از اول شب‌ها که زنان گرم تماشا بودند، آتش گرفت. آن شب یکی از خواهران من به سینما رفته بود و چون خبر حریق با تلفن به من رسید، سراسیمه و سر و پا برهنه از خانه پدری بیرون جستم و هنگامی که به لاله‌زار رسیدم، راستی منظره عجیب دل‌خراشی دیدم. عده کثیر زنان جوان که در حین فرار چادر و کفش و کیف و لوازم دیگرشان گم شده بود، سرگردان و پریشان و ناله‌کنان و گریه‌کنان در این خیابان بی‌اختیار از این سو به آن سو می‌رفتند و جوانان لاله‌زار که هنوز همان روحیات را دارند، به جای این‌که به آن‌ها یاری کنند و به فریادشان برسند، بهترین موقع لاس زدن و چشم‌چرانی را پیدا کرده بودند و به حدی این منظره گریه (دار) و دل‌آزار بود که حد نداشت و این یکی از زشت‌ترین مناظر (بود) که من در طهران دیدم.»

گزارش‌نویس روزنامه «ناهید» نیز در گزارشی با عنوان «حریق در سینمای زنانه» می‌نویسد: «در این حادثه فجیع وقتی انسان منظره رقت‌خیز و مضطرب و ترسناک خواتین محترمه و اطفال معصوم را به خاطر می‌آورد، بی‌اختیار به این نکته متذکر می‌شود که چه عیب داشت اگر شوهران و برادران و اقربای آنان نیز در آن موقع با آن‌ها همراه بودند و با رقت قلبی که مخصوص جنس مرد است، از وحشت‌زدگی آن‌ها جلوگیری و آنان را به خونسردی و مقاومت با خطر توجیه و در اختلاص آن‌ها کمک می‌نمود.» این گزارش هرچند بر اساس همان فهم رایج از وابستگی و نیاز زنان به حمایت مردان استوار است، اما با اشاره به ضرورت همراهی مردان و زنان، آگاهانه یا به تعبیر متن «بی‌اختیار» ایده سینمای مختلط را طرح می‌کند.

در این سال‌ها تنها سینمای مخصوص زنان که از سوی یک زن راه‌اندازی شد، سینما «پری» (در خیابان مخبرالدوله) بود که سانتنیک آقابابیان (مادام ساتوپری آقابابوف) با همراهی خان بابا معتضدی در دی‌ماه 1307 آن را تأسیس کردند. نام اصلی او سانتنیک بود که سعید نفیسی می‌گوید: «نظر به این‌که رسم است عموم آرتیست‌ها اسمی برای خود تعیین کنند که در نمایششان به آن اسم نامیده شوند، خانم محترم آقابابوف برای ابراز علاقه خود به جامعه ایرانیت کلمه پری را که فارسی خالص است، انتخاب نمودند و از بعد از این به این اسم نامیده می‌شوند.» مادام پری فعالیت‌های هنری‌اش را با خوانندگی در جمعیت‌های ارامنه شروع کرد و پس از شهرت به کار تئاتر پرداخت. او اولین زن ایرانی بود که روی صحنه نمایش اپرا خواند و نمایشنامه‌هایی را به صورت اپرا با تعداد زیادی دختر روی صحنه اجرا کرد. برنامه افتتاحیه سینما «پری»، فیلم باراباس ساخته آبل گانس بود که فیلم را خان بابا معتضدی از ژرژ اسماعیلیف به امانت گرفت. در اعلان‌های تبلیغی فیلم اشاره شده بود که همراه با نمایش سری اول فیلم باراباس، مادام پری خواهد رقصید. در همان زمان معتضدی تصمیم به راه‌اندازی سینما «تمدن» در خیابان اسماعیل بزاز (مولوی کنونی) با کمک شهربانی گرفت که منجر به تعطیلی سینما «پری» شد. او در خاطراتش می‌گوید: «برای آماده کردن سالن سینما در موعد مقرر ناچار به تعطیلی سینما پری و بردن دستگاه‌های لازم از میدان مخبرالدوله به خیابان اسماعیل بزاز شدم.» بعد از آن مادام پری در تیرماه 1308 سینمای تابستانی «پری» را در قلهک راه انداخت که بعد از مدت کوتاهی اقدام به فروش آن کرد.

