ساعت ده دقیقه به هفت صبح را نشان میدهد. مالی کنار دوست دخترش دایان چشم باز میکند. ساعت زنگ میخورد، مالی، دایان را میبوسد و بلند میشود. وقت کار است. لباس میپوشد، دختربچه دایان را از خواب بیدار میکند، صبحانه میخورد، عکسهایی را که گرفته است، ظاهر میکند و لباس کارش را در کیف میگذارد و با دوچرخه به منهتن میرود، به جایی که کار میکند. دوچرخه را با خودش بالا میبرد و یک جایی در محل کار پارک میکند، لباس کار میپوشد، پد جلوگیری از بارداری میگذارد و آماده میشود تا اولین مشتری سر برسد. بهتدریج دیگر همکاران شیفت کاری مالی هم سر میرسند و کار آغاز میشود.
لیزی بوردن روسپیگری را آنقدر واقعگرایانه، دور از اروتیسم و متفاوت از تصویر مرسوم و عادتشده، به تصویر میکشد که گویی شغلی است مثل بقیه شغلها. با دغدغهها و دردسرها و خستگیهای یک شغلِ از سر اجبار برای گذران زندگی. فاصله استراحت بین رفتوآمد مشتریها صرف گفتوگو با دیگر همکاران و مشکلات شخصی هر روسپی به عنوان یک شخصیت واقعی و دارای روحیه متفاوت بازگو میشود. شخصیتهایی دروغین که بیرون از محل کار به آدم دیگری با هویتی دیگر تبدیل میشوند و یک زندگی عادی دارند. مالی عکاس و تحصیلکرده ادبیات انگلیسی و تاریخ هنر است و همجنسگرا، داون هرگز به دوست پسر محبوبش خیانت نکرده است و به او گفته که در یک کترینگ کار میکند و در عین حال درس میخواند تا بتواند وکیل شود، یکی بچه کوچکی در خانه دارد و آن یکی از این ناراحت است که با آمدن دختران جوانتر موقعیت شغلیاش به خطر میافتد و دیگر مثل سابق مشتری نخواهد داشت.
از آن طرف مسئول روسپیخانه ضمن رفاقت ظاهری و رفتار دوستانه با کارگرانش، از آنها نهایت بهرهکشی را انجام میدهد و هر کدام از زنان روسپی به نوعی با او بابت شیفتهای اضافهای که آنها را بهرغم خستگی در محل کار نگه میدارد، درگیر است. از طرفی هر کدام از دختران شاغل در روسپیخانه، چنان عادی در مورد مشتریها و عادتهای عجیب و غریب آنها صحبت میکنند که گویی از ابزار کار خود گلایههایی دارند که چرا در حین انجام کار آنها را اذیت میکنند. یک جور عشقبازی ماشینی و بدون لذت یا آنچه خودشان رمانتیکبازی مینامند.
بوردن در اولین فیلمش که فیلمنامه آن را به همراه ساندرا کی، بر اساس داستانی از خودش نوشته است، بهرغم به تصویر کشیدن همآغوشی در نماهای نزدیک و بسته به تمایل مشتری در حالت و پوزیشنهای متفاوت، هیچ لحظهای را به تماشاگر برای لذتجویی و چشمچرانی واگذار نمیکند تا او هم عشقبازی دروغین را از زاویه دید روسپیان، چون یک کار تکراری و ملالآور تجربه کند. روسپیانی که هر کدام در حین همآغوشی چشم به ساعت دارند و برای هر خدمت اضافهای که مشتری طلب میکند، در همان لحظه اضافه قیمت را یادآور میشوند و همین وقفههای کوتاه که در میانه چشمچرانی تماشاگر اتفاق میافتد، تجربه جنسی بدون لذتِ روسپی را، بدل به تجربهای ملموس و تکاندهنده میکند.
