عنکبوت مقدس 08

هیجان‌زدگی و سادیسم برای تثبیت کاذب

تحلیل روان‌کاوی قاتل سریالی در فیلم «عنکبوت مقدس»

سیدشهاب‌الدین ساداتی

روایتِ فیلمِ بحث‌برانگیز عنکبوت مقدس (1401) به کارگردانی علی عباسی، اقتباسی از یک ماجرای واقعی است؛ قتل‌های زنجیره‌ای زنانی روسپی (که به‌ناچار و به خاطر فقر به این کار روی آورده‌اند) در مشهد، به دست سعید حنایی (سعید عظیمی در فیلم) که در سال‌های 1380 و 1381 رخ داده‌اند. در این فیلم، قاتل با هیجانی عجیب، ۱۶ کارگر جنسی را به قتل می‌رساند و احساس می‌کند به پاک‌سازی جامعه کمک کرده است.
حقیقت این است که با هر انگیزه و به هر روشی، یک قاتل سریالی، افراد جامعه را دچار شوک روحی و روانی می‌کند و ارکان حقوقی، امنیتی و قضایی آن جامعه را با مشکل روبه‌رو می‌کند و پلیس و بخش قضایی یک مملکت، از قاضی و دادستان و بازپرس و روان‌شناسانِ دادگاه و…، همگی به چالش کشیده می‌شوند. مسئله زمانی تکان‌دهنده‌تر می‌شود که قاتل سریالی، در ظاهر شخصی نرمال و طبیعی (organized serial killer) به نظر می‌رسد، یعنی صاحب خانواده، زن، فرزند و شغل است. اما سؤال اساسی این است که چنین فردی چرا دست به این قتل‌ها زده است؟ روان‌کاوی زیگموند فروید (Sigmund Freud) و ژاک لَکان (Jacques Lacan) در فهم عمل این قاتل سریالی در فیلم عنکبوت مقدس به ما کمک می‌کنند.
نکته‌ نخست، توجه به «فراخود» یا «فرامنِ» (superego) قاتل سریالی است که بسیار قدرتمند شده و بر سایر جنبه‌های روانی او غلبه کرده است. «فراخود» یا «فرامن» در روان‌کاوی فرویدی نماینده‌ نیروهای اخلاقیِ سرزنش‌کننده و وجدان است که در کنار «خود» یا «من» (ego) که نماینده‌ خرد و عقلانیت است، کار کنترل کردن «نهاد» (id) را بر عهده دارد. (نهاد سرچشمه‌ی نیروهای لیبیدو یا روان‌جنسانی است که زیرمجموعه‌ «اصل لذت» قرار دارد.) غلبه‌ «فراخود» نشان از روان‌رنجوری قاتل سریالی دارد که در مراحل بعدی به روان‌پریشی منتهی می‌شود. به عبارتی دیگر، عقلانیت در قاتل ویران شده و «خود» یا «من» که نماینده‌ عقلانیت و برقراری توازن بین «نهاد» و «فراخود» است، کارکرد خویش را از دست داده و ضعیف شده است.
جدا از بحث «فراخود» یا «فرامنِ» قاتل سریالی در فیلم عنکبوت مقدس که بسیار قدرتمند شده است، قتل‌های زنجیره‌ای زنان روسپی یا کارگران جنسی از روی فقر و نداری، نشان‌دهنده‌ «سادیسم» یا «دیگرآزاری» (Sadism) قاتل سریالی است. اما برخلاف اصول اخلاقی، فرد جنایت‌کار نه‌تنها از آزار و کشتن دیگران ناراحت نمی‌شود، بلکه از تخلیه‌ تمایلات «سادیستی» یا دیگرآزارانه‌ خود لذت می‌برد. به بیانی دیگر، قاتل سریالی علاقه‌ زیادی به عذاب دادن دیگران دارد. ژاک لکان نیز بر این باور است که قاتل سریالی یک سوژه‌ روان‌پریش (psychotic) است که با کشتار و قتل به دنبال تثبیت شخصیت خود است. درواقع، برخلاف یک هنرمند (نقاش، مجسمه‌ساز، شاعر، فیلم‌ساز و…) که با مکانیسم دفاع روانی «والایش» (sublimation) یا به عبارتی دیگر، همان انجام اعمال پسندیده به جای رفتارهای خشونت‌آمیز، تنش‌های درونی خود را رها می‌کند، قاتل سریالی با دیگرآزاری و ارتکاب قتل، تنش و اضطراب درونی خود را تخلیه می‌کند، اما برای تثبیت روانی خود دست به قتل‌های بیشتر (تکرار) می‌زند، زیرا قتل یک تخلیه‌ روانی کاذب است و با انجام قتل، قاتل به ثبات روانی نمی‌رسد.
فروید «هیجان‌زدگی» یا «شوریدگی» (delirium) را تلاشی برای درمان روانی می‌دانست. فروید می‌افزاید اما این هیجان‌زدگی برای غلبه بر «اضطراب» (anxiety) و «تألم روانیِ» (anguish) شخص معمولاً کافی نیست. به همین دلیل، قتل‌های متعدد سبب درمان روانی قاتل سریالی نمی‌شود. بنابراین، به‌خصوص در پایان فیلم عنکبوت مقدس و با توجه به توهمات قاتل مبنی بر این‌که به‌زودی از زندان آزاد می‌شود، یا حتی مورد تقدیر و تشکر قرار می‌گیرد، می‌بینیم که کاملاً با یک فرد روان‌پریش یا سایکوز روبه‌رو هستیم؛ فردی با یک «خود» یا «من» دوپاره که هیچ‌گونه وحدت روانی در او مشاهده نمی‌شود. «خود» یا «من» یا همان ایگو که نماینده عقلانیت و ثبات روانی در افراد است، در قاتل سریالی (به عنوان یک روان‌پریش) نمی‌تواند بر مشکلات فائق آید و کنترل امور از دستش خارج می‌شود.

