مقدمه: سوفیا لورن یکی از مشهورترین بازیگران زن سینمای ایتالیا و از سرشناسترین ستارگان دوره طلایی هالیوود است که محبوبیت فراوانی در جهان دارد و اولین بازیگر زن غیرانگلیسیزبان است که توانسته جایزه اسکار را برای فیلم دو زن ساخته ویتوریو دسیکا به دست آورد. از مهمترین فیلمهایی که بازی کرده است، میتوان به دو زن، یک روز بهخصوص، دیروز، امروز، فردا، ازدواج به سبک ایتالیایی و روشناییهای واریته اشاره کرد. او با اینکه همواره به دلیل زیبایی و جذابیتش مورد توجه قرار گرفته، اما همیشه نقش زنهای مورد ستم اما مبارز را بازی کرده است. تازهترین فیلمی که از او در سن 86 سالگی به نمایش درآمده، فیلم زندگی پیشِ رو به کارگردانی پسرش، ادواردو پونتی، است و نقش مادام رزا در کتاب معروف رومن گاری را بازی میکند. زنی سرسخت اما تنها که از بازماندگان هولوکاست است و در گذشته به عنوان کارگر جنسی فعالیت میکرده و حالا در پیریاش از بچههای روسپیهای مهاجر مراقبت میکند و با نگهداری از پسربچه بیسرپرست و سرکشی، عشق عمیقی را که همواره از او دریغ شده است، در پایان زندگیاش دریافت میکند. متنی که میخوانید، شرح حالی از زندگی او به زبان خودش است که نشان میدهد آنچه یک ستاره زن سینما در زندگی واقعیاش از سر گذرانده، با آنچه تماشاگران از او دیدهاند، چه تفاوت ژرفی دارد.
سال 1934 به دنیا آمدم و مادری مجرد، من و خواهرم را بزرگ کرد که ما را از ارتباطی نامشروع به دنیا آورده بود. پدرم مانند قطره آبی در زمین ناپدید شده بود و سروکلهاش پیدا نمیشد. ما در خانه محقری با مادربزرگ، مادر و داییهایم زندگی میکردیم. در ایتالیای جنگزده بزرگ شدم که چندان بمبی بر سر ما فرو نمیریخت، اما گرسنگی و حس آشفتگی جامعه واقعاً من و خواهرم را آزار میداد. بههرحال، ما فقط بچه بودیم. دردسرهای هممدرسهای و نگاههای مخالف از سوی بزرگسالها در خیابان را داشتیم. به من و خواهرم میخندیدند و به ما زور میگفتند. چون مادرم ازدواج رسمی نکرده بود.
مادرمان را زیر نور آفتاب به هر نامی میخواندند و «فاحشه» یکی از مؤدبترین واژههایی بود که به او نسبت میدادند. در خانه، من و خواهرم نمیتوانستیم نفرت را درک کنیم، اما مادرم به ما یاد داد که قوی باشیم، غرور داشته باشیم، مقابل تعصب قیام کنیم و هویتی بسازیم که نه بر شالوده تأیید دیگران، بلکه از روی حس شرافت، هدف و عزت نفس باشد و این کار آسانی نبود. کمکم این آموزهها در من ریشه دواند. داستان من منحصربهفرد نیست. یک داستان کاملاً معمولی برای زنان در سراسر جهان است، اما ما زنان سرسخت هستیم. ما تسلیم نمیشویم و قیام میکنیم.
وقتی برای ادامه کار در سینما به همراه مادرم به رم رفتم، 16 سالم تمام نشده بود. وقتی برای یک تست بازیگری رفتم، تصویربرداران یک نگاهی به چهره من انداختند، سری تکان دادند و همان توصیه درخشان و عاقلانه (!) را به من گفتند: «اگر میخواهی وارد سینما شوی، آن بینی را یک کاری کن، خیلی دراز است و لب و دهان شما خیلی گشاد است.» من آنقدر کمسن بودم که از سخنان آنها ناراحت میشدم، اما آنقدر بالغ هم بودم که میفهمیدم هرگز دست به ترکیب صورتم نمیزنم. لحظهای که چهرهام را پذیرفتم، لحظهای بود که صورتم از دید دیگران زیبا شد. من هیچ چیزی را تغییر نداده بودم و بااینحال، واکنشها کاملاً متفاوت شده بود. دروغ میگویم، من یک چیز را تغییر دادم؛ نگرش خود را عوض کردم و چشمانم اعتمادبهنفس تازهای را منعکس میکردند. این اعتمادبهنفس اولین سنگ بنای کاری من بود.
دلیل رابطه موفقیتآمیز و 60 سالهام با همسرم، کارلو پونتی، این است که ما در کنار هم نقاط مشترک زیادی داشتیم؛ ما زن و شوهر بودیم، تهیهکننده و بازیگر، پدر و مادر و بالاتر از همه دوست. این روابط پویای مختلف که به موازات یکدیگر وجود داشت، زندگی بسیار غنی و چند لایهای را ساخت. آنچه باعث موفقیت رابطه من و کارلو پونتی شد، نحوه برخورد او با من به عنوان یک زن بود. اگرچه او به نسلی تعلق داشت که از زنان انتظار داشتند نقش سنتیتری در خانه ایفا کنند، اما او بسیار مترقی بود و از همان ابتدا فهمید که من باید علاقهام را به عنوان بازیگر به کار بگیرم. کارم رو به ترقی بود، اما برای مادر شدن و داشتن خانوادهای که در دوران رشدم از آن محروم مانده بودم، رنج میکشیدم. من قبل از به دنیا آمدن دو پسرم، سقطهای وحشتناکی داشتم. سخت دلم میخواست مادر شوم. فقط یادآوری تولد پسرانم اشک شوق را در چشمانم جاری میکند. ایجاد تعادل میان زندگی حرفهای و زندگی در خانه آسان نبود، اما من بیشترین تلاش را از خودم نشان دادم.
کار با همسرم یک لذت بزرگ بود و همکاری با پسرم ادواردو حتی لذتی بزرگتر. جادویی است. اینکه بتوانید با پسرتان دست به ریسک بزنید، کنار او بیافرینید، او را به عنوان کارگردان خود ببینید و همه چیز را در محیطی خانوادگی و عاری از قضاوت قرار دهید، شگفتآور است. ما تاکنون سه بار با هم کار کردهایم. آخرین همکاری، زندگی پیشِ رو ویژهترین فیلم بود. زیرا نقش مادام رزا برایم بهشدت یادآور مادرم است؛ آن بیاحترامی، آن قدرت، آن شکنندگی و خرد او. به نظر میرسد زندگی من با این فیلم کامل شد. زیرا زندگی پیشِ رو دو چیز را گرد هم آورده است که من بیشتر از همه دوست میدارم؛ خانواده و هنرم را.
منبع: ورایتی