دیو نه، دلبر را در من خواهی یافت

تحلیل ابژه‌زدایی از بدن جنسی‌شده زن در فیلم «رزالی» ساخته استفانی دی جوستو

محمد ابراهیمیان

فیلم با صدای نفس زدن‌های رزالی در تاریکی شب آغاز می‌شود. لحظه‌ای بعد، زن از کابوس شبانه برمی‌خیزد، کبریت می‌کشد تا تنهایی‌اش را روشن کند و صبح فردا، به پدرش می‌گوید صلیبی که به عنوان محافظ روی زمین کشیده، هیچ کارکردی نداشته و آن کابوسِ همیشگی، این بار هم رهایش نکرده است. حالا ما به عنوان تماشاگری از همه جا بی‌خبر، باید با رزالی همراه شویم تا در کنار او طعم تلخ آن اوهام وحشتناک را بچشیم. شاید در آن تلخی حل شویم و شاید همراه با رزالی از دل آن آشوب به رستگاری برسیم. به ابتدای قصه باز گردیم. پدر رزالی او را به سمت خانه شوهر آینده‌اش می‌برد. شوهری که در ظاهر هیچ تصوری از زیبایی و ظرافت زنانه ندارد. دستمال گلدوزی‌شده دختر را درک نمی‌کند، زیبایی لباس دست‌دوز رزالی را نمی‌فهمد، به توانایی خواندن و نوشتن او بی‌علاقه است و فقط از پول جهیزیه سوال می‌کند که به عنوان یک رسم قدیمی، دختر در روز ازدواج برای مرد می‌آورد. ابل پول را می‌خواهد تا بتواند بدهی کافه‌اش را بپردازد و آن را سرپا نگه دارد، وگرنه نیازهای جنسی‌اش را در روسپی‌خانه شهر هم می‌تواند برطرف کند. در حین اولین مکالمه با تصور اینکه لباس زن گران‌قیمت است، از او درباره آن‌ها سوال می‌کند، مبادا که در این شرایط اقتصادی بد بخواهد برای رزالی لباس‌های آنچنانی تهیه کند و با شنیدن این جمله که لباس را خودش دوخته است، آرام می‌گیرد. ابل، هنرمندی است که حیوانات شکارشده را تاکسیدرمی می‌کند و از این راه سعی دارد بدهی خود را به صاحب بانفوذ تنها کارخانه شهر پرداخت کند. رزالی در این شرایط آماده ازدواج می‌شود اما شب قبل از عروسی و در هنگام خواب، ملتمسانه از سن ویلگفورتیس قدیس، زن ریش‌دار مصلوب قرن چهاردهم، مدد می‌خواهد که ابل او را بپذیرد و پیش خودش نگه دارد.
در اولین شب پس از ازدواج و در آستانه هم‌آغوشی عروس و داماد، ابل متوجه موهای زائد بر بدن رزالی می‌شود، چراغ را به صورت او نزدیک می‌کند و آثار رستن ریش را بر چهره همسرش می‌بیند. شوکه می‌شود و رزالی را از خود می‌راند تا بالأخره راز زن برملا شود و داستان اصلی آغاز گردد. رزالی، زنی است که از کودکی با رشد بی‌رویه موهای زائد در صورت و بدنش روبرو بوده و هیچ درمانی برای آن نیافته است. پس به‌ناچار هر روز بدن خود را اصلاح کرده است تا بتواند ظاهر زنانه خود را حفظ کند. این درحالی است که رزالی از نظر زیبایی، سرآمد همه زنانی است که در طول فیلم در آن شهر کوچک می‌بینیم. یک زیبایی معصومانه و در عین حال افسونگر که در زیر آن نقاب، در حال دفن شدن است. وقتی رزالی، مطرود از خانه ابل به جنگل پناه می برد، ابل به‌ناچار او را نزد خود نگه می‌دارد اما به زندگی جداگانه‌اش مشغول می‌شود تا اینکه رزالی با دیدن خبری از زن عجیب‌الخلقه‌ای که در سیرک درآمدزایی می‌کند، به این فکر می‌افتد که از این ویژگی خود برای کمک به ابل و پرداخت بدهی‌های او استفاده و با نمایش چهره اصلاح نشده‌اش در کافه، جذب مشتری کند و این ابتدای مشکلاتی است که رزالی به عنوان یک زن متفاوت با جامعه باید با آن مواجه شود.