در آن سال‌ها هرچند تلاش‌های بسیاری برای راه‌اندازی سینمای زنان می‌شد، اما چندان مورد استقبال قرار نمی‌گرفت. علی وکیلی در خاطراتش از افتتاح سینما «زرتشتیان» تعریف می‌کند: «روزهای اول و دوم هیچ مشتری نداشتیم. حتی یک خانم هم نیامد احوالمان را بپرسد!… آخر در آن دوره زن‌ها مثل امروز نبودند. جز پول حمام و چادر و چاقچور پول دیگری از شوهر خود نمی‌گرفتند و به‌اصطلاح از نظر مالی تحت فشار قرار داشتند.» با توجه به آن‌چه وکیلی از وضعیت مالی زنان می‌گوید، ظاهراً یکی از موانع پیش روی آن‌ها تأمین هزینه بلیت سینماها بوده است که نمی‌توانستند از شوهرشان پولی برای سینما رفتن که تفریح به حساب می‌آمده و ضرورت نداشته است، بگیرند. به همین دلیل سینمادارها شروع به ارائه بلیت رایگان یا اضافی یا همراه با تخفیف کردند. وکیلی در همان صحبت‌هایش می‌گوید: «با رفقا مشورت کردم. عقل‌هایمان را روی هم گذاشتیم و تصمیم گرفتیم که برای جلب خانم‌ها مدتی بلیت رایگان بدهیم… مفتی بودن بلیت‌ها آن‌ها را خیلی زود و حتی بیشتر از آقایان به طرف سینما جلب کرد و کم‌کم به این تفریح سودمند و مفید عادت کردند.» علی وکیلی برای جذب زنان، آگهی‌های مختلفی را در روزنامه‌های ایران و اطلاعات چاپ کرد که علاوه بر تبلیغ فیلم‌ها اعلام می‌کرد که: «شب اول کسانی که نسخه‌ای از این دو روزنامه را به باجه فروش بلیت ارائه دهند، بدون خرید بلیت فیلم را تماشا خواهند کرد.» یا «برای این‌که تمام خانم‌های محترمه بتوانند این فیلم عالی را تماشا کنند، سینما زرتشتیان از امروز تا بیستم اردیبهشت به هر خانمی که به سینما بیاید و یک بلیت بخرد، یک بلیت دیگر نیز مجاناً تقدیم می‌کند.»

این نوع راه‌کارها هرچند تا حدودی در تشویق زنان به سینما رفتن مؤثر بود، اما دلیل اصلی که مانع حضور زنان در سینما می‌شد، مسائل شرعی بود و رفتن به سینما از نظر تعدادی از خانواده‌ها برای دختران و زنان حرام بود و فضای سینما را مناسب حضور آنان نمی‌دانستند و نگران بودند که موازین شرعی و اخلاقی در هنگام تماشای فیلم رعایت نشود و فیلم‌ها بدآموزی داشته باشد و زنان را به لاقیدی و بی‌بندوباری بکشاند. مضامین فیلم‌های آن دوره بارها مورد اعتراض و انتقاد قرار گرفت و در یکی از نوشته‌های سینمایی‌نویس‌های آن زمان بیان می‌شود: «فیلم‌های سینمای ایران که از فیلم‌های فرانسه است، طوری مهیج شهوت و عشق‌بازی است که حتی پیرمردهای 80 ساله را هم تحریک می‌کند، چه برسد به جوان‌های عزب و دختران معصوم که برای تهذیب اخلاق به سینما آمده‌اند.» یا در مطلبی که در روزنامه اطلاعات چاپ می‌شود، از نمایش فیلم دزد بغداد در سینما «صنعتی» برای زنان که «نسوان ساده‌دل» معرفی می‌شوند و اثرات سوئی که بر زنان می‌گذارد، انتقاد شدیدی می‌شود و از اداره نظیمه می‌خواهند که از فساد اخلاق عمومی جلوگیری کند. درواقع هرچند در آن سال‌ها سینما به عنوان پدیده‌ای کفرآمیز و زیان‌بار تلقی می‌شد و با مخالفت‌های جدی از سوی علما و خانواده‌های مذهبی روبه‌رو بود، اما انتقادات به نامناسب بودن فیلم‌ها هرگز مانع حضور مردان در سینماها نشد، ولی زن‌ها را از تماشای فیلم محروم کرد. عباس بهارلو، پژوهش‌گر سینما، در فصلی از کتاب «سینمای ایران، برداشت ناتمام» با عنوان «تماشاگران چه کسانی هستند» در زمینه اطلاعات آماری پیرامون تماشاگران در سال‌های اولیه سینما می‌نویسد: «درصد پسران در مقایسه با دختران جوانی که به سینما می‌روند– به‌ویژه در شهرستان‌ها- چندین برابر است و همان‌گونه که گفته شد، سینما در ایران برخلاف رادیو و تلویزیون که سهم دختران و پسران در استفاده از آن‌ها کم‌وبیش نزدیک است، هم‌چنان تفریحی مردانه است. محدودیت‌های گوناگونی برای دختران و البته زنان وجود دارد، گویی دیوار بلند زمختی است که بین آن‌ها با سینما وجود دارد.»

