سکوت قصر 05

صدای زنان، آزادی را فرا می‌خواند

تحلیل سکوت تاریخی زنان در فیلم «سکوت قصر» ساخته مفیده تلاتلی

نزهت بادی

مفیده تلاتلی از زنان فیلم‌ساز پیشگام در تونس است که با به دست آوردن جایزه دوربین طلایی از جشنواره کن برای فیلم سکوت قصر، اولین موفقیت بین‌المللی برای فیلم‌سازان زن کشورهای عربی را به ارمغان آورد. مجله تایم، نام فیلم او را در لیست ده فیلم برتر سال ۱۹۹۴ قرار داد و فیلم او تنها فیلمی بود که از یک کارگردان زن خاورمیانه‌ای به این فهرست راه یافت. لورا مالوی، منتقد و نظریه‌پرداز مهم فمینیستی در گفتگویش از مفیده تلاتلی می‌پرسد که «مضمون آزادی زنان در سینمای جهان عرب چه جایگاهی دارد؟» و تلاتلی پاسخ می‌دهد که «من با چندین کارگردان مرد و زن کار کرده‌ام و متوجه شده‌ام همه آن‌ها علاقه مشترکی به وضعیت زنان عرب دارند. من غالبا تعجب می‌کردم که چرا فیلم‌سازان مرد درگیر مسائل زنان می‌شوند ولی فهمیدم که زن برای آن‌ها نماد آزادی بیان و رهایی است. این برای جامعه عرب نوعی آزمون است. اگر کسی بتواند درباره آزادی زنان بحث کند، می‌تواند درباره سایر آزادی‌ها نیز حرف بزند».
مهم‌ترین فیلم او سکوت قصر در سال ۱۹۵۶ می‌گذرد که تونس موفق شد از مستعمره فرانسه خارج شود و به استقلال برسد. فیلم از طریق مرور خاطرات دختر جوانی از دوران خدمتکاری مادرش در کاخ شاهزادگان تونسی به مسئله استثمار و بهره‌کشی جنسی تاریخی زنان عرب می‌پردازد که هم مجبور بودند به بیگاری در آشپزخانه‌ها تن بدهند و هم به سوءاستفاده‌های جنسی در اتاق خواب‌های مردان قدرت. داستان از یک خبر شوکه‌کننده برای علیا شروع می‌شود: مرگ سیدعلی که یکی از شاهزادگان تونس بوده است. این خبر گذشته‌ای را که علیا با مرگ مادرش دفن کرده بود، احضار می‌کند و او به قصری بازمی‌گردد که حدود ده سال پیش ترک کرده بود. علیا در آستانه ورود به قصر می‌گوید «سکوت قصر مرا می‌ترساند» و کل فیلم پیرامون ایده سکوت تاریخی زنان شکل گرفته است که چطور درنهایت توسط زنی از نسل جوان شکسته می‌شود.
تلاتلی که سکوت مادر در فیلم را از خاموشی مادر خود الهام گرفته است، می‌گوید که «صدا برای زنان تونس تابو است و آن‌ها باید ساکت بمانند» و گویی با طرح آن در فیلمش به دنبال این است تا صدای سرکوب‌شده زنان عرب را به گوش همه برساند. لورا مالوی در تحلیل فیلم می‌گوید که «ما برای درک دنیای فیلم مجبوریم از داستان عقب‌تر برویم و به تاریخ فکر کنیم» و منظورش تاریخچه سکوتی است که همواره از سوی ساختار فرادست به زنان تحمیل می‌شود و در فیلم می‌بینیم که چطور مردسالاری و دیکتاتوری به هم آمیخته است و از یکدیگر تغذیه می‌کند و به هم قدرت می‌بخشند. زنان در قصر شاهزادگان تونسی نه فقط تحت ستم جنسیتی هستند، بلکه با تبعیض طبقاتی نیز مواجهند و تلاتلی از طریق میزانسن، فضاسازی و قاب‌بندی هوشمندانه نشان می‌دهد که چطور در یک مکان مشترک، مرزها و شکاف‌های جنسیتی و طبقاتی حاکم است و گویی آن قصر، مابه‌ازایی برای جهانی است که زنان را به طبقه پایین و فرودست می‌راند و زنان فقط وقتی می‌توانند به دنیای برتر مردان راه بیابند که به قصد خدمت به آنان باشد که در واقع در راستای تثبیت روند مطیع‌سازی و انقیاد زنان است.
علیا هم‌زمان با سارا به دنیا می‌آید، اما علیا به‌خاطر مادر خدمتکارش به آشپزخانه در زیرزمین تعلق دارد و سارا به‌خاطر مادر اشرافی‌اش به طبقه بالا که در انحصار شاهزادگان است. علیا پس از سال‌ها که به قصر بازگشته است، از راه‌پله‌ها پایین می‌رود و در آستانه آشپزخانه متروک و خالی می‌ایستد و بعد به‌ناگه گذشته پیش چشمانش زنده می‌شود. لانگ‌شاتی از جمع زنانه از خدمتکاران که دور هم نشسته‌اند و با هم آواز می‌خوانند و می‌خندند که سیدعلی از راه می‌رسد و خدیجه، مادر علیا را صدا می‌زند تا به نزدش در طبقه بالا برود. دوربین روی جمع زنان باقی می‌ماند و ما جدا شدن و تک افتادن خدیجه از زنان دیگر را در گوشه‌ای از قاب می‌بینیم که با دور شدن از آشپزخانه و رفتن به سوی طبقه بالا، به سمت سیاهی و تاریکی قدم برمی‌دارد.

