مینا اکبری یکی از پرسابقهترین زنان روزنامهنگار است که کارش را با روزنامه «جامعه» در دوران دوم خرداد که بهار مطبوعات نامیده میشد، آغاز کرد و به عنوان خبرنگار، دبیر سرویس و سردبیر در نشریات مختلفی همچون روزنامههای «توس»، «خرداد»، «همشهری»، «شرق»، «اعتماد ملی» و مجلاتی مثل «فیلم» و «مشق آفتاب» کار کرده است. او پس از 22 سال فعالیت مطبوعاتی از کار روزنامهنگاری دست کشید و با طرح دلایل کنارهگیریاش در مستند درخشانی با عنوان میدان جوانان سابق، به کنکاشی در سیر تحولات اجتماعی و سیاسی از طریق مرور مطبوعات پرداخت. فیلم مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار گرفت و به عنوان یکی از پرتماشاگرترین مستندها در جشنواره سینما حقیقت معرفی شد و جوایز بینالمللی همچون جایزه بهترین فیلم بخش مسابقه جشنواره هنگکنگ و جشنواره سینمایی زنان ایتالیا را به دست آورد. گفتوگویی که میخوانید، حاصل بحث من و میناست که به خاطر سابقه و تسلط او بر جریان تاریخی مطبوعات، بهترین انتخاب برای گفتوگو پیرامون وضعیت زنان روزنامهنگار از گذشته تاکنون به حساب میآید. این گفتوگو نشان میدهد که چطور آینده و سرنوشت حرفهای و شغلی زنان روزنامهنگار تحت تأثیر کلیشههای جنسیتی، ساختارهای اجتماعی و سیاسی و آزادیهای مدنی است و وضعیت زنان روزنامهنگار میتواند نشان دهد که چقدر جامعه پذیرای تغییر برای دستیابی به یک فضای آزاد و برابر است.
***
وقتی به عنوان یک دختر جوان وارد مطبوعات شدی و کارت را به عنوان روزنامهنگار شروع کردی، آن هم در دوران دوم خرداد که اوج مطبوعات به حساب میآید، دنبال چه اهداف و رویاهایی بودی و چه چشماندازی از روزنامهنگاری در جامعه ایران داشتی؟
عنصر شانس و تقدیر در سرنوشت زنان کشور ما مثل فیلمهای هندی خیلی عنصر مهمی است. اینکه از قبل بخواهیم تصمیم بگیریم و برنامهریزی کنیم و به هدفمان برسیم، در کشورهای جهان سوم و مخصوصاً ایران اتفاق نادری است. ما عادت کردیم که حرکت کنیم و جلو برویم و ببینم چه اتفاقی میافتد. حضور من هم در مطبوعات ایران بسیار به شانس بستگی داشت. من علوم اجتماعی قبول شدم و گرایشم روزنامهنگاری بود و وقتی وارد مطبوعات شدم، اول در بخش اجتماعی روزنامه جامعه با لیلی فرهادپور کار کردم. آن زمان مرحوم علیرضا وزلشمیرانی دبیر گروه هنر و ادب بود. او دو هفته قبل از انتشار روزنامه با مرحوم حسین قندی که دبیر تحریریه بود، دچار مشکل شدند و روزنامه را به همراه گروهش ترک کردند. آقای قندی به لیلی فرهادپور گفت که تو بخش هنر و ادب را اداره کن. چون ما برای بخش اجتماعی نیرو داریم، ولی برای هنر و ادب کسی نیست. لیلی به من گفت که من همان کار گزارشنویسیام را در بخش ادب و هنر ادامه دهم. اما اتفاقی که دوم خرداد باعث شکلگیری آن شد، زنانه شدن چهره مطبوعات و تحریریهها بود. هر چند آن زنانه شدن یک ژست ظاهری بود که فقط زنان در ردههای پایین اجازه کار داشتند و در بهترین حالت خبرنگار یا دبیر سرویس میشدند، اما زمینه را برای ورود زنان به مطبوعات فراهم کرد. بنابراین من آن زمان با هدف خاص و روشنی وارد مطبوعات نشدم. فکر کردم فضایی باز شده و حالا من هم به عنوان یک زن میتوانم وارد تحریریه شوم و کار کنم و از پتانسیل زن بودن برای بخشهایی که مردها درک کمتری نسبت به آن دارند، استفاده کنم. اما موانع زیادی پیشِ رو بود.