مهرماه فرمانفرماییان نیز از تجربه تماشای فیلم در سینمای چهارراه حسن‌آباد می‌گوید که به‌سختی و با وساطت مادرش از پدرش (عبدالحسین میرزا فرمانفرما ملقب به شازده) اجازه گرفت و وقتی فیلم با صحنه ورود قهرمان مرد به اتاق خواب خانم و هم‌آغوشی آن دو تمام شد، پدرش را در لژ مخصوص دید و فهمید که دیگر برای بار بعدی به او اجازه آمدن به سینما را نمی‌دهد. او به سانسور مسیو صدری در خانه‌شان اشاره می‌کند و می‌نویسد: «اگر مسیو صدری بود و دستش را جلوی دستگاه سینما نگاه می‌داشت، شاید امیدی به صدور اجازه برای بار سوم بود.» علی جواهرکلام نیز در مطلبی با رویکرد طنزآمیز، مشاهداتش از حضور زنان در سینما را تعریف می‌کند و می‌نویسد: «وقتی که سینما تمام می‌شد، پشت در سینما خیلی تماشایی بود. نوکرها با لاله (چراغ‌های مخصوص) دنبال خانم‌ها آماده بودند و شوهرها بچه‌های شیری را در بغل گرفته، انتظار والده آقامصطفی را داشتند. بعضی از مردهای بی‌انصاف هم همان در سینما دخل خانم را می‌آوردند که‌ ای نانجیب چرا بی‌اجازه تماشاخانه آمده‌ای؟ گاهی هم زن و شوهر از همان‌جا برای طلاق و طلاق‌کشی پیش ملای محل می‌رفتند. این پیش‌آمدها سبب شد که علمای تهران شرحی به رئیس‌الوزرای وقت نوشته، تقاضا کردند اولاً زن‌ها از دو به غروب مانده وارد خیابان لاله‌زار نشوند، ثانیاً مشروب‌فروشی‌ها روی تابلوی خود اسم عرق شراب ننویسند، فقط بنویسند محل فروش لیموناد و ثالثاً زن‌ها از رفتن به سینما ممنوع باشند.»

سینمادارها برای رفع نگرانی خانواده‌ها از حضور آژان‌ها برای برقراری نظم و امنیت بهره می‌بردند، یا در اعلان‌های تبلیغاتی‌شان بر فضای مناسب زنان و جنبه‌های آموزنده و مفید فیلم‌ها تأکید می‌کردند. برای نمونه در نامه درخواست یحیی دولت‌آبادی برای نمایش فیلم در مدرسه نسوان گفته شده است: «(سینما) به‌کلی زنانه است و نظمیه هم خودش مراقب می‌باشد و تصور هیچ محذوری نمی‌رود.» یا در آگهی سینما «زرتشتیان» نوشته شده است: «تمام خدمه و کارکنان سینما زرتشتیان زن هستند.» تا هر نوع نگرانی از حضور مردان در کنار زنان را از بین ببرند. یا در اعلانی مربوط به «گراند سینما» این مطلب آمده است که کارکنان «گراند سینما» و هم‌چنین اداره جلیله نظمیه به وسیله مأمورین خود از ورود زن‌های بی‌عفت و جوانان هرزه جلوگیری می‌کنند. حتی در جوابیه‌ای که خلیل ستوده در دفاع از نمایش فیلم در مدرسه دختران آمریکایی نوشته است، بیان می‌کند: «اطمینان می‌دهم که به شهادت حاضرین در آن مجلس حد شرعی را کاملاً معمول داشته و در آن شب در فضای مدرسه حتی یک پسر هشت ساله دیده نشده.»