عنکبوت مقدس 09

فروید در مقاله‌ مشهور خود به نام «داستایِوسکی و پدرکشی»، سادیسم جنایی (آدم‌کشی) یا به عبارتی دیگر، تمامی اشکال جنایت و بزه‌کاری را دارای دو خصیصه می‌دانست: ۱. خودخواهی یا خودشیفتگی بی‌حد و مرز و ۲. تمایل شدید به تخریب و ویران‌گری (غریزه‌ مرگ یا تاناتوس). با ارجاع به گفته‌های فروید، نقطه‌ مشترک خودشیفتگی و ویران‌گری، نامهربانی و محبت نورزیدن به دیگری، یا فقدان ارزش‌گذاری عاطفی در انرژی روانی است. به عبارتی دیگر، در هر دو مورد (خودشیفتگی و ویران‌گری)، علاقه به انسان به عنوان «ابژه عشق» یا «کامینه عشق» (love object) و انسانیت دیده نمی‌شود؛ قاتل از انسان‌ها و زندگی متنفر است. قاتل فردی تندخو، جنایت‌کار، کژخو و خودشیفته است که بر عواطف و انرژی روانی خود کنترلی ندارد. قاتل حتی در برخورد با نزدیکان خود نیز ناشکیباست. باید بحث قاتل سریالی در فیلم عنکبوت مقدس را این‌گونه خلاصه کرد که قتل راه درمان فرد و جامعه نیست، زیرا هیچ‌گونه آرامش روانی یا تطهیر اجتماع و انسان‌دوستی در پی آن مشاهده نمی‌شود.
قتل‌های سریالی این‌چنینی که در فیلم عنکبوت مقدس دیده می‌شوند، هم‌چنین به «عقده‌ فرشته-فاحشه» مربوط می‌شوند که یک اختلال روانی مردانه است. این عقده، نخستین بار از سوی زیگموند فروید در میان برخی مردان تشخیص داده شد؛ مردانی که میل جنسی در زنان را نهی می‌کنند، مگر در زنان بدکاره و زنان خارج از خانواده‌ خود. «عقده فرشته-فاحشه» (Madonna-Whore Complex) به‌ طور خلاصه یعنی نگاه دوقطبی و دوگانه‌ مردان به زنان که یا آن‌ها را مریم مقدس و فرشته در نظر می‌گیرند، یا از طرفی دیگر زن را بدکاره و دیوصفت می‌دانند (دوقطبی‌سازی). گویی حد وسطی برای دید این مردان نسبت به زنان وجود ندارد. فروید در نقل ‌قول مشهوری گفت مشکل این مردان این است که زنی را که دوست دارند، به او میل (جنسی) ندارند و زنی را که به او میل (جنسی) دارند، دوست ندارند. درنتیجه، عقده‌ فرشته-فاحشه عارضه‌ای روانی در برانگیختگی جنسی مردان به شمار می‌آید که نشانه‌های آن در فیلم عنکبوت مقدس آشکار است.