این موانع پیش روی زنان چه بود و زنان برای اینکه در فضای مردانه مطبوعات پذیرفته شوند، با چه چالشهایی روبهرو بودند؟
به نظرم در روزنامهنگاری هم زن بودن میتواند به نوعی برای شما دردسر شود. در واقع گاهی مجبور میشوید زنانگی را در خود پنهان کنید تا بتوانید به کار ادامه دهید. در حوزه فرهنگ که خیلی پیش میآمد دبیرها با خنده بگویند اگر برای مصاحبه با فلان آدم معروف که معمولاً تن به گفتوگو نمیدهد، یک زن خوشگل اقدام کند، احتمال راضی کردنش بیشتر است. یا مثلاً یادم است در شورای سردبیری وقتی زنی با حرارت درباره چیزی حرف میزد، مسخره میکردند که چرا دارد جیغجیغ میکند. یعنی زن به خاطر صدای نازکترش هم مورد بازخواست قرار میگرفت. بنابراین بعضی از زنان صدایشان را کلفتتر و بلندتر میکردند تا از بحثها کنار گذاشته نشوند. حتی حدود اختیارات شخصی هم شامل زنانه و مردانه بودن میشد. مثلاً من مدت کوتاهی، تقریباً یکی دو ماه در روزنامه ایران کار کردم و دیدم آنجا اگر زنان میخواستند سیگار بکشند، باید از روزنامه بیرون میرفتند و در کوچه پسکوچههای اطراف روزنامه سیگار میکشیدند، اما مردان بهراحتی در تراس میتوانستند در حال خوشوبش کردن سیگار هم بکشند.
چقدر زنان برای تهیه خبر و گزارش و نوشتن نقد و تحلیل آزادی عمل داشتند؟ آیا فرصتهای برابر میان زنان و مردان وجود داشت، یا اینکه در سفارش مطلب میان زن و مرد تفاوت گذاشته میشد؟
در دورانی که من تازه کارم را در مطبوعات شروع کرده بودم، خیلی کم از زنان در جایگاه سردبیر یا دبیر سرویس استفاده میکردند. معمولاً مأموریتهای خارج از تهران به زنان داده نمیشد و اگر زن خبرنگاری هم خودش درخواست میداد که برای تهیه گزارش به شهرستان برود، میگفتند مگر خبرنگار مرد توی سرویستان نیست که تو میخواهی بروی؟ ترجیح این بود که خبرنگاران مرد برای تهیه گزارشهای میدانی بروند، یا اگر مجبور بودند زنان خبرنگار را بفرستند، حداقل یک همکار مرد همراهش میفرستادند که زن تنها نباشد. کلاً انتخابشان این بود که برای کارهای پردرسر که ممکن است حضور زنان حواشی را به دنبال داشته باشد، از زنان استفاده نکنند. مرحوم مهین گرجی اولین خبرنگار زنی بود که در حوزه ورزش توانست پا به استادیوم ورزشی مردان بگذارد و همین حاشیههای زیادی برای او و روزنامه ایجاد کرد. خود من چند بار به جشنوارههای خارجی رفتم، ولی روزنامه امکان مالیاش را برایم فراهم نمیکرد. خودم هزینهاش را میپرداختم و هماهنگیهایش را انجام میدادم و تازه دبیر سرویسم میگفت این دفعه تو رفتی، ولی دفعه بعد باید اسم فلانی را رد کنی. درحالیکه به حوزه کاری من مربوط میشد و در تخصص من بود. الان خندهدار به نظر میرسد، اما در آن دوره واقعاً چنین وضعیتی حاکم بود. این جریانات هر چند کمکم از مطبوعات ایران برطرف شد، اما همچنان معضلات زنان روزنامهنگار سر جای خودش است.
