اواسط دهه ۱۳۸۰ که بنا به تصمیم محمدرضا یزدانیخرم، رئیس وقت فدراسیون والیبال، تیم والیبال زنان ایران از شرکت در یک دوره مسابقه بازداشته شد، در مقالهای در مجله دنیای ورزش نوشتم که از وقتی به یاد دارم، این مردان بودهاند که به منِ دخترک خردسال تا منِ نوجوان و جوان، و در مجموع به منِ «زن»، دستور دادهاند که ورزش نکنم یا چقدر و تا چه اندازه و با چه شرایطی فعالیت و تحرک بدنی داشته باشم. از منظر بسیاری از این مردان، زن نباید تا حد ممکن، در مسیری برابر با مردان فعالیت بدنی داشته باشد و به خصوص حین ورزش و بازی در فضای عمومی ظاهر شود؛ در غیر این صورت، هنجارهای فرهنگی و دینی و اعتقادی (و البته سیاسی) جامعه را خدشهدار میکند. در آن مقاله، از کودکیِ خودم نوشتم که به محض قد کشیدن، از طرف پدر و برادرم (که بسیار مهربان هم بودند) از رفتن به کوچه و بازی با دوستانم که اغلب پسر بودند، بازداشته شدم و سپس در سالهای بعد که نوجوانی والیبالیست شدم، هم مردان و هم زنان خانواده مرا (بهخاطر جنسیتم) از والیبال منع میکردند. این اتفاق نسخه کوچک ماجرایی بزرگتر بود که بعد از انقلاب اسلامی، البته به شکلی سیستماتیک، برای همه دختران و زنان پیش آمد: ممنوعیتها، تحمیل پوشش اسلامی، حذف بسیاری از رشتههای ورزشی زنان و محدود کردن ورزش زنان در فضایی نابرابر با ورزش مردان. روزی که تیم نوپای والیبال زنان ایران به دستور رئیس وقت فدراسیون از یک دوره مسابقه خارجی محروم شد، ماجرای سلطه مردانه و قوانین مردسالار بر ساحت ورزش زنان، دوباره و البته کمی آشکارتر، خودش را نشان داد؛ یکی از دهها و صدها مورد از تبعیض بر اساس جنسیت که بهطور روزمره در حال رخ دادن بود و هست.
داستان فیلم اورکا که روایتی از ماجرایی واقعی است، در همین بستر سیاسی و فرهنگی و اجتماعی اتفاق میافتد و همین نکته، یعنی تسلط مردان و قوانین مردسالار بر تمامی امور مربوط به زنان، یکی از بنمایههای اصلی داستان اورکا را تشکیل میدهد که بازتابی واقعگرایانه از زندگی زنان ایرانی، بهخصوص در چهل سال گذشته است. اورکا اقتباسی از داستان زندگی الهام اصغری است؛ زنی شناگر که در دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد رکورد شنای زنان ایران در دریا (فضای باز) را میزند و آن را در گینس ثبت میکند اما مسئول وقت ورزش زنان نه تنها از پذیرفتن درخواست ثبت رکورد الهام سر باز میزند، بلکه به هر صورت ممکن، موانعی سر راه او به وجود میآورد تا الهام نتواند به هدفش برسد. درحالیکه زنان ایرانی نه فقط در ورزش، که در هر زمینهای از فعالیتهای اجتماعی، با قوانینی مردسالارانه دست و پنجه نرم میکنند، اورکا تقابل دو زن یا دو همجنس را نشان میدهد. در اورکا، زن ضد قهرمان فیلم، خانم نظرآبادی (با بازی مهتاب کرامتی) هرچند مسئول ورزش زنان است، اما در واقع مهرهای منصوبشده برای پیادهکردن بیچون و چرای سیاستهای مردسالارانه است: ممنوعیت شنای زنان در دریا و تحمیل پوشش اسلامی بر زنان ورزشکار. اما اتفاقا مردانی هم هستند که الهام را حمایت میکنند؛ همچون پدرش که از گذشتهی خود برای حمایت نکردن از دخترش پشیمان است، آقای محمدی رئیس فدراسیون شنا، دُرهان پسر بلوچ، رییس هیئت شنای چابهار، و ابراهیمزاده مربی شنای الهام. پس منظور از سلطه مردانه و قوانین مردسالارانه روی ورزش زنان این نیست که همه مردان صد در صد مخالف ورزش زنان هستند و یا همه زنان صد در صد موافق ورزش زنانند؛ بلکه منظور، پرداختن به اصل و اساسِ مخالفتها، ممنوعیتها و مانعتراشیهایی است که هم در قوانین مردسالارانه و هم در فرهنگِ غالبِ مردسالارانه ریشه دارند و عموما به وسیله مردان (در نقش سیاستگذار، مدیر، پدر، پسر، شوهر، برادر، عمو و سایر مردان فامیل) و حتی با همکاری زنان (در نقش مدیر پایینتر و مجری سیاستهای مردسالارانه، مادر، دختر، خواهر، عمه و سایر زنان فامیل) بر زنان تحمیل میشوند.
