سال 1356 سال رکود سینمای ایران بود. با استناد به کتاب «فیلمشناخت سینمای ایران» (عباس بهارلو، نشر قطره) درکل 46 فیلم بلند داستانی ساخته شد که سه عنوان هیچوقت پخش عمومی نداشت. سه ماه تعطیلی ساخته شاپور قریب که محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود، زلزله دوم ساخته افشین شرکت که محصول سازمان رادیو و تلویزیون ملی بود و خاک سربهمهر ساخته مروا نبیلی که کاملاً مستقل ساخته شد و تا سالها رنگ اکران عمومی را به خود ندید. در اردیبهشتماه 1356 بسیاری از سینماهای تهران (نیاگارا، الوند، میامی، مارلیک، اورانوس، آستارا و…) اعلام کردند محصولی برای نمایش ندارند و رسماً اعلام ورشکستگی کردند. مجله «ستاره سینما» در سرمقالهاش (شماره 181، سوم اردیبهشت 1356) ضمن اعلام تعطیلی یک گروه نمایشی اطلاع میدهد که در فروردین 1356 تنها یک فیلم ایرانی پروانه نمایش گرفته است، درحالیکه سال قبل 14 فیلم پروانه نمایش داشتند. روزنامه «کیهان» (در تاریخ 16 خرداد 1356) در مقالهای با عنوان «سینمای ایران میمیرد» عوامل رکود سینما را افزایش هزینهها، بالا رفتن دستمزدها، 20 درصد عوارض فروش کل فیلم، ممیزیهای بیضابطه و عدم همکاری ادارات دولتی میداند. در میان این فیلمها صمد در راه اژدها، سوتهدلان و در امتداد شب فروش قابل ملاحظهای دارند. تهیهکنندگان که امیدی به بهبود وضعیت ندارند، به دنبال ساخت فیلمهای تجاری هستند و سینمای متفاوت منزویتر از قبل شده است. فیلم خاک سربهمهر در این ایام به صورت مخفیانه و بدون هیچ مجوزی به کارگردانی مروا نبیلی ساخته میشود.
مروا نبیلی سال 1320 در خیابان ویلای تهران به دنیا آمد. از کودکی به هنر علاقهمند بود و به همین علت مادرش او را به کلاس موسیقی فرستاد تا موسیقی کلاسیک بیاموزد. مروا عاشق اپرا بود، اما تا سن 15 سالگی از خوانندگی اپرا منع شد، چراکه اساتیدِ او معتقد بودند حنجره کودکی با این سن و سال مناسب اپرا نیست. به گفته خودش (در گفتوگو با یلدا ابتهاج) به دلیل بضاعت مالی توان خرید ساز پیانو را نداشت و مجبور شد ویولن بنوازد. اما از پسِ یاد گرفتن این سازِ آرشهای برنیامد تا 15 سالگی که وارد دانشکده هنرهای تزیینی شد و نقاشی را آغاز کرد. در آنجا از سهراب سپهری زیباییشناسی و از فریدون رهنما سینما را آموخت. پس از تحصیل در دانشکده، یعنی در سن 21 سالگی (1341) فریدون رهنما که قصد داشت نمایشنامه خون سیاوش را اجرا کند، از او برای بازی در نقش همسر سیاوش دعوت کرد. در سال 1342 به تشویق فریدون رهنما برای تحصیل در رشته سینما به انگلیس رفت و تا سال 1345 در انگلیس بود. پس از مدتی به ایران آمد و در همان سال (1346) فریدون رهنما بازیگران نمایش خون سیاوش را به فضای تختجمشید برد و سیاوش در تخت جمشید را ساخت. نبیلی در گفتوگوی اینستاگرامی که با خانم یلدا ابتهاج انجام داد، میگوید: «اگر رهنما نبود، هرگز به این مسیر کشیده نمیشدم. رهنما نقش بسیار پررنگی در کارنامه هنری من داشت.» پس از مدتی به نیویورک رفت و در آنجا مشغول تحصیل شد. او علاوه بر اخذ یک دیپلم در رشته فیلم و درام، یک مدرک فیلمسازی نیز از گودارکالج ورمونت دریافت کرد. نبیلی در سال 1353 به ایران بازگشت، چراکه برای تز دکترای تحصیلیاش قصد داشت یک فیلم ایرانی بسازد. او به واسطه باربد طاهری (که پسرِ دخترعمهاش بود) در سریال سمک عیار (محمدرضا اصلانی و باربد طاهری) به عنوان دستیار فیلمنامهنویس مشغول به کار شد و دستیاری طاهری را برعهده گرفت. از سویی، طاهری به او قول داد که در ساخت فیلم سینماییاش به او کمک کند.