در زمینه پرداخت حق التحریر و حقوق هم میان زنان و مردان روزنامهنگار فرق میگذاشتند؟
در حقالتحریر تفاوت زیادی وجود ندارد، ولی در بحث حقوق ماهانه میان زن و مرد فرق گذاشته میشود و همیشه به مردها مبلغ بیشتری میدهند. چون میگویند روزنامهنگار مرد، زن و بچه دارد و خرج خانه را میدهد و حتی اگر زن و مردی با توانایی مساوی حضور داشته باشد، ترجیح میدهند مرد با حقوق بیشتر را استخدام کنند. البته من زمانی که به عنوان سردبیر یا دبیر کار میکردم، هرگز تبعیضی درباره خودم ندیدم. چون قطعاً قبول نمیکردم، ولی این موضوع در مقطعی بود که من دیگر ثابت شده و جایگاهم را به دست آورده بودم و آنها به حضور من و کارم نیاز داشتند. وگرنه اگر زن خبرنگاری در همان آغاز کارش اعتراض کند، خیلی راحت میگویند که اگر نمیخواهی، برو و کار نکن. بنابراین مواردی مثل من استثنا به حساب میآید و قاعده همان تفاوت مبلغ میان زن و مرد است که مردها حقوق بیشتری میگیرند.
هنوز هم زنان کمتری به عنوان مدیرمسئول، سردبیر یا دبیر سرویس در مطبوعات کار میکنند و غالباً زنان به پستهای بالاتر در سلسله مراتب شغلی در روزنامهها و مجلات و سایتها دست پیدا نمیکنند. به نظرت چقدر این موضوع ناشی از فضای مردانه حاکم بر مطبوعات و تبعیض جنسیتی برمیآید و تا چه حدی ناشی از خود زنان است که جسارت و جاهطلبی ندارند و ریسک نمیکنند و نمیخواهند مسئولیت بیشتری را بپذیرند؟
در بحث اینکه چرا زنان جایگاه بالایی در سلسله مراتب شغلی در مطبوعات ندارند، اولین دلیل همان نگاه مردسالار به ذهن میآید. با اینکه تعداد زنان در تحریریه بیشتر است، اما در بحث مدیریت ترجیح اکثریت بر انتخاب مردان است. چون حتی در فضاهای روشنفکری و مطبوعاتی هم ذهنیت جنسیتزده نسبت به زن وجود دارد و نگاه مردانه غالب است. مثلاً چند وقت پیش دوست روزنامهنگارم که خبرنگار قدیمی مطبوعات است و مدتی است همسرش را از دست داده، پیشنهاد یک کار پژوهشی از سوی آقایی روشنفکر و سرشناس دریافت کرد. آنها با هم قراری را در خیابان بهار گذاشتند تا درباره کار حرف بزنند. هوا گرم بوده و دوستم کیفش سنگین. بنابراین به آقا پیشنهاد میدهد به جای قدم زدن و حرف زدن در پیادهروی شلوغ به کافهای نزدیک همانجا بروند و درباره کار حرف بزنند. شاید باورتان نشود، اما آقای روزنامهنگار روشنفکر به او گفته برای من که مشکلی نیست، ولی برای شما چون شوهر نداری، دردسر میشود که ما را با هم ببینند. البته جدا از تفکر مردسالارانه که مانع حضور زنها در جایگاههای مدیریتی