برخی از دیالوگهای اورکا، روی این تسلط مردانه بر زندگی زنان نورافکن میاندازد؛ آنجا که خانم نظرآبادی (رئیس ورزش بانوان) در اولین دیدار الهام و پدر الهام در دفتر کارش به او میگوید: «قدر این پدر رو بدون که هم میذاره ورزش کنی و هم مشوقه»، یا در جایی مادر الهام به الهام میگوید: «اینو خودت میخوای یا بابات میخواد؟» یا در جایی که پدر الهام وارد خانه میشود و میگوید: «طلاقشو گرفتم»: گویی در هر اتفاقی که برای یک زن میافتد یا حتی تصمیمهای شخصی او، حتماً باید مردی مهر تأیید نهایی را برایش بزند یا نزند، چون زن (به خاطر جنسیتش) فاقد توانایی، دانش، قدرت تشخیص، عُرضه و کلماتی از این دست دانسته میشود تا بتواند به تنهایی برای خودش تصمیم بگیرد. تسلط خواست مردان و قوانین مردسالارانه بر زنان، نه فقط خاصیت حکومتهای مذهبی، بلکه امری تاریخی و فرهنگی است و در بیشتر جوامع بشری همچنان نمود دارد، اما این مسئله وقتی با ارزشهای عرفی جامعه و ایدئولوژیهای دینی مخلوط و همراه میشود، سایههای سنگینتری را روی زندگی زنان میاندازد. به عبارت دیگر، در هر موضوعی که سیاست (یا قوانین) با فرهنگ عمومی و ایدئولوژی دینی همخوان و همراه میشود، قویترین موجها به نفع یا علیه آن شکل میگیرد. همدستی فرهنگ غالب جامعه (مبنی بر محدودنگه داشتن زن) با سیاستهای محدودکننده (همچون ممنوعیت برخی رشتههای ورزشی و تحمیل پوشش اسلامی، باز هم برای محدود نگه داشتن زن) و قوانین شرعی (که ماهیتی ضدزن دارند)، بیش از چهل سال است که موانعی بزرگ و کوچک بر سر راه ورزش زنان ایران ایجاد کرده است؛ موانعی که با توسل به قوانین مردسالارانه و فرهنگ مردسالار ایجاد میشوند تا زن را تا حد ممکن در کنترل و در خدمت منافعِ عمدتا مردانه به کار گیرند. به عبارت دیگر، عدهای از مردان نه فقط به خاطر موقعیت همیشه برترِ خود در جامعه (به خاطر جنسیت مذکر) بهراحتی میتوانند درباره زنانهترین امور، برای زنان تصمیمگیری کنند، بلکه وقتی این برتریِ موروثیِ تاریخی با آموزههای مذهبی و ارزشهای عرفی آمیخته میشود، به آنها قدرتی مضاعف میبخشد؛ تا جایی که میتوانند در خصوصیترین امور زن دخالت کنند، و اگر در نهاد اصلیِ قدرت و تصمیمگیرنده باشند، حتی برای بدن زن قانون بنویسند.