سکوت قصر 03

تصویری که تلاتلی از زنان آشپزخانه نشان می‌دهد، در نماهای طولانی است و به‌جای این‌که تک‌تک آن‌ها را در قاب بگیرد و از یکی به دیگری کات بزند، تصویری کلی و پیوسته از همه آن‌ها در لانگ‌شات نشان می‌دهد که هر کدام مشغول کاری هستند و با چنین تمهیدی بر وضعیت مشترکشان تأکید می‌کند. آشپزخانه در زیرزمین، دنیای مخفی زنانه‌ای است که زنان در آن کار می‌کنند، غذا می‌پزند، گریه می‌کنند، می‌خندند، درددل می‌کنند، رازهایشان را به هم می‌گویند و از طریق ارتباط با یکدیگر دوام می‌آورند و ادامه می‌دهند. درحالی‌که تصویری که از حضور زنان طبقه بالا می‌بینیم، تکه‌تکه شده و پراکنده است و هر بار که یک زن به‌تنهایی به طبقه بالا قدم می‌گذارد و وارد یکی از اتاق‌های دربسته می‌شود، تلاتلی او را در نمای بسته نشان می دهد تا تک‌افتادگی‌اش در دنیای مردانه طبقه بالا را برجسته کند. جدا شدن هر زن از جمع زنانه داخل آشپزخانه و رفتن او به طبقه بالا نزد شاهزادگان، امنیت زن را تهدید می‌کند و او را به خطر می‌اندازد.
در واقع زنان هرچند در آن قصر زندانی هستند و هرگز نمی‌توانند از آن خارج شوند اما در آشپزخانه، پناهگاه پنهانی برای خود ساختند که در کنار هم احساس آزادی می‌کنند اما با فراخوانده شدن هر زنی به طبقه بالا، همان اندک آزادی خودساخته نیز از او سلب می‌شود. زیرا هر بار که زنی به طبقه بالا می‌رود، برای خدمت کردن به مردان شاهزاده است که یا باید از او و مهمانانش پذیرایی کند یا برای سرگرمی و لذتشان برقصد و یا به رابطه جنسی اجباری تن دهد. به همین دلیل خدیجه به علیای نوجوان می‌گوید «حق نداری به طبقه بالا بروی. جای تو پیش من در آشپزخانه است.»
اما علیا میان این دو طبقه سرگردان است. به‌خاطر مادر خدمتکارش به زیرزمین تعلق دارد اما به‌خاطر توجه سیدعلی می‌تواند به طبقه بالا رفت‌وآمد داشته باشد. او نمی‌خواهد مثل مادرش یک خدمتکار شود و تلاش می‌کند از طبقه مادرش جدا شود و به طبقه سیدعلی راه بیابد. دنیای پر زرق‌وبرق شاهزادگان با مهمانی‌ها و رقص‌ها و آوازها و لباس‌های زیبا، برای علیا فریبنده است و مدام می‌خواهد جزئی از طبقه آن‌ها باشد. در صحنه‌ای که عکاس از خانواده شاهزادگان عکس می‌گیرد، علیا نیز همراه با سارا کنار جمع می‌ایستد اما عکاس ، او را از آن‌جا می‌راند اما بعد که سیدعلی صدایش می‌کند و با او عکس می‌گیرد، علیا امیدوار می‌شود که بتواند به جزئی از خانواده شاهزادگان درآید. در جایی از فیلم وقتی مادرش برای سیدعلی و بقیه شاهزادگان می‌رقصد، او پنهانی به اتاق خواب همسر سیدعلی می‌رود، لباس او را می‌پوشد، خود را آرایش می‌کند و می‌رقصد. او نمی‌خواهد به خدمتکاری مثل مادرش تبدیل شود، بلکه آرزو دارد مثل همسر سیدعلی، شاهزاده خانم باشد. همان موقع همسر سیدعلی از راه می‌رسد و با تحقیر به دختر می گوید «تو هم مثل مادرتی!» و بعد او را از اتاقش بیرون می‌کند. جمله همسر سیدعلی، خشم و نفرت او نسبت به خدیجه را نشان می دهد که خدمتکار موردعلاقه شوهرش است.