استفانی دی جوستو، کارگردان فیلم با الهام گرفتن از زندگی واقعی کلمانتین دیلیت فرانسوی، داستان زنی را بازگو می‌کند که با برجسته کردن تفاوت ظاهری‌اش با مدل مرسوم به عنوان یک شمایل عادی زنانه، با پای خود وارد چالش بزرگی می‌شود که به نظر می‌رسد در هیچ تاریخ و دورانی بدون حاشیه و دردسر نخواهد بود. ظاهری که در سال‌های رونق سیرک‌ها و پیش از عصر مدرنیته، به محل درآمد و سودجویی صاحبان تماشاخانه‌های سیار تبدیل می‌شد. در تاریخ سینما نیز نمونه‌های مشهوری از حضور زنان و مردان متفاوت را در آثاری مثل عجیب‌الخلقه‌ها (تاد براونینگ -1932) و کوچه کابوس (ادموند گلدینگ -1947) یا مرد فیل‌نما (دیوید لینچ -1980) و ماهی بزرگ (تیم برتون -2003) می‌توان سراغ گرفت. این‌جا در اقدامی جسورانه، رزالی این تفاوت را به درون زندگی عادی خود وارد می‌کند و از محیط بسته و ایمن سیرک برای نمایش جلوه‌گرانه خود فاصله می‌گیرد تا با انتخاب محیط کافه برای عرضه تفاوت‌هایش، محل زندگی‌اش را به فضای تماشاخانه پیوند بزند و خطرات ناشی از شکستن مرز حریم امن خود با عرصه پرتماشاگر سیرک را به جان بخرد. در این فیلم بدن زن به عنوان یک ابژه جنسیِ تثبیت‌شده، که در طول تاریخ با زیبایی و لطافت خود اغوا کرده و اغوا شده است، با تفاوتی دست‌وپنجه نرم می‌کند که ورای چاقی یا لاغری و نقص عضو قرار می‌گیرد و آن را از ابژه جنسی بودن به کل تهی می‌کند و زنانگی زن را به چالش می‌کشد. رزالی با اصرار بر حفظ ظاهر و شمایل خود، می‌کوشد چیزی که مردم را از او دور می‌کند یا به وحشت می‌اندازد، به جاذبه خود تبدیل و از آن ابژه‌سازی کند. او از صورت و بدن خود در حالت‌های مختلف عکس می‌گیرد و هر بار در کمال شهامت، در برابر دوربین عکاس، قسمت‌های بیشتری از بدن خود را به نمایش می‌گذارد و این تفاوت‌های ظاهری را برای همیشه در حافظه جمعیِ جامعه ثبت می‌کند تا این تصاویر، به عنوان سند جسارت کسی که سعی دارد از بدن زن به عنوان ابژه جنسی ابژه‌زدایی کند، از سال‌های پایانی قرن نوزدهم در دنیای واقعی و سال 1870 در جهان تصویرشده توسط دی جوستو، به یادگار بماند.