این عقده به غیرت و ناموس‌پرستی هم مربوط می‌شود. به این معنی که مردان مبتلا به این عقده، مادر و خواهر خود را عاری از میل جنسی می‌دانند، یا باور آن برایشان سخت و ناگوار است. حتی زن و دختر این مردان باید میل جنسی خود را پنهان کنند تا در قطب فرشته‌ها قرار گیرند! این‌که به ‌طور کلی از دختران انتظار می‌رود در ابراز عشق و ازدواج پیش‌قدم نباشند، به همین عقده (عقده فرشته-فاحشه) برمی‌گردد. چه‌بسا مردانی که در طول دوره‌ نامزدی با دوست‌دختر یا نامزد خود رابطه دارند، اما درباره‌ ازدواج با او مردد هستند. چون فکر می‌کنند مقدس نبوده، یا میل جنسی داشته، یا سهل‌الوصول بوده است؛ به ‌طور خلاصه با خود می‌گویند در قطب فاحشه‌ها قرار دارد! در فیلم عنکبوت مقدس نیز قاتل چنین دیدگاهی به زنان دارد. از یک سو، زنانِ خانواده‌ خود را پاک و عاری از شهوت می‌داند و از سویی دیگر، به خود حق می‌دهد با یک دوقطبی‌سازی، زنان تن‌فروش را به قتل برساند؛ زنانی که برای سیر کردن شکم خود یا فرزندانشان به کارگر جنسی بدل شده‌اند و نه از روی شهوت‌پرستی.
درنهایت می‌توانیم این‌گونه نتیجه‌گیری کنیم که قاتل سریالی یک شخص روان‌پریش است که کنترلی بر «من» یا «خود» که نماینده عقلانیت است، ندارد. به عبارتی دیگر، یک قاتل سریالی بر مبنای خرد رفتار نمی‌کند. در فیلم عنکبوت مقدس، سعید عظیمی به عنوان یک قاتل سریالی در ظاهر با اهداف اخلاق‌مدارانه دست به پاک‌سازی جامعه می‌زند، اما در باطن او شخصی سایکوز (روان‌پریش) است که «فرامن» یا «فراخود» بر ذهن و روان او حاکم شده و عقلانیت او زایل شده است. سعید عظیمی هم‌چنین یک فرد دیگرآزار است (سادیسم دارد) که از رنج و عذاب دادن، یا کشتن دیگران لذت می‌برد تا بدین شکل تنش درونی خود را کم کرده و هویت متزلزل خود را تثبیت کند. اما قتل هیچ‌گاه راه‌حل آرامش روانی نیست (قتل یک تثبیت کاذب یا نوعی هیجان‌زدگی است)، درنتیجه قاتل زنجیره‌ای مجدداً این عمل را تکرار می‌کند. سعید عظیمی یک فرد خودشیفته است که غریزه ویران‌گری یا رانه‌ مرگ (تاناتوس) در نتیجه‌ قدرت یافتن «فراخود» بر روان او حاکم شده است، تا جایی که در برخورد با نزدیکان خود نیز صبر و شکیبایی ندارد. همین خودشیفتگی است که سبب می‌شود سعید عظیمی بر مبنای عقده‌ «فرشته-فاحشه» زن‌ها را دسته‌بندی کند؛ در یک سو، زن و خانواده خود را قرار می‌دهد (آن‌ها را پاک و مقدس می‌داند) و در سویی دیگر، سکسوالیته‌ زنان دیگر را نمی‌پذیرد (از سر خودخواهی آن‌ها را ناپاک و بدکاره می‌داند) و برای آزار و قتل آن‌ها اقدام می‌کند.