سکوت قصر 01

تلاتلی نوسان علیا میان دو طبقه اجتماعی مادرش و سیدعلی را با سرگردانی او میان زیرمین و طبقه بالا نشان می‌دهد. در صحنه‌ای که علیا به طور پنهانی، مادرش و سیدعلی را کنار هم می‌بیند، گویی شکاف میان دو طبقه بسته می‌شود و هویت دو تکه‌اش از مادری خدمتکار و پدری شاهزاده به سامان می‌رسد. اما بعد با دیدن تجاوز برادر سیدعلی به مادرش تازه متوجه راز سربه‌مهر تولدش و نام ممنوعه پدرش می‌شود و شکاف میان دو طبقه همچون مغاکی هولناک، او را می‌بلعد و میل او برای ورود به طبقه اجتماعی برتر را ناکام می‌کند. علاقه علیا به ساز عود که فقط شاهزادگان به آن دسترسی دارند، نشانه‌ای از تلاش او برای تغییر وضعیتش برای خروج از فرودستی است. مادرش به او می‌گوید «تو شاهزاده خانم نیستی و نمی‌توانی عود داشته باشی. تو باید در آشپزخانه بمانی و آشپزی یاد بگیری» اما بعد که سرسختی و جسارت دخترش را می‌بیند، ساز عودی برای او می‌خرد. انگار مادر نیز امید دارد علیا بتواند سرنوشت خودش را تغییر دهد و محکوم به خدمتکاری در زیرزمین قصر نشود. درنهایت نیز همان ساز عود و صدای آواز علیاست که او را از سکوت و انقیاد تاریخی رها می‌کند و آزادی را برایش به ارمغان می‌آورد.
تأکید فیلم بر ماندن در فضای بسته قصر، زنان را همچون زندانیانی محبوس در زیرزمین نشان می‌دهد که هیچ تصویری از دنیای آزاد ندارند. در حالی‌که در جهان بیرون از قصر، مردم در حال ساقط کردن حکومت شاهزادگان هستند اما زنان خدمتکار در انفعال و اطاعت محض همچنان به اربابان خود خدمت می‌کنند. زیرا چنان هویت و سرنوشتشان با آن‌ها گره خورده است که نمی‌توانند خود را به عنوان فردی مستقل ببینند و تصوری از زندگی بدون خدمت و وابستگی به شاهزادگان داشته باشند. علیا به مادرش اعتراض می‌کند که «چرا هرگز با اربابان مخالفت نکردی، مقابلشان نایستادی،، نگفتی که مال آن‌ها نیستی و از اینجا نرفتی؟» مادرش با ناامیدی و بهتی عمیق می‌پرسد: «پس مال کی هستم؟ کجا می‌خواهی بروم؟» و بعد سرگذشت خود از کودکی‌اش را تعریف می‌کند و می‌بینیم که هر یک از این زنان که در کودکی به اربابان فروخته شده اند، با ورود به قصر، تعلقشان به خود، خانواده، زادگاه و رویاهایشان را از دست می‌دهند و از هر نوع فردیت و اراده و عاملیتی تهی می‌شوند و به بدن‌هایی استثمارشده برای خدمت‌گذاری درمی‌آیند که در برابر هر نوع بهره‌برداری از خود سکوت می‌کنند. با چنین رویکردی است که تلاتلی مفهوم استعمار را از ابعاد سیاسی آن فراتر می‌برد و با پیوند ستم طبقاتی و تبعیض جنسیتی از استثمار مضاعفی که بر زنان تحمیل می‌شود، سخن می‌گوید.
وقتی اخبار اعتراضات از دنیای بیرون قصر به داخل آشپزخانه می‌رسد، یکی از زنان می‌گوید «چیزی برای ترسیدن نداریم. حتی متعلق به خودمان نیستیم. دلم می‌خواهد به خیابان بروم، لخت و پابرهنه بدوم و فریاد بزنم. طوری که هیچ‌کس نتواند جلویم را بگیرد. فقط گلوله‌ها جلویم را بگیرند و از بدنم رد بشوند.» آنچه او بر زبان می‌آورد، شرح‌حالی از آزادی‌خواهی زنان سرکوب‌شده تحت ستم و خفقان و تبعیض تاریخی است که همواره به حاشیه جنبش‌ها و انقلاب‌های سیاسی رانده شده‌اند و صدایشان از زیرزمین‌ها و اندرونی‌هایی که در آن محبوسند، به گوش مبارزان نمی‌رسد. به همین دلیل خروج علیا از قصر و آواز خواندن او، اقدامی انقلابی است و او از پله‌ها بالا می‌رود و به خیابان قدم می‌گذارد و آواز می‌خواند تا صدای خفه‌شده زنان از طبقات پایین جامعه را آزاد سازد.
علیا گمان می‌کند با همراه شدن با مرد جوان انقلابی می‌تواند وضعیت خود را تغییر دهد اما پس از چند سال که از رابطه آنها می‌گذرد، با آرمان شکست‌خورده علیا مواجه می‌شویم. مردی که ادعای مبارزه با استعمار و استبداد را دارد، هنوز درکی از آزادی زنان ندارد و نظر و حرفش را به علیا تحمیل می‌کند. اگر مادر علیا مجبور می‌شود در زیرزمین قصر پارچه در دهان بگذارد و فریادش را فروبخورد تا ثمره تجاوز به خود را سقط کند، علیا نیز از سوی پارتنر انقلابی‌اش تحت فشار قرار می‌گیرد تا ثمره رابطه‌ای که از سوی دیگران مشروع به حساب نمی‌آید، سقط کند. علیا می‌بیند انقلاب شده اما وضعیت زنان تغییری نکرده است. انقلابی که صدای زنان را همچنان خفه می‌کند و آن‌ها را دوباره به حاشیه می‌راند، راهی به سوی رهایی زنان باز نمی‌کند. به همین دلیل علیا با آواز خواندن و آزاد کردن صدایش، به عصیان علیه خفقان و سرکوب و اختناق دست می‌زند تا نشان دهد کسی که صدای زنان را خاموش می‌کند، نمی‌تواند فریاد آزادی سر دهد.