ترزا دولارتیس، از نظریهپردازان فمینیستی فیلم، در مقاله «تکنولوژی جنسیت» (منتشرشده در سال ۱۹۸۷)، مفهوم «تفاوت جنسی» را مورد بازبینی قرار میدهد و محدود شدن تفاوت جنسی به دوگانه مرد و زن در روانکاوی را به چالش میکشد و مطرح میکند که روانکاوی همیشه زن را در رابطه با مرد تعریف و بر اساس ارجاعات یکسانی درک میکند و از اینرو سخن گفتن از تفاوتها میان و درون خود زنان را ناممکن میسازد. دولارتیس لفظ جنسیت (gender) را به تفاوت جنسی (sexual differnce) ترجیح میدهد و آن را نه عنصری ذاتی درون انسانها، بلکه به عنوان یک محصول ایدئولوژیک- تکنولوژیک توصیف میکند که وظیفهاش ساختن افرادی واقعی به عنوان زن و مرد است. او از سینمای بدنه به عنوان یکی از ابزارهایی یاد میکند که نحوه درونی شدن و ساخته شدن جنسیت از سوی افراد را تحت تأثیر قرار میدهد و آنها را به سمت اینکه خود را فقط در دوگانه مرد یا زن تعریف کنند، هدایت میکند. اما دولارتیس معتقد است عاملیت و خودمختاری فردی میتواند بر ساختار اجتماعی جنسیت تأثیر بگذارد و آن را دگرگون کند. فیلم اسیر ساخته شانتال آکرمن (اقتباسی از مارسل پروست) را میتوان نمونهای از سینمای زنان تلقی کرد که دولارتیس از آن به عنوان سینمای آلترناتیو نام میبرد که از روایت در راستای ساختن اشکال تازهای برای بازنمایی متفاوتی از زنان بهره میبرد.
فیلم اسیر با تصاویری از زن جوانی به نام آریان و دوستدخترش کنار دریا آغاز میشود که سیمون در حال دیدن عکسهای آنان روی پرده از طریق پروژکتور است و بعد سیمون به پرده نزدیک میشود و سایه ضدنور او بر تصویر آریان میافتد و او را تحت تأثیر قرار میدهد. از همان ابتدا میبینیم که آریان برای نگاه سیمون به یک تصویر بدل شده است که خصلت ابژهوار دارد و شیفتگی و تمنای او را برمیانگیزد و میل مردانه او برای تصاحب زن را ارضا میکند. اساساً تقلیل زن به تصویر، او را به برساخته ذهن مرد تبدیل میکند و مرد میتواند زن را مطابق امیال، نیازها و فانتزیهای جنسیاش به شکل دلخواه و مطلوب خود درآورد و مالک او شود. به همین دلیل سیمون نیز مثل اسکاتی در سرگیجه عاشق تصویر والای ساختگی از زن محبوبش است و نه خود واقعیاش. صحنه تعقیب آریان از سوی سیمون و زیر نظر گرفتن او در هتل و دید زدن پنهانیاش در موزه، پیوند سیمون با اسکاتی را قویتر میکند و او را در وضعیت مشابه با اسکاتی قرار میدهد؛ مردی که میکوشد با تسلط بر زن محبوبش بحران مردانگی خود را حل کند. از اینرو او نیز از جایی که شک میکند آریان میل جنسی به زن دیگری دارد و زن محبوبش دور از دسترس به نظر میرسد و تصویر ایدهآل خودساختهاش از او فرومیپاشد، او را به دنیای مرگ میراند. مرگی که نصیب مادلین/جودی در سرگیجه و آریان در اسیر میشود، مجازات آنها برای این است که از سوی مردان دلباختهشان قابل تملک و تسلط نیستند و با گریزناپذیریشان، اسکاتی و سیمون را دچار اضطراب اختگی میکنند.