در فیلم اورکا نمونههای فراوانی از ستم به زن ترسیم شده است؛ از خشونت خانگی و کتک به دست شوهر تا حدی که قهرمان فیلم به کما فرو میرود، تا قصه تلخ زنان ورزشکار محرومشده از مسابقات، سختگیریهای سرکوبگرانه برای پنهان کردن هر سانتیمتر از پوست بدن زنان ورزشکار، طرح مثلاً «سالمسازی دریا» که درواقع اختصاص فضایی بسیار کوچک از دریایی بزرگ به زنان است، هجوم وحشیانه نیروهای گشت و مردان عصبی، ندادن هتل در مهمانسراها به زنان تنها و مجرد، و موارد دیگر. قوانین زنستیز و دخالت در خصوصیترین امور زنان، در چارچوب حکومتی اسلامی و مذهبی، به شکلی سازماندهیشده و در هیئت قوانین نوشته و نانوشته جاری میشود و زن را تا حد ممکن، به «موضوعی» برای مرد تبدیل میکند که بهراحتی میتواند (و اصلاً وظیفه «دینی» و «اخلاقی» مرد است که) درباره زندگی و محدوده فعالیتها و نوع حضور زن در جامعه، پوشش او، اشتغال و خروج او از کشور، ازدواج و طلاق، حضانت فرزند، سهم ارث و هر امری دیگری مرتبط با زندگی روزمره زن تصمیم بگیرد و قانون وضع کند؛ و البته (همانطور که اشاره شد)، با همدستی دیگرانی که خودشان زن و قربانی همین سیستم مردسالار هستند.
به نظر میرسد خانم نظرآبادی که در این فیلم رئیس ورزش بانوان (و همان ضدقهرمان داستان در مقابله دائمی با الهام اصغری) است، مرضیه تکه اکبرآبادی است که در دی ۱۳۸۸ (دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد) معاون امور ورزش بانوان سازمان تربیت بدنی شد و سپس با تشکیل وزارت ورزش و جوانان، همین سمت را در وزارتخانه گرفت. اکبرآبادی که از کارمندان حراست سازمان تربیت بدنی بود، یکشبه ره صدساله پیمود و وقتی به عنوان رئیس ورزش بانوان معرفی شد، تعجب ورزشکاران، مربیان و مسئولان ورزش زنان را برانگیخت که چگونه ممکن است کسی از حراست و بدون سابقه ورزشی و مدیریتی، یکباره به چنین سمتی منصوب شود. به این ترتیب، مرضیه تکه اکبرآبادی پس از انتصاب، مورد نقدهای فراوانی قرار گرفت که بیشتر درمورد پیشینه حراستی او بود؛ پیشینهای که دورانی سخت را برای ورزش زنان ایران پیشبینی میکرد. پیشبینیها درست درآمد. اکبرآبادی با رویه سرکوبگری که برخاسته از ماهیت حراستی بودنش بود، محدودیتهایی برای رشتههای ورزشی زنان ایجاد کرد و با سختگیریِ عجیب و غریب در مورد پوشش ورزشکاران زن، یکی از تاریکترین دوران ورزش زنان ایران را در چند دهه اخیر رقم زد. در فیلم اورکا، چند نمونه از اقدامات مرضیه اکبرآبادی، روایت شده است؛ ازجمله مخالفت با ورزشهای مویتای و کیکبوکسینگ زنان، انحلال تیمهای ملی، مخالفت با لباس تیم ملی فوتبال زنان، ضخیمتر کردن لباسهای زنان ورزشکار و مخالفت شدید با تلاشهای الهام اصغری برای ثبت رکوردهای شنا در آبهای آزاد، ازجمله رکورد ۱۸ کیلومتر او.