رزالی با قرار گرفتن در برابر استانداردهای شکل‌گرفته از زیبایی برای زنان، ضمن تلاش برای عادی‌سازی از ظاهر خود، می‌خواهد با همان چهره روتوش‌نشده به زندگی‌اش در میان جمع ادامه دهد. اما جامعه فقط تا زمانی که این تفاوت به عنوان سرگرمی در خدمت آن‌ها باشد، از آن استقبال می‌کند و حاضر است برای تماشای آن پول هم بپردازد. اما همین که فرد بخواهد با همان شمایل متفاوت به زندگی عادی خود در میان آن‌ها ادامه دهد، ابتدا طرد و سپس انکار می‌شود. چنانکه حتی زنانگی رزالی مورد شک و تردید همگان قرار می‌گیرد و ناگهان جنسیت به مثابه مرگ و زندگی اهمیت پیدا می‌کند و کوچک‌ترین تفاوت با تصویر برساخته از زنانگی، به حمله علیه زن می‌انجامد تا تصویر آرمانی جامعه از زن به عنوان منبع فتیشیسم مورد گزند قرار نگیرد و زیبایی تحریک‌کننده‌ای که خصلت جنسی پیدا کرده است، زیر سوال نرود. مردانی که ابتدا زیبایی رزالی را تحسین می‌کردند و با حسرت به ابل چشم می‌دوختند، حالا بعد از فروپاشی جنبه اروتیک بدن زن، به مقابله با آن مشغول می‌شوند. این‌جا چهارچوب زنانگی رزالی در هر دو بُعد جنسی و جنسیتی از طرف جامعه مورد تهدید و پرسش قرار می‌گیرد و به همراه خود، استانداردهای مردانگی در ابل را نیز به چالش می‌کشاند. ابعاد و استانداردهایی متأثر از قواعد و سنت‌های شکل‌گرفته در طول تاریخ با هم‌دستی جامعه به عنوان محافظان نظم سنتیِ تثبیت‌شده. محافظانی که حالا و در برابر شورش رزالی می‌خواهند با کمک گرفتن از خشونت در کنار توسل به آموزه‌های دینی و قدرت صومعه و کلیسا از آن استانداردها محافظت کنند.
رزالی اما با حفظ ظاهر خود، آن ابژه زیبایی‌شناختی را که خصلت‌های جنسی‌اش عامل فتیش‌سازی از زیبایی است، کنار می‌گذارد و می‌کوشد با همان قیافه پرمو، خصلت زنانه خود را حفظ کند و همچنان برای شوهر خود واجد جذابیت‌های جنسی باقی بماند. رزالی تلاش می‌کند بدن زن را که به عنوان مهم‌ترین شاخصه جنسیت شناخته می‌شود، کنار بگذارد تا تنها به جنسیت و ابژه جنسی بودن تقلیل پیدا نکند اما همچنان مقبولیت یک زن عادی را داشته باشد. در همین لحظه است که مردان با همراهی زنان برای دیدن اندام جنسی رزالی به او حمله می‌کنند تا به بهانه مطمئن شدن از زنانگی او، فتیش و کنجکاوی حریصانه خود نسبت به یک ابژه جنسی متفاوت را سیراب کنند و درک غریزی و شهوانی خود از بدن زن را نمایش دهند. رزالی با ظاهر خود علیه شیء‌انگاری از زن طغیان می‌کند و با تغییردادن استانداردها، یک مورد منحصربه‌فرد پدید می‌آورد که جامعه سنتی را بر سر دو راهی قرار می‌دهد. از طرفی برخی از زنان و مردان در کنار ابل با رزالی همراه می‌شوند و از سوی دیگر برخی حتی برای مادر شدن یا نشدن او تعیین تکلیف می‌کنند و صلاحیت فرزند‌آوری او را مورد تأیید قرار نمی‌دهند. جالب اینکه همه این دشمنی‌ها نه به‌خاطر یک رفتار خلاف عرف یا عفت مورد قبول جامعه، که به خاطر یک ظاهر متفاوت با استانداردهای زنانگی رخ می‌دهد. بدنی که از اروتیزه بودن تهی شده است و ایده‌آل جامعه نیست، هم از سوی مردان و هم زنان پس زده می‌شود و مقبولیت پیدا نمی‌کند و زنِ متفاوت حتی از حقوق اولیه خود نیز محروم می‌گردد. زیرا تنها دارایی زن برای پذیرفته شدن در جامعه مردسالار، بدن اوست که به او جنسیت و زنانگی می‌بخشد و زن را واجد جذابیت‌های لازم برای ابژه جنسی بودن قرار می‌دهد و رزالی دقیقاً بر همین نکته انگشت می‌گذارد و با نفی بدن به عنوان نماد زیبایی و عامل جنسی، مدل جدیدی از زنانگی را به جامعه تحمیل می‌کند.