میشود، خود زنها هم از پذیرش مسئولیت بیشتر و بزرگتر سر باز میزنند. چون روزنامهنگاری شغل تماموقت و پردردسری است و زمان کاری معینی ندارد. من وقتی در روزنامه «اعتماد» کار میکردم، تا زمانی که مدیر مسئول صفحات را تأیید نمیکرد، اجازه خروج از دفتر روزنامه را نداشتیم. چون میگفتند اگر مطالب مشکلی داشته باشد، پیدا کردن نویسنده برای اصلاح مطلب سخت است. آقای الیاس حضرتی که مدیر مسئول روزنامه بود، نماینده مجلس هم بود و تا دیروقت سرش شلوغ بود و تازه ساعت ۸ و گاهی ۹ شب میآمد و روزنامه را میخواند و گاهی از مطالب ایراد میگرفت و باید تا دیروقت در دفتر روزنامه میماندیم و مطلب را اصلاح میکردیم. چنین شرایطی برای زن متأهل و بچهداری که درگیر فضای سنتی است و باید غروب در خانه باشد و شام آماده کند و به کارهای خانه و بچه برسد، خیلی سخت است و به همین دلیل خود زنها هم ترجیح میدهند که مسئولیت قبول نکنند تا جوابگو نباشند. از طرف دیگر، زنها همواره نگران هستند که آیا از عهده جایگاههای مدیریتی برمیآیند یا نه، و همین موضوع باعث میشود کمالگرا شوند و نسبت به خودشان بیشتر سخت بگیرند و موقعیتهای جدید پیش رویشان ترسناک به نظر برسد. به همین دلیل بخشی از زنان به همان موقعیت کوچکی که دارند، قانع هستند و چیز بیشتری نمیخواهند، چون حاضر نیستند تاوانش را بپردازند.
فکر میکنم یکی از دلایل مهم این کنارهگیری زنان از پذیرش جایگاههای مهم این است که زنان برای ورود به فضایی که در انحصار مردان است، مجبورند خیلی کار و تلاش و مبارزه کنند و توانایی خود را به اثبات برسانند و وقتی به موقعیتی در کارشان دست مییابند، به همان قانع میشوند و ترجیح میدهند سراغ کار بزرگتری نروند که یکدفعه از پس آن برنیایند و شکست بخورند و مورد تحقیر و تمسخر قرار بگیرند.
هر انسانی خطا میکند. ما باید برای همه جای خطا بگذاریم، اما معمولاً برای زنان جای خطا کمتر گذاشته میشود و سختگیریها نسبت به زنان بیشتر است. اگر مردی در روزنامه خطایی انجام دهد، همکارانش با شوخی و خنده از آن میگذرند و آن را میپوشانند، اما اگر زنی همان خطا را انجام دهد، هرگز بخشیده نمیشود و اگر روزنامه به خاطر آن خطا دچار مشکل شود، زن بارها تحقیر میشود و حتی برای کار در روزنامهای دیگر برایش مشکل درست میشود. یکی از دلایلی که زنان قبول مسئولیت نمیکنند، تاوان سنگینی است که باید به خاطر خطای احتمالیشان بپردازند و با اینکه زنها استعداد و تواناییاش را دارند، اما ترجیح میدهند خود را به دردسر نیندازند.