مهرماه سال ۱۳۹۲، اتفاق تلخی برای زنان کاراتهکای ایران افتاد. آنها در مرحله نیمهنهایی سومین دوره بازیهای همبستگی کشورهای اسلامی در اندونزی، رقیب مصری را شکست دادند و به فینال رسیدند، اما این نتیجه با اعلام سرداور مسابقه («مردانی» اهل ایران) باطل اعلام شد و تیم کاتای زنان ایران از مسابقات حذف شد. ماجرا از این قرار بود که لباس زنان کاراتهکا به تأیید فدراسیون جهانی رسیده بود و آنها در مسابقات پیش از نیمهنهایی، همان لباس تأییدشده را پوشیده بودند، اما مرضیه اکبرآبادی پس از دیدن عکسهای آنها، با سرپرست تیم تماس گرفت و دستور داد که زنان ورزشکار، تکه پارچهای به پشت گردن خود (بین کلاه و یقه) اضافه کنند. ورزشکاران ایران بهناچار در نیمهنهایی، با آن تکه اضافه وارد تاتامی شدند و از حریف مصری بردند، اما تیم شکستخورده مصر، این تخطی را دستمایه اعتراض قرار داد و از برگزارکنندگان خواست که تیم ایران را محروم کنند. آن زمان، بهرام افشارزاده، دبیر کل وقتِ کمیته ملی المپیک ایران مدعی شد که اکبرآبادی پس از دیدن عکسهای زنان ایران در مسابقات روز اول، با سرپرست تیم کاراته تماس گرفته و باعث این ماجراها شده است؛ موضوعی که اکبرآبادی آن را رد کرد، اما همچنان تأکید کرد: «ما یک لباس مصوب داریم که میتوانیم از آن استفاده کنیم، اما قرار نیست با هر روش و طریقی به مسابقات برویم. کاراته با رشتههای دیگر تفاوتی ندارد. کتابچهای در وزارت ورزش و جوانان برای نوع پوشش لباسهای بانوان وجود دارد.» هرچند رسانههای وابسته به حکومت، علت حذف تیم ایران را «شکست از مصر» عنوان کردند، سایر رسانهها به این ماجرا پرداختند. رادیو دویچه وله در گزارشی نوشت: «کاراته زنان ایران به دلیل «تذکر تهران» نشان طلا را از دست داد.» عکسهای منتشرشده از اشکهای زنان کاتای ایران بعد از حذف ناعادلانه از مسابقات همبستگی، دل بسیاری از ایرانیان را به درد آورد.
در اتفاقی مشابه، در مسابقات مقدماتی المپیک ۲۰۱۲ لندن (منطقه آسیا) به میزبانی اردن، تیم فوتبال زنان ایران به دلیل بالا بودن یقه و دوخته شدن آن به کلاه، با تشخیص مسئولان فنی، از دور مسابقات حذف شد. زنان فوتبالیستی که زندگی خود را دور از پرداختهای آنچنانی و با دستمزدهای غیرقابل مقایسه با مردان فوتبالیست، روی تمرین و مسابقات گذاشته بودند، به خاطر سختگیریهای داخلی و خارجی روی پوشش خود حذف شدند. از یک سو، فشارهای داخلی از طرف اکبرآبادی و همفکرانش که میخواستند زنان ورزشکار ایران را هرچه پوشیدهتر وارد عرصههای جهانی کنند، و از سوی دیگر، فشار برگزارکنندگان خارجی که پوشیدگی کامل لباسهای ورزشی زنان ایرانی را مخالف قوانین میدانستند. این وسط زنان ورزشکار ایران بودند که مچاله و حذف میشدند. مرضیه اکبرآبادی با دیدی حراستی به ورزش، هر سانتیمتر از پوشش زنان ورزشکار را بررسی میکرد. در یکی از روزهای تیرماه ۱۳۸۹ اکبرآبادی در مراسم رونمایی از لباس جدید و مورد تأیید فیفا در زمین چمن مصنوعی آکادمی فوتبال حضور یافت، اما رسانهها گزارش دادند که او «بعد از دیدن لباسها، با حالتی شبیه قهر و برای اینکه اعتراضش را به پوشش بانوان فوتبالیست نشان دهد، محل تمرینات تیم ملی را ترک کرد تا یک بار دیگر وضعیت پوششی بانوان برای حضور در مجامع بینالمللی وارد فاز جدیدی شود.» (خبرآنلاین) احتمالاً پس از این اتفاق بود که اکبرآبادی تصمیم گرفت لباسهای مورد نظر خودش را طراحی و علیرغم مخالفتهای فدراسیونهای جهانی، آن را بر زنان ورزشکار تحمیل کند؛ حتی به قیمت حذف آنها از فینال. رسانههای داخل کشور در بهمن ۱۳۸۹ از رونمایی لباسهای ورزشکاران زن در رشتههای مختلف در نمایشگاه «پوشش و البسه ورزش همگانی و تیمهای ملی بانوان» خبر دادند؛ نمایشگاهی که مرضیه اکبرآبادی پشت آن بود و فیلم اورکا نیز با تصاویری از مراسم افتتاح آن نمایشگاه آغاز میشود. توجه اکبرآبادی به ورزش همگانی در آن زمان، از تأکید سیدعلی خامنهای بر ضرورت تشویق ورزش همگانی نشئت گرفته بود؛ خوشرقصی برای مقام بالادست که البته ورزش زنان و ورزش همگانی را با «رعایت کامل شئون اسلامی» تجویز کرده بود.