پس از سمک عیار مشغول ساخت مجموعه تلویزیونی افسانههای کهن ایرانی شد. نبیلی این سریال را به صورت مشترک با ملکجهان خزاعی ساخت. افسانههای کهن ایرانی یک مجموعه اپیزودیک بود که 9 قسمتِ آن از تلویزیون ملی ایران پخش شد و به دلیل مصادف شدن با انقلاب اسلامی متأسفانه باقی قسمتها پخش نشد. البته بنا به گفتههای خانم خزاعی راشهای فیلم به شبکه zdf آلمان ارسال و یک بار از تلویزیون آلمان پخش شده است. نگارنده چون سند قابل توجهی از این مجموعه به دست نیاورد، با سازندگان مجموعه گفتوگو کرده که هر یک روایت خود را ارائه دادند. از سویی، در کنداکتور تلویزیون (چاپشده در نشریه «تماشا») نام و تاریخ اپیزودهای پخششده موجود است که موثقترین سند موجود است و اطلاعات زیر بر اساس این کنداکتور ارائه میشود. بر اساس کنداکتور تلویزیون (مجله «تماشا» شمارههای 336، 350، 360، 361، 362 و 363) این مجموعه در خردادماه 1356 کلید خورده و در تاریخ 23 مهر 1356 اولین قسمت از این مجموعه با نام نارنج و ترنج از شبکه دوم پخش شده است. پس از آن به ترتیب اپیزودهای نمکی، گلخندان 1، گل خندان 2 و 3، گل خندان 4، ملک محمد 1، ملک محمد 2، ملک محمد 3 و درنهایت ملک محمد 4 پخش شده و اپیزودهای سنگ صبور، پادشاه و دختر چوپان، اقبال زمردشاه، تنبلو و گل زرد هیچگاه پخش نشدند. از بین اپیزودهای پخششده نمکی و ملک محمد ساخته خانم مروا نبیلی است و گل خندان و نارنج و ترنج را خانم ملکجهان خزاعی ساختهاند. متأسفانه کارگردان اپیزودهای پخشنشده در جایی مکتوب نشده و اظهارات دو کارگردان با یکدیگر و با آنچه در کنداکتور تلویزیون درج شده، مطابق نیست.
اولریش گرگور، نویسنده آلمانی، به بهانه پخش فیلم خاک سربهمهر در جشنواره برلین با مروا نبیلی مصاحبهای انجام داد که در نشریه «سینما 56» (شماره 33 صفحه 16 تا 18) چاپ شد. در مقدمه این مصاحبه یک بیوفیلموگرافی از خانم نبیلی درج شده که در آن ادعا میشود ایشان پیش از ساخت این فیلم، چند مستند و فیلم کوتاه برای تلویزیون ملی ساختهاند. همچنین در مصاحبه با سعید شفا در نشریه «تماشا» (شماره 368 سال 1357) میگوید: «فیلمهای کوتاه من همه مستند هستند.» این دو سند به این اشاره دارند که خانم نبیلی تجربه ساخت فیلم کوتاه را نیز داشتهاند. اما ایشان طی پیغامی به بنده اعلام کردند که بهجز چند اپیزود سریال افسانههای کهن ایرانی و خاک سربهمهر هیچ فیلم دیگری در ایران نساختهاند. به گفته خانم نبیلی سال 1355 فیلمبرداری خاک سربهمهر تمام شد. یعنی کل پروسه فیلمبرداری شش روز طول کشیده، اما به دلیل سهلانگاریِ استودیوی صدا، مرحله صداگذاریِ فیلم شش ماه زمان میبرد. نبیلی در لایو اینستاگرامیاش با خانم یلدا ابتهاج میگوید: «یکی از دلایلی که فیلم را 16 میلیمتری گرفتم، این بود که قصد داشتم نگاتیوها را برای تدوین به آمریکا ببرم. باید آنها را در چمدان میگذاشتم و نوار 16 میلیمتری برای سفر مناسبتر بود. چراکه برای فیلمبرداری هیچ مجوزی نداشتم و قاعدتاً نمیتوانستم در ایران بیدردسر کارها را پیش ببرم. از سویی، اگر مجوز ساخت داشتم، امکان خروج نگاتیوها را نداشتم.»
خاک سربهمهر روایتگر زندگی دختر جوانی به نام روبخیر است که بنا به عادات و رسوم سنتی باید ازدواج کند، ولی از این کار سر باز میزند. او میداند که حاضر نیست شبیه مادرش و به سبک و سیاق زنان سنتیِ روستا زندگی کند. روبخیر از درون طغیانی احساس میکند، بیآنکه بداند در برابر چه چیزی طغیان میکند. او به انزوا کشیده میشود و همین انزوا باعث نگرانی اهالی ده میشود. آشوب درون روبخیر زمانی به اوج میرسد که جوجههای مورد علاقهاش را لگد میکند و همین امر باعث میشود ملای جنگیری را برای مداوای او دعوت کنند. لوکیشن فیلم خاک سربهمهر شهرکی بود نزدیک دزفول به نام قلعه نوعسگر. نبیلی به همراه باربد طاهری چند لوکیشن میبینند و این مکان نظرش را جلب میکند. فیلم بدون مجوز ساخته شد و این محل دورافتاده برای فیلمبرداری پنهانی کاملاً مناسب بود. فلورا شباویز، بازیگر نقش روبخیر، همسر باربد طاهری بود که برای ایفای نقش مدتی با اهالی روستا زندگی کرد. چراکه اهالی روستا باید به حضور او عادت میکردند و او را یکی از خودشان میدانستند. شاید همین مراحل پیشتولید و آشنایی با اهالی روستا باعث شد در روند فیلمبرداری مشکلی به وجود نیاید.