به نظرت زنهایی که موفق میشوند به جایگاههای بالاتر در مطبوعات دست پیدا کنند، چه تفاوتی با مردان در موقعیتهای مدیریتی دارند؟
یکی اینکه زنها در جایگاههای مدیریتی بیشتر تحت فشار قضاوتهای عمومی هستند که زندگی شخصیشان را دچار چالشهای جدی میکند. یعنی زنها تا زمانی که نویسنده و خبرنگار ساده هستند، کسی به آنها کار چندانی ندارد، اما وقتی آن عنوان مدیر مسئول یا سردبیر یا دبیر سرویس به زنی اضافه میشود، زیر ذرهبین میرود و تحت نظر قرار میگیرد و زن مجبور میشود مرتب خودش و زندگی شخصیاش را سانسور کند. یا در بعضی موارد دیدهام که حتی به محض دریافت حکم بالاتر پوششاش را عوض میکند. نکته دیگر اینکه در موقعیتهای مدیریتی فساد در میان زنان نسبت به مردان بسیار کمتر است. نمیدانم دقیقاً از کجا منشأ میگیرد، ولی فکر میکنم زنها کمتر قابل مذاکره و معامله هستند و «نه» بیشتری میگویند و مردها با ارکان قدرت بهتر کنار میآیند و در مقامی که دارند، بیشتر به فساد کشیده میشوند. شاید هم به این خاطر است که برای رسیدن به آن جایگاه و پست مدیریتی لیاقت نشان دادهاند و تلاش زیادی کردهاند، در نتیجه حاضر نیستند در ازای هر پیشنهادی آن را از دست بدهند، یا موقعیتشان را به خطر بیندازند. شاید یکی از دلایلش هم این باشد که وقتی زنها وارد فعالیت اجتماعی میشوند، دغدغههایشان فراتر از ثروت و شهرت و قدرت است و غالباً نوعی آرمان فردی یا رویای شخصی دارند و مثلاً به دنبال آزادی یا تغییر اوضاع هستند.مخصوصاً در شغلی مثل روزنامهنگاری که وقتی وارد آن میشوی و با مخاطبان زیادی ارتباط برقرار میکنی، خودبهخود یک مسئولیت اجتماعی برای فرد به وجود میآید و به عنوان مرجع شناخته میشود و از اینرو زنان سعی میکنند کمتر دچار لغزش شوند. درحالیکه مردها کمتر درگیر این حس مسئولیتپذیری میشوند و موقعیتی که دارند، بیشتر برایشان شغل است تا یک هدف و دغدغه.
در دورانی که به عنوان سردبیر یا دبیر سرویس کار میکردی، نحوه برخورد همکارانت با تو به عنوان یک زن در جایگاه بالاتر چه بود؟
پذیرش من به عنوان سردبیر یا دبیر سرویس از سوی همکاران مرد بهتر اتفاق افتاده است تا از سوی همکاران زن. مثلاً خبرنگار زنی که مطلبش را بهموقع آماده نمیکرد و من یکی دو بار چشمپوشی میکردم و بعد تذکر میدادم که با این شیوه کار او روزنامه به مشکل برمیخورد، از من ناراحت میشد و حس منفی نسبت به من پیدا میکرد، یا با جملات کلیشهای مثل اینکه «تو خودت زن هستی باید درک کنی»، سعی میکرد کمکاریاش را توجیه کند، اما اگر همین تذکر را دبیر سرویس مرد به او میداد، اعتراضی نمیکرد و توقع نداشت از سوی او درک شود. یعنی یک بار مضاعفی را بر سردبیر یا دبیرسرویس زن تحمیل میکنند که باید درک و همدلی بیشتری نشان دهد. درحالیکه چنین انتظاری را از دبیر سرویس مرد ندارند. همکاران مرد هم پذیرش حرفشنویشان از سوی دبیران مرد راحتتر است تا دبیر سرویس زن.
فکر میکنم این موضوع ناشی از این میشود که اساساً زنها به مرجعیت مردها عادت کردهاند و پذیرفتهاند که مردها همواره در جایگاه بالاتری از آنها باشند و از اینرو سازگاری و پذیرش بیشتری نسبت به مردها نشان میدهند. اما به دلیل محدود بودن فضا و امکانات برای زنان، حس رقابت بین آنها شکل میگیرد و گاهی آنها را مقابل هم قرار میدهد.
موضوع این است آن زنی که حس رقابت پیدا میکند، خودش هیچ تلاشی برای تغییر وضعیت خود نمیکند و توجه ندارد زنی که پیشرفت کرده و در جایگاه بهتری قرار گرفته، از چیزهای زیادی در زندگیاش گذشته و اولویتش را کارش قرار داده و تلاش کرده و جنگیده است.