اکبرآبادی در مراسم افتتاح این نمایشگاه گفت که پس از فراخوان به دانشگاهها ۸۸ طرح پوشش اسلامی دریافت شد، ۵۵ طرح به کمیته داوران راه پیدا کرد و پنج طرح برتر انتخاب شد. او برای انجام این کار، بخش فرهنگی کمیسیون امور لباس وزارت فرهنگ و ارشاد و شورای صیانت از پوشش وزارت کشور را هم وارد کار کرد و گفت: «امیدوارم پوشش جدید بانوان آغاز جدیدی برای ورزش زنان باشد. این نخستین حرکت است که نیاز به شهامت زیادی داشت، هر چند که ممکن است اشتباهاتی هم داشته باشد.» طرحهایی که در آن نمایشگاه به عنوان لباس زنان ورزشکار در رشتههای مختلف به نمایش گذاشته شده بود، شامل شلوارهای گشاد، پیراهن بلند و گشاد روی شلوار، کاور روی پیراهن، مقنعه محکم و کشیدهشده تا روی ابرو، و در برخی موارد، مقنعه چانهدار بود. یکی دیگر از اقدامات محدودکننده اکبرآبادی، محروم کردن زنان از دو ورزش کیکبوکسینگ و مویتای بود؛ آن هم در زمانی که تعداد زیادی از دختران و زنان با هدف دفاع شخصی یا از روی علاقه، به این ورزشها استقبال زیادی نشان داده بودند. اکبرآبادی که آن زمان معاون امور زنان وزیر ورزش شده بود، درباره ممنوعیت این دو ورزش گفت: «با توجه به خشونت این رشتهها و خطری که برای سلامتی زنان به جهت آنکه مادران آینده خواهند بود، وجود دارد، همچنین نحوه برگزاری مسابقات، بافت رینگ و تماشاگران، برنامههایی که قبل و بعد از مسابقات انجام میشود و در کل فرهنگ غالب بر این نوع رشتهها و مسابقات آنها که مغایر با فرهنگ اسلامی و ایرانی ماست، چنین تصمیمی اتخاذ شد.»
سخنان اکبرآبادی پر بود از ادبیات انقلابی، تندرو و ایدئولوژیک که برای هر تصمیم نادرست و روش سرکوبگرانهاش، از آنها استفاده میکرد. در بیشتر صحنههای اورکا، هر جایی که خانم نظرآبادی دهان باز میکند، کلامی ایدئولوژیک به زبان میآورد: «تو به چه اجازهای پرچم ایران رو انداختی رو دوشت؟ این پرچم کفن شهدامون در خرمشهره!» «اگه حجاب یکی از بازیکنان مشکل پیدا کرد، من میدونم و تو و تک تک بازیکنهات.» «مدال گرفتن اولویت ما نیست.» (به این معنی که حفظ شأن و شئون اسلامی اهمیت دارد.) «تو مملکت اسلامی مگه دختر میره تو آب که تو رکورد زدی؟» «ورزش مویتای و کیکبوکسینگ به بدن شما آسیب میرسونه. من از ورزشی حمایت نمیکنم که شما رو از مهر مادری دور میکنه.» یا همان تعاریف مردسالارانه از زن که او را در نقشهای مادری و همسری میخواهد. جالب اینکه وقتی خانم نظرآبادی، الهام اصغری را متهم به دروغگویی میکند، تصویر احمدینژاد (یکی از نمادهای دروغگویی در جمهوری اسلامی) در حال سخنرانی در سازمان ملل از تلویزیون در حال پخش است؛ یعنی نظرآبادی دروغهای مردی متوهم و بیننده هاله نور را نمیبیند، اما به تلاشهای بیامان زنی مصمم و موفقیتهای او برچسب دروغ میزند.