فیلم پس از ساخت در جشنواره سن رمی ایتالیا که مخصوص فیلماولیها بود، اکران میشود و جایزه بهترین کارگردانی را از آن خود میکند. کن راسل که در جشنواره حضور داشته است، فیلم را برای پخش در جشنواره لندن انتخاب میکند. پس از آن فیلم در برلین روی پرده میرود و بعد در ساندنس، تسالونیکی، مونترال، جشنواره سه قاره نانت، سینما پاسیفیک، جشنواره زنان فلورانس، شیکاگو، فیلادلفیا و چند جشنواره دیگر حضور مییابد. نبیلی در جشنواره ساندنس در ورکشاپ نویسندگی رابرت ردفورد سناریوی فیلم دومش را ارائه میکند.
فیلم نغمههای شبانه (Night Songs) محصول سال 1982، داستان یک خانواده مهاجر است که در محله چینیها زندگی میکنند. پسر خانواده با مرد شروری آشنا میشود و به گروهی خلافکار میپیوندد. همین باعث شده از طرف پدر طرد شود. این فیلم در جشنوارههای بسیاری حضور پیدا کرد، ولی چون اثری تجربی بود، شانس پخش گسترده را نداشت و به صورت رسمی توزیع نشد. در سال 1993 مروا نبیلی به عنوان تهیهکننده اجراییِ فیلم به من نگو فرانکی انتخاب میشود. فیلمبردار این فیلم نیز باربد طاهری بوده است. کارگردان فیلم، توماس فیوچی، تهیهکننده مجموعه تلویزیونی «American playhouse» بود که پیش از این فیلم نغمههای شبانه را به عنوان یک اپیزود از مجموعهاش در شبکه PBS پخش کرد.
نبیلی در مصاحبهاش با سعید شفا، چاپشده در نشریه «تماشا» (شماره 368 سال 1357) میگوید: «من در فیلمسازی شدیداً تحت تأثیر کنجی میزوگوچی هستم، اما این تأثیرپذیری در حد تکنیکی است و میدان تفارق فیلمسازان، عملاً محتوای کار آنان است. برای کارم از نور طبیعی استفاده میکنم، چراکه نور مصنوعی مخصوص کار استودیویی است.» او خاک سربهمهر را به نوعی فیلمی نیمهمستند میداند و در جواب مصاحبهگر که توجیهی برای صحنه برهنه شدن زن در زیر باران میخواهد، میگوید: «ممکن است به نظر غیرقابل قبول بیاید که دختری روستایی در ملأعام لباسش را درآورد، ولی برای آنها جنسیت و طبیعت جدا از هم نیستند. برای این دختر مسئلهای نیست که وقتی کسی در حوالی او نباشد، لباسش را درآورد و لخت شود.» عنوان تز تئوری او تأثیر برشت در سینما بود و قاعدتاً فیلمی که به عنوان پروژه عملی میسازد، باید با این عنوان همخوان باشد. نبیلی در همین مصاحبه درباره موسیقی فیلم میگوید: «موسیقی را به عنوان عاملی برای خنثی کردن یک عنصر دراماتیک به کار میبرم. من همیشه سعی کردم همراه با تئوری برشت پیش بروم.» نبیلی در مصاحبه دیگری خود را تحت تأثیر برسون میداند و معتقد است از او نیز تأثیر گرفته است. برای درک این تأثیر نیاز است که فیلم دوم او نیز دیده شود. متأسفانه این فیلم کمتر از خاک سربهمهر دیده و شناخته شده است. تنها سند مکتوب به زبان فارسی درباره نغمههای شبانه خلاصه داستان سه خطی و نام عوامل فیلم است که سال 1372 در ماهنامه «فیلم» چاپ شد.
نبیلی فیلم سومی نساخت، چراکه معتقد است در سینمای غرب نمیتواند فیلمهایی را که دوست دارد، بسازد. سینمای غرب خواهان فیلمهای سرگرمکننده است و او هرگز این نوع فیلمسازی را تجربه نخواهد کرد. مروا نبیلی را باید از بدشانسترین فیلمسازان سینمای ایران دانست، چراکه هم سریال تلویزیونیاش و هم فیلمی که ساخت، با انقلاب اسلامی مصادف شد و آثارش هرگز دیده نشد. از مجموعه افسانههای کهن ایرانی هیچ اثری در دست نیست و تنها یک نسخه در آرشیو تلویزیون موجود است. با توجه به گفتههای خانم خزاعی اپیزودهایی که از ایران به آلمان ارسال شدند، قسمتهایی هستند که خانم خزاعی کارگردانی کردهاند. فیلم خاک سربهمهر نیز هرگز آنگونه که باید، دیده نشد. امید است که حداقل این فیلم در استودیوهای غربی مرمت و بازسازی شده و با کیفیت مطلوب پخش و دیده شود.