به نظرم علاوه بر فرهنگ مردسالاری که موانعی برای پیشرفت زنان ایجاد میکند، ما با یک معضل دیگر هم روبهرو هستیم؛ اینکه بخشی از زنان همه تقصیرها را گردن موانع پیشِ رویشان میاندازند و انفعالی را که به آنها تحمیل شده، میپذیرند و از خودشان سلب مسئولیت میکنند و پشت آن محدودیتها پنهان میشوند و تلاش و مبارزهای برای تغییر وضعیت زنان نمیکنند.
دقیقاً. آن فرهنگ مردسالار که نقش خود را در ایجاد موانع دارد و همیشه با تبعیض جنسیتی مواجه بودیم که زنها را عقب نگه میدارند و حذف میکنند و به آنها اجازه کسب تجربه و مهارت و اعتمادبهنفس برای رسیدن به جایگاههای بالاتر را نمیدهند، اما خود ما نیز به عنوان یک زن چقدر خواستیم در این موقعیت فرودست و منفعل بمانیم و چقدر تلاش کردیم تا آن را تغییر دهیم. من زنان راحتطلبی را دیدم که هیچ تلاشی نمیکنند و فقط غر میزنند. طبیعی است که هیچ موقعیتی هم به دست نمیآورند. باید ببینیم هر کدام از ما زنان چقدر توانستیم زندگیمان را مدیریت کنیم و به سمتی ببریم که باعث رشد و پیشرفتمان شود.
همیشه برای من این سؤال بوده که چرا زنان روزنامهنگار کار را رها میکنند؟ هر چند دلایلی مثل عدم امنیت شغلی، حقوق و مزایای کم، درگیری با سانسور و مشکلات سیاسی به صورت مشترک برای مردان و زنان روزنامهنگار وجود دارد، ولی به نظر میرسد زنان بیشتری در میانه راه از ادامه کار دست میکشند و روزنامهنگاری را رها میکنند.
واقعیت این است که تا وقتی زنان جوان و پرشور و پرانرژی هستند، از حضورشان برای کار استفاده میشود، اما تا ازدواج میکنند و بعد بچهدار میشوند و دچار محدودیتهایی برای کار میشوند، حضورشان کم میشود، یا کنار گذاشته میشوند. ازدواج و بچهدار شدن در شغلهای دیگر هم مانع ایجاد میکند، اما روزنامهنگاری چون نظم ندارد و زن نمیداند تا چه ساعتی سرِ کار است و نمیتواند برایش برنامهریزی کند، دچار مشکل بیشتری میشود. مثلاً زمانی که ژولیت بینوش به ایران آمد، کیارستمی به من زنگ زد که اگر میتوانی ساعت یک نصف شب فرودگاه باش و من گفتم ساعت یک در فرودگاه هستم و همان نصف شب مصاحبه را انجام دادم و پیاده کردم و برای روزنامه فرستادم. فرض کن زن روزنامهنگار با شوهر سنتی بخواهد این کار را بکند. شوهرش به او میگوید ژولیت بینوش اصلاً کی هست که تو میخواهی نصف شب خانه و زندگی و بچه را ول کنی و بروی. من دقیقاً یادم است که در دورهای تحریریه دیگر مهد کودک شده بود و بچههای زنان روزنامهنگار وسط دفتر روزنامه بزرگ میشدند. تا یک جایی آدم با این شرایط کنار میآید و بچهها را دوست دارد و با آنها بازی میکند، اما خود من به عنوان دبیر سرویس میدیدم که ادامه این وضعیت ممکن نیست و ترجیح میدادم مطلب را به یک مرد سفارش بدهم. چون با خودم فکر میکردم این زن خبرنگار طفلکی تازه از دفتر روزنامه که میرود، باید دنبال بچه به مهد یا مدرسه برود و خانه را مرتب کند و غذا بپزد و شوهرش از راه میرسد و باید جوابگوی او باشد و تازه بخواهد مطلب هم بنویسد، خیلی تحت