از سوی دیگر ابل نماینده مردانی است که هر چند در درون خود با کلیشه‌های جنسیتی احساس همدلی و همبستگی ندارند ولی به دلیل تأثیرپذیری از قواعد تثبیت‌شده در جوامع مردسالار، خود را موظف به رعایت اصول آن می‌دانند و قدرت سرپیچی از آن را ندارند. ابل نیز مرد ساده‌ای است که شناخت اولیه‌اش از زن توسط همان فرهنگ کهنه شکل گرفته است. بنابراین وقتی در شب ازدواج بدن پرموی رزالی را می بیند، شوکه، وحشت‌زده و منزجر می‌شود و به عنوان شوهر نمی‌تواند زن را به عنوان شریک جنسی خود بپذیرد، پس از او فاصله می‌گیرد و در جواب رزالی که می‌پرسد انتظار چه چیزی را داشتی، می‌گوید انتظار داشتم یک زن ببینم! از نظر ابل، گرچه رزالی یک زن کامل به حساب نمی‌آید، اما در همان حال حاضر به اعمال خشونت علیه او هم نمی‌شود. به همین دلیل است که وقتی رزالی، دلشکسته و مطرود به جنگل پناه می‌برد، او را به خانه بازمی‌گرداند و پناهش می‌دهد اما توان مهرورزی و معاشقه با او را ندارد و زن روسپی را که مطابق معیارهای خود زن ایده‌آل می‌داند، جایگزین همسر خود می‌کند. اما در دنیایی که معیار زنانگی و مردانگی با نشانه‌های ظاهری و بیولوژیکی تعیین می‌شود، فقط زنی مثل رزالی قربانی نخواهد بود، بلکه شوهر او نیز در معرض اتهام و تحقیر و سرزنش قرار می‌گیرد و مردانگی‌اش زیر سوال می‌رود. در صحنه‌ای که عده ای از مردم شهر برای برهنه کردن رزالی به او هجوم می‌برند، ابل در دفاع از او وارد عمل می‌شود اما هر دو به یک اندازه تحت خشونت قرار می‌گیرند. با این وجود در طول فیلم هر چه جامعه فشار بیشتری بر زن وارد می‌کند، ابل به درک و شناخت بهتری از او می‌رسد و این درک، منجر به همدلی و پذیرش رزالی می‌شود.
در یکی از سکانس‌های انتهایی، ابل و رزالی به کنار رودخانه رفته‌اند و زن به شوهرش شناکردن یاد می‌دهد و همان شب مرد با او عشق‌بازی می‌کند. فردای آن روز، صومعه با مادر شدن رزالی و به فرزندی گرفتن یکی از کودکان بی‌سرپرست، به‌خاطر عکس‌هایی که از بدن خود گرفته است، مخالفت می‌کند و شب هنگام همان کابوس همیشگی باز به سراغ رزالی می‌آید و ما این بار اجازه داریم که در تجربه کردن این آشفتگی با او شریک باشیم. رزالی با بال‌هایی بسان فرشتگان بر صحنه نمایش به جلوه‌گری مشغول است که با شلیک گلوله‌ای از سمت پدرش نقش بر زمین می‌شود و قطرات خون بر بال‌های سپیدش شتک می‌زند. فرشته‌ای که به جرم متفاوت بودن محکوم به نابودی است و خطری که حتی از جانب پدر نیز او را تهدید می‌کند. فردای آن کابوس، رزالی برای چندمین بار در طول زندگی، خراشی بر روی دست‌های خود ایجاد می‌کند تا از این رنج مدام رها شود و با همان حال به کلیسا و به میان جمعیت می‌رود تا حضورش را حتی در واپسین نفس‌ها به جامعه تحمیل کند، اما همان‌جا بیهوش می‌شود. در صومعه مادران روحانی از او پرستاری می‌کنند و دوباره او را به همان ظاهر زنانه و مطلوب خود در می‌آورند. رزالی بعد از بهبودی نسبی، با دیدن چهره اصلاح‌شده خود از صومعه می‌گریزد تا خود را در رودخانه نزدیک خانه‌اش غرق کند. اما ابل هم‌زمان با رزالی به درون آب می‌پرد تا با چیزی که از همسرش آموخته است، او را نجات دهد. حالا مرد کاملاً تحول یافته است و با همسر متفاوتش به عنوان دو قربانی مقابله با استانداردهای جامعه، در اعماق آب تعمید داده می‌شود تا هر دو با لبخندی از سر رضایت و پذیرش، در روشنای زلال آب، یکدیگر را تنگ در آغوش بگیرند.