در این میان شاهد مکتوبات اعتراضی زنان آزادی‌خواه در نشریات مختلف هستیم که می‌کوشند تا از حق زنان برای حضور در سینماها و تماشای فیلم دفاع کنند. یکی از نخستین تلاش‌ها در این زمینه را می‌توان از سوی مجله «عالم نسوان» دید که از اولین مجلات زنان در تاریخ مطبوعات ایران به مسئولیت آنی استاکینگ بویس و صاحب امتیازی نوابه خانم صفوی زیر نظر مجمع فارغ‌التحصیلان مدرسه عالی اناثیه آمریکایی ایران بود. در یکی از سرمقاله‌های این مجله در سال 1302 که هنوز امکان نمایش عمومی فیلم برای زنان وجود ندارد، به ممنوع بودن سینما برای زنان اعتراض و با مقایسه میان زنان ایرانی و زنان کشورهای دیگر به بی‌تجربه بودن زنان ایران در مواجهه با سینما اشاره و نوشته شده است: «حالا موقع کار و اظهار خدمت یک خانم ترقی‌خواه است که خود را حاضر خدمت نموده و برای نسوان، سینمایی دایر کند که زنان و کودکان از آن بهره‌مند شوند.» اما یکی از جسورانه‌ترین نوشته‌ها به قلم قمرالملوک وزیری است که خطاب به علی دشتی، صاحب روزنامه «شفق سرخ»، نوشته شده و در بخشی از آن با صراحت به تبعیض و نابرابری میان زنان و مردان اشاره کرده و گفته: «در مملکت ما هر شب در سالن «گراند هتل» برای مردها سینماست، تئاتر است و هیچ آخوندی، هیچ پیش‌نمازی اعتراض نمی‌کند. همین که می‌شنوند در فلان خانه واقع‌شده در گمنام‌ترین کوچه‌ها زن‌ها می‌خواهند برای خودشان سینمایی ترتیب دهند، بدون آن‌که یک نفر مرد در آن شرکت داشته باشد، فوراً داد و فریاد عوام و خرافات‌پرست‌ها بلند می‌شود که اسلام رفت. یک نفر نیست که از این مردم بپرسد که چطور شده است که سینما و تئاتر برای مردها مباح است و از تماشایی که مردها به سینما یا تئاتر می‌کنند، اسلام به جای دوری نمی‌رود، ولی همین که زن‌های بدبخت در یک بیغوله خواستند از سینما تماشایی کنند، یعنی از سینماهایی که برای تصفیه اخلاق آن‌ها بسیار مفید است، بدون آن‌که بگذارند در مجلسشان مردی وارد شود، فوراً داد و فریاد یک مشت مردم نفهم بلند می‌شود که اسلام از ایران پرواز کرد.» و بعد در ادامه در نکته‌ای هوشمندانه به رضایت اجباری‌اش از سینماهای ویژه زنان اشاره می‌کند و مذموم دانستن سینمای مختلط را زیر سؤال می‌برد و می‌گوید: «این‌که می‌گویم زن‌ها میل دارند سینما یا تئاتری را در یک مجلس بدون این‌که مردی در آن‌جا حضور داشته باشد، ببینند، از ترسم است، وگرنه شریعت مقدس اسلام به ما نفرموده که حتماً زن نباید در مجلسی حضور داشته باشد که در آن‌جا مرد نامحرمی یافت می‌شود.» و در انتها با اشاره به تجربه تعزیه در گذشته، زنان عصر حاضر را بدبخت‌تر از زن‌های ایام مظفرالدین شاه و ناصرالدین شاه می‌داند و با کنایه و طعنه به علی دشتی و میرزاده عشقی می‌گوید: «اگر دل‌تنگ نشوید و به رفیق شما برنخورد، در آن وقتی که معین‌البکاء تعزیه نشان می‌داد، کار بار زن‌ها بهتر بود.»