در فیلم اسیر، بحران مردانگی سیمون از طریق شک و سوءظن و بدبینی او نسبت به گرایش جنسی آریان آشکار میشود و سیمون با خود در کلنجار است که «اگر آریان به زنها تمایل داشته باشد، میتواند عاشق من باشد؟» و گرایش آریان به زنان را همچون تهدیدی برای مردانگی و قدرت جنسی خود میبیند و تلاش میکند با سر درآوردن از رابطه زنها با یکدیگر، راهی برای کنترل گرایش آریان بیابد. سیمون میگوید: «خیلی دلم میخواد بدونم چه چیزی بین دو زن ممکنه اتفاق بیفته که بین زن و مرد امکانش نیست؟» او به عنوان نماینده تفکر مردسالار که متکی بر اعتباربخشی به مرد دگرجنسگراست، تحمل حذف خود از عمل جنسی را ندارد و نمیتواند رابطهای جز دوگانه مبتنی بر زن و مرد را بپذیرد و به رسمیت بشناسد و از نظر او زمانی یک رابطه عاطفی/ جنسی میتواند اعتبار داشته باشد و معنادار به نظر برسد که یک سوی آن مرد باشد. به همین دلیل به آریان میگوید: «دوست داشتن یک دختر خیلی جرئت می خواد.» چون تصور میکند که شکل متعارف عشق، دوست داشتن یک مرد از سوی یک زن است و حذف مرد و جایگزینی زن، رابطه را مسئلهدار و بحرانی میکند و از اینرو رابطه میان دو زن که بینیاز از مرد و اندام جنسی مردانه شکل میگیرد، مردانگی او را زیر سؤال میبرد. بنابراین تجسس سیمون در روابط زنان همجنسگرا در راستای شناخت، درک، پذیرش و به رسمیت شناختن آنها نیست، بلکه ناشی از تردید و تشکیک او در اصالت رابطه میشود و میخواهد با رازگشایی از آنچه میان دو زن رخ میدهد، راهی بیابد تا میل آریان به زن را از بین ببرد و به سوی خود به عنوان مرد بازگرداند.
سیمون درباره همه چیز از آریان میپرسد و او را برای پاسخ دادن تحت فشار میگذارد و میگوید: «دخترها از بچگی یاد میگیرند که دروغ بگویند و از همه پنهان کنند که کی هستند و چطور عشق میورزند.» هر چیزی از شخصیت آریان که برایش ناشناخته به نظر میرسد، یا هر بخشی از زندگیاش که او در آن حضور ندارد، برای سیمون آزارنده و غیرقابل تحمل است. زیرا احساس میکند اگر آریان را نشناسد و کنترل نکند، نمیتواند او را به تملک خود درآورد و میترسد که او را از دست بدهد. اما این هراس بیش از آنکه ناشی از رنج فقدان زن محبوب باشد، به اضطراب او از مواجهه با ناکامیاش برمیگردد. درواقع هویت مردان با قدرت جنسی آنها گره خورده است و اگر مردی نتواند زن مورد علاقه خود را نگه دارد، احساس سرشکستگی میکند، مخصوصاً اگر رقیب او نه یک مرد، بلکه یک زن باشد. به همین دلیل با اینکه سیمون، آریان را کنار خود دارد، انگار ندارد. مثل صحنه حمام که هر دو برهنه از دو سوی شیشه به تن یکدیگر دست میکشند، اما واقعا بدن دیگری را لمس نمیکنند. بدن آریان در جوار بدن اوست، اما مال او نیست. چون سیمون نمیداند که در فکر آریان چه میگذرد. سیمون بارها به آریان موقع خواب نزدیک میشود و او را زیر نظر میگیرد تا بفهمد که او در خواب و رویایش چه چیزی را تجربه میکند. سیمون از آریان میپرسد: «موقع رابطه به کی و به چی فکر میکنی؟» او از اینکه مبادا آریان هنگام رابطه جنسی با او، نادیدهاش بگیرد و به یک زن فکر کند و در معاشقه زنی جای او را بگیرد، دچار هراس و اضطراب میشود و دست به هر کاری میزند تا افکار و امیال و احساسات آریان را نیز مثل رفتار و روابط و کارهایش تحت سلطه بگیرد و و از اینکه نمیتواند ذهن آریان را همچون بدنش از آن خود کند، رنج میکشد و آریان را نیز آزار میدهد.