داستان اورکا شبیه ماجراهای بسیاری از ما از دختران و زنان ایران است. فیلم نورافکنی بر سلطه مردانه، قوانین مردسالار و مجریان آنها میاندازد و داستان زندگی یکی از بسیار زنانی را روایت میکند که خواستهاند از ابتداییترین حقوق انسانی خود، ازجمله حق ورزش و رشد شخصی بهرهمند شوند، اما همواره سایه سنگین قوانینِ زنستیز و امر و نهیهای شریعت و ارزشهای جنسیتیِ نهادینهشده در فرهنگ عمومی، روی زندگیشان بوده است. ضدقهرمان اورکا (خانم نظرآبادی) کسی است که به جای آنکه به عنوان یک زن، برای حقوق همجنسان خودش دستکم تلاشی به خرج دهد و صدای خفهشده آنها باشد، خود به عنصری سرکوبگر تبدیل میشود و نهتنها هیچ انعطافی در قبال حق یک زن شناگر نشان نمیدهد، بلکه گویی عهد میکند تا او را به زمین نزند، دست از سرش برندارد. اورکا پایانی تماشایی و اثرگذار دارد؛ الهام اصغری با وجود همه موانع و تهدیدها موفق میشود رکوردش را با دستهای بسته برای گینس به ثبت برساند. شنا با دستهای بسته و زیر لایههای سنگین حجاب اسلامی، تمثیلی است از وضعیت زنانی که دهههاست با دستهای بسته، راه خود را به جلو باز کردهاند. الهام در مسیر ثبت رکورد، کم میآورد، اما وقتی به قعر آب فرو میرود، اورکا را میبیند؛ همان نهنگی که به گفته زن بلوچ «پادشاه دریاست، جنگجو ولی دلرحمه». لحظه دیدار اورکا در قعر آبها از درخشانترین صحنههای فیلم است؛ لحظهای که دو اورکا به هم میرسند و در یک قاب قرار میگیرند. رنگآمیزی سیاه و سفید لباس الهام او را از نظر ظاهری نیز شبیه اورکا کرده است. الهام همان اورکاست که باید برای هدفش بجنگد؛ پس جانی دوباره میگیرد و مسیر باقیمانده را هم با دستان بسته شنا میکند تا رکوردش در گینس ثبت شود.
سیمون دوبوار در کتاب «جنس دوم» به این نکته اشاره میکند که تا وقتی که زنان به فرهنگ غالب و باورها و سنتهای مردسالارانه اجازه دهند که هویت و هستی زنان را تعریف کنند، به آزادی نمیرسند. الهام با همه وجودش به جنگ با سیستمی برخاست که زن را به دلیل جنسیتش مُجاز به شنا در دریای آزاد نمیداند، چه رسد به ثبت رکورد. اما او پا پس نکشید و هرچه از شهامت و استمرار داشت، وسط گذاشت تا در دورهای طولانی، به ثبت رکورد در گینس برسد. هرچند جمهوری اسلامی رکوردهای الهام را به رسمیت نشناخته، اما گینس هم منتظر تأیید آنها نمانده تا در این بازی نابرابر، الهام برنده و سربلند بیرون آید. در پایان باید به نکتهای اشاره کنم؛ فیلمنامه اورکا داستان زندگی الهام اصغری است که آن را طلا معتضدی نوشته و سحر مصیبی آن را کارگردانی کرده است. طهورا ابوالقاسمی و مهتاب کرامتی هم تولیدکنندگان فیلم هستند. ترانه علیدوستی و مهتاب کرامتی، یکی از درخشانترین بازیهای خود را در اورکا به نمایش گذاشتهاند. خلاصه اینکه مجموعهای از زنان دست به خلق اورکا زدند تا داستانی کمتر شنیدهشده از زنی درخشان در تاریکترین سالهای ورزش زنان ایران را بازگو کنند. دستشان درد نکند که به توصیه هلن سیکسو در «خنده مدوسا» جامه عمل پوشاندند: «زنان باید خود را بنویسند. باید از زنان بنویسند و زنان را به نوشتار آورند.» و اینگونه، زنی با دستان بسته جاودانه شد.
*منابعی که در این نوشتار استفاده شدهاند:
https://shorturl.at/efCD1
https://shorturl.at/ovwNZ
https://shorturl.at/csvE7
https://shorturl.at/lBGIY
https://shorturl.at/mvKO0
https://shorturl.at/cdux3