سینماهای زنان یکی پس از دیگری تعطیل شدند و هر چند روند راه‌اندازی سینماهای زنان ادامه داشت، اما سینمادارها که از وضعیت مالی خود راضی نبودند و دنبال راه‌کارهایی برای جلب تماشاگران بیشتر می‌گشتند، به فکر افتادند تا با فراهم ساختن امکان حضور زنان در کنار مردان، استقبال از سینماهای خود را افزایش دهند. سینمای «زرتشتیان» علی وکیلی با وجود امتیازهای زیادی که برای بانوان قائل می‌شد، مورد توجه قرار نگرفت و وکیلی به‌ناچار آن را تعطیل کرد. اما او که همواره به دنبال ابتکارات در کارش بود، به فکر افتتاح سالن تازه‌ای برای زنان و مردان در کنار هم افتاد و بالکن «گراند سینما» در لاله‌زار را به زنان اختصاص داد و بالاخره اولین سینمای مختلط برای حضور زنان در کنار مردان را در هفتم شهریور 1307 افتتاح کرد. او در خاطراتش می‌گوید: «یکی دو سال گذشت و کم‌کم خانم‌ها اجازه پیدا کردند که به سینماهای مردانه نیز بیایند و به اصطلاح امروز سینماها مختلط شد و از حالت زنانه و مردانه بیرون آمد. منتها به این شرط که خانم‌ها در یک طرف و مردها در طرف دیگر سالن بنشینند و از هم جدا باشند.» بنابراین هرچند امکان حضور زنان در کنار مردان در یک سالن مشترک فراهم شد، اما هم‌چنان بر تفکیک فضای زنانه و مردانه اصرار وجود داشت. به‌طوری‌که زنان باید در یک طرف دیگر سالن یا بالکن‌ها می‌نشستند و از درهای جداگانه رفت‌وآمد می‌کردند و در آگهی «گراند سینما» می‌بینیم که نوشته شده است: «درب ورود خواتین محترمه از «گراند سینما» و آقایان محترم از «گراند هتل» است.» یا در گزارش باقر نیک‌فرجام از تماشای فیلم در «گراند سینما» اشاره شده است: «موضوعی که توجه مرا جلب کرد، شرکت خواتین بود که در مرتبه فوقانی سالون حضور داشتند.» خانم ضیاء اشرف نصر نیز که نوه شیخ فضل‌الله نوری و مادر سیدحسن نصر بود، اما تحت تأثیر صدیقه خانم دولت‌آبادی به فعالیت‌های فمینیستی علاقه‌مند شد و در دوره محمدرضا شاه مددکار سازمان‌های زنان بود، در خاطراتش از اولین تجربه حضورش در سینمای مختلط می‌گوید: «اولین فیلمی که دیدم، در سالن سینمایی بود که در آن خانم‌ها و آقایان چون مسجد از هم جدا نشسته بودند. با این تفاوت که پرده‌ای آنان را از هم جدا نمی‌کرد. خانم‌ها در بالکن بودند و آقایان در پایین، نزدیک پرده.» بعد از آن با وجود سینمای مختلط، چند سینمای زنان دیگر افتتاح شد و مدت‌ها طول کشید تا حضور زنان در سینما به مسئله‌ای عادی بدل شود. زیرا هرچند دیگر مانع ظاهری برای ورود زنان به سینما وجود نداشت، اما فرهنگ حاکم بر جامعه که زن را به اندرونی می‌راند، اجازه حضور آزادانه از زنان در اجتماع را می‌گرفت.

با مروری بر سیر تاریخی ورود زنان به سالن‌های سینما، در ابتدا با تبعیض جنسیتی مواجه هستیم که به زنان اجازه حضور به سینما را نمی‌دهد و آن‌ها را از تماشای فیلم محروم می‌کند و بعد شاهد تفکیک جنسیتی و جداسازی زن و مرد در سینماهای ویژه زنان هستیم و درنهایت وقتی زنان امکان حضور در کنار مردان در سینمای مختلط را می‌یابند، هم‌چنان با تأکید بر مرزکشی بین زنان و مردان روبه‌رو می‌شویم و حاکم شدن ساختار و فضای سنتی و شرعی همچون حمام‌ها و مساجد و حسینیه‌ها را در سینمایی که مظهر تجدد و مدرنیسم به حساب می‌آید، می‌بینیم. این، چکیده‌ای از مسیر پرفرازونشیب و دشوار راه‌یابی زنان به سینما در ایران است که نشان می‌دهد چطور در هر رویداد تاریخی، حذف زنان و عقب نگه داشتن آنان از جریان‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی صورت گرفته است و زنان برای برخورداری از وضعیتی نه برابر، بلکه مشابه با مردان با چه موانع و محدودیت‌ها و ممنوعیت‌هایی روبه‌رو بوده‌اند.

منابع:

رویای صادقه، سیری در مستندات سال‌های آغازین سینما در ایران، بهزاد رحیمیان، نشر نظر

سینمای ایران، برداشت ناتمام، غلام حیدری (عباس بهارلو)، نشر چکامه

تاریخ تحلیلی صد سال سینمای ایران، زیر نظرعباس بهارلو، دفتر پژوهش‌های فرهنگی

سینماسوزی در ایران، عباس بهارلو، نشر قطره

روزشمار سینمای ایران، از آغاز تا انقراض قاجاریه، عباس بهارلو، فرهنگستان هنر

زیر نگاه پدر، خاطرات مهرماه فرمانفرماییان از اندرونی، انتشارات کویر

تماشا، شماره 235، آبان 1354، مقاله محمد تهامی‌نژاد

خواندنی‌ها، سال هجدهم، شماره 22، نوشته علی جواهرکلام

روزنامه‌های اطلاعات، ایران، رعد و ایران نو