از طرفی نگاه بوردن به مردانی که به روسپیخانه مراجعه میکنند، واجد نوعی هجو و کوچکانگاری است تا مردان از موضع مسلط معمول و کلیشهای، به موضع بیمارانی با کمبودهای جنسی و گاه اجتماعی تقلیل دهد. مردان فیلم دختران شاغل، با ظاهری عمدتاً غیرجذاب به لحاظ سینمایی و تصویری، بدنهایی بدفرم و با رفتار و خواستههایی عجیب و نامعقول، هیچ یک به آدمهایی عادی با نیازهای جنسی معمول نمیمانند. بوردن تصویری چنان کاریکاتوری از مشتریان روسپیخانه خلق کرده است که در آن مردان نه تنها توان ایجاد یک رابطه جنسی معمولی را ندارند، حتی در مواجهه با زنان رفتاری از خود نشان نمیدهند که از دل آن بشود مردی بدون کمبودهای جنسی را تصور کرد. مردانی که در خیال خام خود بذلهگو و جذاب به نظر میرسند اما بهوضوح در مرتبه بسیار پایینتری از زنان فیلم قرار دارند.
بوردون همچنین موفق میشود تصویری متفاوت و کمتر دیده شده از یک روسپیخانه ارائه دهد. آپارتمانی کوچک با دو یا سه اتاق مجزا، کمدهایی پر از حولههای تمیز و ملحفههایی به دقت تا شده. آشپزخانهای جمعوجور و سالن انتظاری نقلی که محل گفتوگو و استراحت دختران و نشستن مشتریهاست. به دور از هر گونه زرقوبرق، رنگهای جیغ یا تصاویر و مجسمهها یا آلات جنسی و اروتیک یا نورهای رنگ و وارنگ معمول که در چنین فیلمهایی دیده میشوند. همین تصویر به اضافه مدل آماده شدن دختران به مثابه کارگری که لباس ایمنی قبل از کار میپوشد و رعایت مکرر عوامل بهداشتی و پیشگیرانه، یادداشت کردن دقیق حسابهای هر ساعت کاری، یادآوری مداوم تغییر شیفت، ساعتهای کوتاه نهار و استراحت و نق زدنهای لوسی به عنوان صاحبکار از پیچیدن بوی ماریجوآنا در خانه یا بیجواب ماندن تماسهای تلفنی مشتریها هر کدام به خلق تصویری متفاوت از روسپیگری و روسپیخانه کمک کرده است. تصویری که در تمام تاریخ سینما، مشابه آن را کمتر سراغ داریم.
مالی روزها دور از چشم محبوبهاش دایان، به روسپیگری مشغول است و دختران شاغل میکوشد شرحی واقعگرایانه از بیست و چهار ساعت زندگی او به عنوان یک کارگر جنسی باشد. روایتی عاری از هر نوع پردهپوشی و در عین حال درگیر جزییات از روابط زنان شاغل در چنین محیطی و در ادامه خسته شدن از توقعات بیجای سرکارگر از آنها برای اضافهکاریهای برنامهریزینشده. با اتمام کار، مالی درآمد آن روز را حساب میکند، سهم لوسی را میدهد و میگوید که برای همیشه آنجا را ترک خواهد کرد. شب شده است. مالی خرید میکند و با دوچرخه به سمت خانه میرود. در نمای پایانی که قرینه اولین نمای فیلم است، ساعت دوباره در ده دقیقه به هفت صبح زنگ میخورد و مالی دوباره در آغوش دایان بیدار میشود. تیتراژ پایانی در حالی روی چشمهای باز مالی میآید که گویی یک تردید جدی برای نرفتن به روسپیخانه وجود دارد.
در جایی از فیلم مالی در جواب همکارش داون که ضمن شوخی با تحصیلات او، میخواهد که در قبال دریافت هفتاد دلار برای او مقالهای بنویسد، میگوید: «قبلاً بدنم را اجاره دادم. نمیخواهم ذهنم را هم اجاره بدهم.» در مواردی مشابه هر کدام از دختران، به نوعی همین حرف را بسته به شرایط گفتگو تکرار میکنند. مثلا جینا اکراه دارد که در محل کار به اسم واقعی اش صدا زده شود یا بیرون از محل کار کسی او را جینا بنامد و هویت واقعی اش را از هویت کاری جدا کرده است. همگی آن سوی این دیوارها آدمهایی هستند با یک زندگی متعهدانه یا عاشقانه نسبت دیگری، با ذهنی که در انحصار هیچ صاحبکاری نخواهد بود. با گرفتاریها و خوشیهای آدمهای معمولی و لذتهای واقعی. آنجا دیگر آنها روسپی نیستند، مگر وقتی که دوباره و به اختیار خود وارد این خانه میشوند.