فشار قرار میگیرد و به جای او کار را به یک مرد مجرد میدادم که مسئولیت کمتری بر عهدهاش است. این کار را هم به خاطر برداشتن باری از روی دوش زن روزنامهنگار میکردم و هم برای اینکه کار روزنامه عقب نیفتد و بهموقع آماده شود. در چنین موقعیتی خود زن خبرنگار هم از این ماجرا استقبال میکرد و اعتراضی نداشت که چرا به او کار سفارش ندادم. مثلاً به زن خبرنگار میگفتم که میدانم تو تخصص و توانایی بیشتری داری و بهتر مینویسی، ولی با توجه به شرایطت و اینکه شاید نتوانی بهموقع مطلب را برسانی، میخواهی گزارش را به فلان آقا سفارش دهم؟ و او هم استقبال میکرد. در واقع تلاش میکردم به نحوی بار مسئولیتش را کمتر کنم. خب، با چنین وضعیتی معلوم است که بخشی از زنان نتوانند ادامه دهند و از کارشان دست بکشند. به نظرم اکثر زنهایی که طولانیمدت در مطبوعات کار کردند، یا ازدواج نکردند، یا بچهدار نشدند، یا همسرِ همراهی داشتند.
اساساً در بحث خانواده مسئولیت بیشتری را به زنان واگذار میکنند و از زنها توقع میرود که وظیفه مادریشان را در اولویت قرار دهند و بعد به کار و شغلشان برسند. مثلاً من اگر در جشنواره شرکت کنم و تا دیروقت مشغول فیلم دیدن و نقد نوشتن باشم، بارها از من میپرسند که دختر کوچکم را چه کردم. اما هرگز از همکار مرد من که او هم پدر است، نمیپرسند فرزندش را چه کرده است. چون وظیفه مادر میدانند که از بچه مراقبت کند و درباره پدر همیشه شغلش اولویت دارد.
زنی که با وجود بچه در مطبوعات کار میکند، از سرِ خوشی نیست. حتما دغدغهای دارد. شاید جامعه کار او را به خاطر دغدغه مالی درک کند، اما هرگز نمیپذیرد که یک زن بخواهد به واسطه شغلش در جامعه حضور داشته باشد و تأثیرگذار باشد و به عنوان مرجع اجتماعی شناخته شود و هر وقت هم زنی را درگیر کارش ببینند، به او میگویند که برو اول به زندگی و بچهات برس و بعداً کار بکن. درحالیکه بسیاری از زنان بدون کار و فعالیت اجتماعی افسرده میشوند و دیگر نمیتوانند همسر و مادر خوبی هم باشند و این حضور اجتماعی به بهبود زندگی زناشویی و تربیت فرزندان هم کمک میکند، ولی کسی آن را نمیبیند.
میخواهم گفتگویمان را با این پرسش تمام کنم که عدهای میگویند اساساً چه ضرورتی برای حضور زنان روزنامهنگار وجود دارد و طوری حرف میزنند که انگار ما اضافی هستیم، در حالی که نیستیم و این حق را داریم که از امکانات و امتیازات برابر با مردها برخوردار شویم.
روزنامهنگار فارغ از زن و مرد بودنش، شغلی است که باید در جامعه باشد. زنان روزنامهنگار هم مثل مردان حق دارند که دنبال دغدغههایشان بروند. اصلاً یکی از نشانهها و معیارهای رشد و پیشرفت هر کشوری، میزان حضور زنان در عرصههای اجتماعی است. فارغ از اینکه چه کاری انجام میدهند. مگر میشود منتقد زن نداشت؟ مگر میتوان فیلمهای زنانه نداشت؟ مگر درام بدون زن شکل میگیرد؟ اگر اینطور باشد، قطعاً یک جای کار میلنگد. حق فعالیت و حضور چیزی نیست که با وجود همه این اما و اگرها، چه از زن و چه از مرد، سلب شود.