درواقع همانطور که ترزا دولارتیس بیان میکند، ساختار روایت بر پایه میل جنسی مردانه بنا شده است و زن به عنوان معمای روایی معرفی میشود که مردان، پیرامون آن دست به کنکاش و پرسش میزنند، اما این کنجکاوی برای شناختن و کشف زن نیست و در چنین روایتی به طور مطلق درباره زنان سخنی گفته نمیشود و زنها اجازه بیان میل خود را ندارند و فقط سوژهای برای به پایان رساندن سفر مرد به مثابه قهرمان هستند و درنهایت پاسخ اودیپی به معما همان مرد است. در فیلم اسیر نیز داستان از زاویهدید مردانه سیمون روایت میشود که دچار تشکیک و تردید درباره گرایش جنسی زن است و اساساً آریان درباره خودش حرفی نمیزند و حتی مخاطب نمیتواند مطمئن شود که آیا او در گذشته گرایش به زنان داشته است یا هنوز هم دارد. آنچه درباره گرایش جنسی آریان در فیلم مطرح میشود، نه از سوی او، بلکه به واسطه سیمون است که این واقعیت اجتماعی را به یاد میآورد که چطور زنها همواره از سوی مردها تحت فشار قرار میگیرند تا هویت و رفتار جنسی خود را مطابق میل آنها تعریف کنند. تا جایی که میبینیم سیمون با کنجکاوی افراطی پیرامون احساسات و افکار آریان موقع رابطه جنسی درصدد کنترل چگونگی لذت جنسی او برمیآید.
اما در این فیلم تردید سیمون پیرامون میل آریان که درنهایت نیز به قطعیت نمیرسد و هرگز اطمینان حاصل نمیکند، باعث میشود سیمون نتواند زن را تصاحب کند و در حلوفصل بحران مردانگیاش ناکام بماند و روایت اودیپی با پاسخ به میل مردانه پایان نگیرد و همچنان گشوده به نظر برسد. بنابراین هرچند آریان همواره از سوی سیمون تحت تعقیب و تجسس و تفتیش قرار میگیرد، اما به دلیل اینکه میل آریان به زن در نظام مردسالار تعریف و تأیید نمیشود و خارج از گفتمان جنسیتی رایج قرار میگیرد، موفق میشود از روایت اودیپی مردانه خارج شود و در امر بازسازی جنسی به واسطه ساختار قدرت مداخله و بازنمایی جنسی تازه خود را تولید و جایگزین کند و عاملیت جنسی خود را حفظ کند و آن را به سیمون واگذار نکند و تحت سلطه او درنیاید. درست است که درنهایت سیمون ناکامیاش در تسلط بر آریان را با مرگ او جبران میکند تا دیگر زنی نباشد که قدرت جنسیاش را به مخاطره بیندازد و فیلم با تصویر او پایان میگیرد که با قایق از دریا برمیگردد و جایگزین تصور آریان در کنار دریا در آغاز فیلم میشود، اما آریان برای سیمون تا ابد به عنوان معمای حلناشدهای باقی میماند که یادآور اضطراب اختگی و بحران مردانگی اوست و رهاورد سیمون در بازگشت از دریا به مثابه سفری برای کشف راز آریان، بهت و استیصال و سرخوردگی است که در چهرهاش موج میزند، همچون اسکاتی که از بالای برج کلیسا به زن محبوب ازدسترفتهاش مینگریست. هر دو در ظاهر با حذف زنانی که به تصاحبشان درنیامدند، زخم ناشی از ناکامی و اختگیشان را پوشاندهاند، اما فقدان زنان به مغاکی عمیق میماند که آنها را در خود میبلعد.